جستجو

زارقون
زرقون است . (آنندراج ) (فرهنگ دزی ). رجوع به زرقون شود.
زارون ده
دهی است از دهستان پائین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل . 4000 گزی باختری آمل . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
زاری محله
دهی کوچک است از دهستان میان دورود در بخش مرکزی شهرستان ساری . در 22هزارگزی شمال خاوری . دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
زاسینت
شهری بودکه پادشاه مخلوع اسپارت بدانجا رفت . مرحوم پیرنیا آرد: دمارت (پادشاه مخلوع اسپارت ) بعنوان اینکه میخواهد به معبد دلف برود حرکت کرد و به زاسینت رفت .... او را تعقیب کرده خدمه اش را گرفتند ولی اهالی زاسینت او را فرار دادند. (ایران باستان ج 1 ص 666 و 667).
زارخوار
همان خوارزار است . (آنندراج ).
زار کردن
ضعیف کردن کسی را. نژند کردن . ناتوان ساختن:
گفت رنجش چیست زخمی خورده است
گفت جوع الکلب زارش کرده است .

مولوی (مثنوی ).

زار و نزار
خوار و ضعیف لاغر و زبون:
ماه گاهی چو روی یار من است
گه چو من گوژپشت و زار و نزار.
قمری . (از حدائقالسحر وطواط چ معین ص 19).
در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست
این دل زار و نزار و اشکبارانم چو شمع.

حافظ.

زارین
دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت . در 12هزارگزی باختر مسکون کنار رودخانه سقدر. منطقه آن کوهستانی و سردسیر. محصول آن غلات و میوه جات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
زاشت
نام موضعی است . (از معجم البلدان ).
زاطی
(منسوب به زاطیا) مخرمی ، متوفی 306 ه' . ق. از اهل بغداد بود وی از عثمان ابن ابی شیبه و داودبن رشید و ابراهیم بن سعید جوهری سماع داردو ابوعمروبن سماک و ابوبکر شافعی از وی روایت کرده اند. ابن منادی گوید: احادیثی از او نوشته ام که پسندیده نبوده است زاطی مردی راستگو بوده و در پایان عمر نابینا شد. (از انساب سمعانی ). و رجوع به زاطیا شود.
زاغ پیسه
زاغ دورنگ. (فرهنگ شعوری ). نام این پرنده در زبان فارسی کلاغ زاغی ، زاغی ، زاغچه ، مستکری ، کلاغ ، پیسه ، کچله ، قژله ، قچل ، کلاژه عکر و عقعق است و دو نام اخیر در فرهنگهای عربی مضبوط است . (نامهای پرندگان مکری ص 201).
زاغ رود
از شعب رودخانه لار است . رجوع به سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 67 بخش انگلیسی شود.
زاغلیجه
دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن از شهرستان همدان . واقع در 44000گزی جنوب خاوری قصبه رزن و 4000گزی شمال راه عمومی فامنین به نوبران . منطقه آن جلگه ، معتدل و مالاریائی و سکنه آن 139 تن وزبان ایشان ترکی است . آب آن از قنات و دارای محصول غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
زاغه طاسبندی
دهی است از دهستان ترک نشین شهرستان ملایر. واقع در 33000 گزی شمال شهر ملایر و 9000گزی خاور راه ملایر به همدان . منطقه کوهستانی ، معتدل و مالاریائی و زبان سکنه آن ترکی و فارسی است . آب آن از قنات و محصول آن غلات میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
زاطیا
نام موضعی است و از آنجااست زاطی . (از انساب سمعانی ). و رجوع به زاطی شود.
زاغ پیشه
کلاغ . (آنندراج ). و رجوع به زاغ رو و زاغ فعل شود.
زاغری
قریه ای بزرگبوده است در سودان . ابن بطوطه آرد: پس از بیرون شدن از ابوالاتن و سپردن ده روز راه به قریه زاغری رسیدیم . این قریه مسکن یک دسته از بازرگانان سودانی بنام ونجراته است ... و از زاغری به کنار رود نیل رفتیم . (از سفرنامه ابن بطوطه چ پاریس ج 4 صص 494 - 495).
زاغ مرز
دهی است از دهستان قره طقان بخش بهشهر از شهرستان ساری واقع در 2000گزی شمال باختری بهشهر و 16000گزی شمال نکا. منطقه آن دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی و زبان اهالی کردی ، فارسی و مازندرانی است . سکنه آن 950 تن واز طائفه عبدالملکی (کرد شیرازی ) اند و دارای آب از رودخانه نکا و محصول آن برنج و غلات و پنبه و صیفی میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). زاغمرز ازمراکز مهم پنبه کاری ایران است و ایل عبدالملکی که از مهمترین عشایر مازندران است و در اصل قشقائی بوده از آغاز دوره قاجاریه در این ده سکناگزیده اند. رجوع به جغرافیای کیهان ج 2 ص 284، جغرافیای مازندران ص 50 و 60 و سفرنامه مازندران و استراباد رابینو شود.
زاغه فولاد
دهی از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار. واقع در 14000گزی شمال خاوری شهر بیجار، و 2000گزی راه زنجان به بیجار. منطقه آن تپه وماهور و سردسیر و آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، انگور و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
زاعب
هادی سیاح . (از اقرب الموارد). هادی بسیاررونده و سیرکننده در زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • نوک نیزه ای . (ناظم الاطباء).
  • سیل که وادی را پر کند. (از اقرب الموارد).