جستجو

ضغامة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ضغامة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ضغیب
آواز خرگوش و گرگ.(منتهی الارب ). بانگ خرگوش . (مهذب الاسماء).
  • آواز حرکت نره اسب در غلاف خود. (منتهی الارب ).
  • ضفاز
    سخن چین . (منتهی الارب ).
    ضفیرةالاسد
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ضفیرةالاسد در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ضغاین
    ج ِ ضغینة: فرستاد تا بیاموزند شیوه عفو هنگام قدرت و طریقه حلم و اغماض با کثرت ضغاین ... (جهانگشای جوینی ).
    ضفاط
    شتربان . شتردار. ساربان . آنکه شتر را به کرایه دهد.
  • برنده متاع از جائی بجائی . (منتهی الارب ). مُکاری . بازرگان . (مهذب الاسماء).
  • ریخ زننده .
  • فربه فروهشته گوشت و گران بدن که با قوم همراهی نتواند. (منتهی الارب ).
  • ضفطی
    ج ِ ضفیط. (منتهی الارب ).
    ضفیز
    سطبر.
  • کبیده جو. (منتهی الارب ).
  • ضغب
    مرد خواهنده بادرنگ یا حریص و شیفته محبت آن . (منتهی الارب ).
    ضغیط
    چاه گَنده پر از گل و لای سیاه در پهلوی چاه خوش آب و پاکیزه که آن را هم تباه و بویناک گرداند. (منتهی الارب ). چاه گنده در پهلوی چاه خوش آب که آن را هم بوناک و بدمزه گرداند.
  • سست رای ضعیف عقل . (منتخب اللغات ). سست عقل و تباه رای . ج ، ضغطی . (منتهی الارب ).
  • ضفع
    سرگین انداختن .
  • تیز دادن . (منتهی الارب ).
  • ضغبوس
    خیار. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). خیار خرد. (مهذب الاسماء). بادرنگ ریزه . (منتهی الارب ). خیار ترشی . خیار قاشقی .
  • خربزه نارسیده را گویند که کالک باشد . (برهان قاطع). سفچه کوچک . (خلاص ). کنبزه . خرچه . قثاء کوچک و خربزه نارس است ، و نباتی را نیز نامند که شبیه است به هلیون آنچه بر روی زمین ظاهر است سبز و برگش قاطع باه است و آنچه در زمین است سفید و شیرین و محرک باه است و ماکول و بجهت خوبی طعم ، داخل کشک و ماست کنند و جهت تندی صفرا مفید است . (تحفه حکیم مومن ). حُضض . (اختیارات بدیعی ).
  • خاری است که شتر خورد یا گیاهی است مانا به هلیون . ج ، ضغابیس . (منتهی الارب ). ابوحنیفه گوید: ساق آن بعینها هلیون باشد، آنچه از ساق بیرون خاک است سبز و ترش و آنچه درون خاک است سپید و شیرین است و هر دو جزء ماکول باشد و چون خشک شود بریزد و باد آن را بپراکند. و خیار ریزه را نیز ضغبوس نامند. (ابن البیطار) . ج ، ضغابیس .
  • شاخ یزبن . (منتهی الارب ).
  • بچه روباه .
  • (ص ) مرد ضعیف و ناتوان . (منتهی الارب ). مرد سست . (مهذب الاسماء). مرد ریزه . (منتخب اللغات ). مردم ضعیف و لاغر. (برهان قاطع).
  • شتر میانه سال و میانه تن . (منتهی الارب ).
  • ضفافة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ضفافة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ضفعان
    ثمر سعدان است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه حکیم مومن ).
    ضفیط
    آنکه وقت آرمیدن با زنان حدث آیدش .
  • آنکه پیش از ادخال ، انزال آیدش .
  • نادان . سست رای . (منتهی الارب ). ج ، ضفطی .
  • شتر نیکوخو. (منتهی الارب ).
  • شتر دشوارخو (از لغات اضداد است ). (منتهی الارب ).
  • مرد تندار نرم و فروهشته بدن . (منتهی الارب ).
  • ضغیغ
    فراخی سال ، و یقال : اقمت عنده فی ضغیغ دهره ; ای قدر تمامه ، و کذا اقمنا عنده فی ضغیغ; ای خصب . (منتهی الارب ).
    ضفایر
    ضفائر. ج ِ ضفیرة. (منتهی الارب ).
    -ضفایرالجن ; پرسیاوشان . (فهرست مخزن الادویه ).
    ضفیف
    هو من ضفیفنا و لفیفنا; او ازجمله کسانی است که با خود آمیزیم وقتی که ایشان را امور خراب سازد. (منتهی الارب ).
    ضغت
    خائیدن به دندان . (منتهی الارب ).
    ضفد
    طپانچه زدن بکسی . (منتهی الارب ). زدن کسی را به کف دست . (منتخب اللغات ). سیلی زدن . چک زدن .