شاربی
منسوب است بشارب (نوشنده ) و در بغداد سقا را شارب گویند و این غلط مصطلح است چه شارب نوشنده است نه نوشاننده . (از انساب سمعانی ).
شاررن
پیر. دانشمند علم الاخلاق فرانسوی متولد در شهر پاریس (1541 - 1603 م .). وی وکیل دعاوی و عضو کانون وکلا بود. در اثر خود موسوم به «رساله عقل » تتبعات مونتنی را بوجه ناهنجاری اقتباس نموده است .
شادی رسان
نعت از شادی رسانیدن . رساننده شادی . شادی بخش . شادی ده:
زردی زر شادی دلهاست من شادم از آنک
سکه رخ را زر شادی رسان آورده ام .
خاقانی .
شاذب
دورشونده از جای خود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
تنهای مایوس از رستگاری خویش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
شاذنج
معرب شاذنه . شادنه . حجرالدم . صندل حدیدی . خماهن . عدسیه . حجرالطور. حجرهندی . بیدوند. معرب شاه دانه . (منتهی الارب ). رجوع به حجرالدم و شاذنج و نیز رجوع به دزی ج 1 ص 715 شود.
شاربین
تثنیه شارب . دو بروت: گفتم او لحیه ای داشت از حلوای پشمک که دست و شانه لحم و چرب و سرخ در آن کم بود، گفتندمحاسن یقه سمور و شاربین قندس تراچه شده است . (دیوان البسه مولانا نظام قاری ص 132). رجوع به شارب شود.
شارژه دافر
لغت فرانسوی متداول در زبان فارسی که معادل آن را کاردار گرفته اند. در تداول فارسی زبانان این کلمه شارژدافر است و نیز در برخی از کتب بصورت اخیر ضبط گردیده . رجوع به کاردار شود.
شادی سرشت
شادی سرشته . سرشته از شادی . آمیخته بشادی . شاد. شادمان:
روانها شد از مژده شادی سرشت
بهر دل دری برگشاد از بهشت .
(گرشاسب نامه ص 321).
شاذنه
سنگ طلائی رنگ مایل بسیاه و زود شکن است . انواع آن عدسی و گاورسی است . آن را از طورسینا می آورند و در ترکیب برخی از ادویه به کار می رود. (فرهنگ شعوری ). و رجوع به شادنج و حجرالدم شود.
شارپانتیه
گوستاو آهنگساز فرانسوی که به سال 1860 م . در قصبه دیوز تولد و به سال 1956 وفات یافت . وی مصنف درام غنائی بنام لوئیز و سوئیت آن موسوم به ژولین و سوئیتهای ارکستر معروف به تاثرات ایتالیا میباشد.
شارسان
مخفف شارستان .شهرستان . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ):
برآورد پرمایه ده شارسان
شد آن شارسانها کنون خارسان .
فردوسی .
شادیشه بالا و پایین
دیهی از دهستان پایین ولایت ; بخش فریمان ، شهرستان مشهد واقع در 20هزارگزی شمال خاوری فریمان و 12هزارگزی شمال شوسه عمومی مشهد به سرخش . دامنه کوه و گرمسیر است . سکنه آن 389 تن است . آب آن از قنات و محصولات عمده آن غلات ، چغندر و تریاک ، شغل اهالی آن زراعت و مالداری است . راه فرعی به شوسه دارد. این دیه از دو محل بالا و پایین تشکیل شده است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شاذر
معرب چادر. شوذر. (المعرب جوالیقی ج 2، حاشیه ص 105). رجوع به چادر و شوذر شود.
شاذویه
نامی از نامهای ایرانی . (یادداشت مولف ). رجوع به شادویه شود.
شارت دلاکنتری
فرانسوا - آتاناز فرمانده فرانسوی از مردم شهرستان وانده . وی بسال 1763 م . متولد و به سال 1796 در نانت تیرباران شد.
شارستان
نام کتابی است از تصنیفات فرزانه بهرام که یکی از حکمای عجم است . (برهان قاطع). و رجوع به بشارسان و شارستان چهارچمن شود.
شادی فزا
یا شادی فزای . مخفف شادی افزای:
چو بشنید مهتر برآمد ز جای
لبش گشت خندان و شادی فزای .
فردوسی .
شاذروان
معرب شادروان . (دزی ج 1 ص 715): چون بساط دولت از شاذروان مملکت طی پذیرد... (سندبادنامه ص 35).
جذر. (نشوء اللغه ص 93). قسمتی از دیوار بیت الحرام وتازیر نیز نامند. (یادداشت مولف ). و رجوع به شادروان شود.
شاذة الموذن
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی شاذة الموذن در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.