جستجو

شادی بردن
شاد بودن . شاد شدن:
گردر دهان دشمن و گر در کمند شیر
شادی برد ز کار کسی کاشنای تست .

سعدی (غزلیات ).

شادی گورگان
داماد سلطان احمد و جد او از جمله امرای چنگیزخان بوده است . رجوع به تاریخ غازانی صص 58-60 شود.
شاذکوهی
منسوب است به شاذ کوه که بگمان من ناحیه ای است در جرجان . (انساب سمعانی ). رجوع به شادکونی شود.
شارانت
نام یکی از ایالات غربی فرانسه که مرکز آن شهر آنگولم است . دارای 3 آروندیسمان ، 29 کانتن و 426 کمون میباشد. 313000 تن جمعیت دارد. رود شارانت از آن عبور و اراضی آن را آبیاری میکند.
شارخ
نوجوان . (تاج العروس ). جوان . (مهذب الاسماء). مرد جوان . ج ، شَرخ . (اقرب الموارد).
شادی بیک
(غیاث الدین ) از اولاد و احفاد جوجی خان پسر ارشد چنگیزخان از خانان دشت قبچاق. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 76 شود.
شادی مبارک
کلامی است مشهور که در وقت تهنیت عروسی و ولادت و امثال آن گویند:
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی .

حافظ (از آنندراج ).

شاذکة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی شاذکة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
شارانت سفلی
نام یکی از ایالات غربی فرانسه که مرکز آن شهر لاروشل است .دارای 4 آروندیسمان ، 40 کانتن و 482 کمون میباشد. 417800 تن جمعیت دارد. رود شارانت از آن عبور میکند.
شارخت
قصبه ای است از ولایت زیر کوه از بلاد قهستان . رجوع به نزهةالقلوب مقاله 3 ص 145 و مجالس النفایس ص 99 شود.
شادی پذیر
نعت از شادی پذیرفتن . پذیرنده شادی:
چو بربط هر که او شادی پذیر است
ز درد گوشمالش ناگزیر است .

نظامی (خسرو شیرین ص 415).

شادی مرگ
موتی که بسبب شادی بسیار که یکبارگی در طبیعت درآید پیدا میگردد. (غیاث ).
  • (ص مرکب ) آنکه از غایت شادی بمیرد. (آنندراج ):
    مگو از زخم شمشیرت ز جان بی برگ گردیدم
    مرا تیغت نکشت ، از شوق شادی مرگ گردیدم .

    طاهر وحید (از آنندراج ).

  • شاذل
    علم است . (منتهی الارب ) رجوع به شادل شود.
    شارانتون لوپون
    مرکز کانتون سن از آروندیسمان سو واقع در ملتقای رود سن و رود مارن است . 20870 تن جمعیت دارد. راه آهن پاریس - لیون - ساحل مدیترانه از آن می گذرد.
    شارد
    استر رمنده . (دهار). رمنده . (منتهی الارب ). رموک . گریزنده . نفور. چموش . شموس . جموح . (منتهی الارب ). فرار. هارب . ج ، شَرَد. (اقرب الموارد):
    عصمت یا نار کونی باردا
    لاتکون النار حراً شاردا.

    (مثنوی ).

    شادیجه
    دواج . شادیچه . رجوع به شادیچه شود.
    شادی نمودن
    شادی کردن . ابتهاج . تبشیش . (مصادر اللغه زوزنی ). تبهج:
    فرود آمد از اسب گشتاسب زود
    بر او آفرین کرد و شادی نمود.

    فردوسی .

    شاذله
    شادله . دیهی است به مغرب . (منتهی الارب ). به نوشته شعرانی دیهی از افریقیه . (ریحانة الادب ). از محال تونس . (شدالازار چ قزوینی ، حاشیه ص 474). رجوع به شادله شود.
    شار ابونصر
    ابن محمد از پادشاهان غرشستان که در عهد سلطان محمود غزنوی ولایت آن ناحیت داشت تا پسرش محمد بحد مردی رسیدو بر ملک مستولی شد، ابونصر منزوی گشت و ملک بدو باز گذاشت و به مطالعه کتب و مجالست اهل ادب پرداخت . ابوعلی بن سیمجور چون عصیان بر ملک نوح آغاز کرد خواست تا غرشستان را بتدبیر خویش گیرد و شار را به طاعت آرد. هر دو شار (شار ابونصر و پسرش محمد معروف به شارشاه ) دست رد بر روی مراد او باز نهادند و از جهت آل سامان که بر طاعت ایشان نشو و نما یافته بودند و در حجر رعایت ایشان روزگار گذاشته بخدمت دیگری تن در ندادند و بوثوق حصانت قلاع و مناعت بقاع خویش جواب ابوعلی بازدادند و ابوعلی ابوالقاسم فقیه را با جمعی از ارکان دعوت و ابنای دولت به محاصره ایشان فرستاد. آن لشکر سرهای بسیار چون برگ درخت فروریختند و خونهای چون سیل بروی زمین روان کردند و هر دو شار را از مضیقی به مضیقی می تاختند تا ایشان بقلعه ای در اقاصی ولایت خویش التجا ساختند... و ابوالقاسم آن ولایت بگرفت و خزاین و ودایع و اسباب ایشان به دست آورد و جمله با قبض گرفت تا امیر ناصرالدین به خراسان آمد و ابوعلی دل مشغول شد. ابوالقاسم فقیه را بازخواند و هر دو شار در زمره اعوان ناصرالدین بنصرت ملک نوح برخاستندو انتقام از ابوعلی بکشیدند و او را به کام خود بدیدند و با سر ولایت و مملکت خویش رسیدند و بر آن جمله در امن دلی روزگار گذاشتند تا در عهد سلطنت سلطان یمین الدوله و امین المله . عتبی آورده است که چون اصحاب اطراف حکم سلطان را انقیاد نمودند... مرا برسالت از برای عقد بیعت پیش شار فرستادند و چون بدان جایگاه رسیدم به اکرامی تمام تلقی کردند... در بلاد غرشستان سکه و خطبه بنام همایون سلطان در شهور سنه تسع و ثمانین و ثلث مائه (389) مطرز گردانیدند و بوقت حضور من نوشته های جماعتی که از ظاهر مرو هزیمت شده بودند برسید و هر دو شار را بمدد خوانده ، شار ابونصر نوشته ها به من فرستاد و رقعه ای بمن نوشت و التماس کرد تا آن ملطفات را بحضرت فرستم تا صدق او ... محقق و مقرر گردد... و بر عقب خبر رسید که ایلک خان به بخارا آمد و ملک بستد... و بر موجب التماس او آن ملطفات را بحضرت سلطان فرستادم و حال هر دو شار در خلوص اعتقاد به اشباعی تمام اِنهاء کردم . بموقع قبول افتاد و مکان ایشان معمور شد و متوقعات ایشان از حضرت به ایجاب مقرون گشت و پسر او شاه شار بخدمت تخت سلطان آمد و مدتی عزیز و مکرم و ملازم خدمت بود اما پس از چندی کارش بعصیان کشید. سلطان ، امیر حاجب آلتونتاش و ارسلان جاذب را به مناهضت او فرستاد و ایشان روی به ولایت او آوردند و ابوالحسن منیعی که زعیم مرو بود با خویشتن بردند و بدان نواحی رفتند و آن نواحی بستدند و پدر به امان پناهید و زنهار طلبید و در ذمت عنایت و رعایت حاجب آلتونتاش گریخت و بشفاعت او به حضرت سلطان توسل ساخت او را به اکرام و احترام تمام به هرات آوردند و در ضمان امان گرفتند. پس از چندی سلطان ضیاع و املاک ایشان بنواحی غرش از ایشان بخرید و بهای آن املاک نقد بدیشان تسلیم افتاد و شیخ الجلیل شمس الکفاة احمدبن حسن میمندی به مراعات جانب شار ابونصر قیام نمود و اورا در کنف رعایت و حیاطت خویش میداشت تا بجوار رحمت الهی شد در شهور سنه ست و اربعمائة (406 ه' . ق.).(از ترجمه تاریخ یمینی نسخه چاپی صص 337 - 347).
    شاردن
    ژان . سیاح فرانسوی که به سال 1643 م . در شهر پاریس متولد و به سال 1713 م . در شهر لندن وفات یافت . در فاصله سالهای 1664 - 1677 م . دو بار به ایران مسافرت کرده هر بار شش سال توقف نمود. وی مصنف سفرنامه ای است بنام «سفر به ایران و هند شرقی » این سیاحت نامه را لان گلسن استاد دانشمند در ده مجلد بسال 1811 در شهر پاریس منتشر ساخت . شاردن صورت کتیبه ای از کتیبه های تخت جمشید را در سفرنامه خود گنجانیده است . در اثر وی اطلاعات جالبی درباره صفویه وجود دارد. رجوع به ایران باستان ج 1 صص 43 - 44 و تاریخ ادبیات ایران پروفسور ادوارد براون ترجمه رشید یاسمی ص 93 و سبک شناسی ملک الشعرای بهار ج 1 ص 170 شود. سفرنامه شاردن به فارسی برگردانیده شده و در طهران بچاپ رسیده است .