جستجو

زار آمدن
زار آمدن کار;زار شدن . نابسامان شدن و آشفته گشتن آن:
شهنشاه را کار زار آمدی
ز خاقان و فغفور یار آمدی .

فردوسی .

زارخورش
زنی را گویند که طعام اندک خورد و کم خورش باشد و او را قتین گویند. (برهان قاطع). زنی را گویند که کم خور باشد. (آنندراج ). و رجوع به فرهنگ شعوری و رجوع به زاخورش شود.
زارکوئیه
دهی از دهستان سیلوئیه بخش زرند شهرستان جیرفت . در 30هزارگزی جنوب زرند و 7هزارگزی باختر راه مال رو زرند به رفسنجان . منطقه کوهستانی و سردسیر. آب آن از قنات ، محصول آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
زاروی
نام موبدی است که در زمان یزدگرد بوده است . (لغات شاهنامه فردوسی تالیف دکتر شفق) (فهرست ولف ):
یکی موبدی بود زاروی نام
بجان از خرد برنهاده لگام .
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2996).
و در بعض نسخ رادوی آمده است . (فهرست مولف ).
زاریین
یکی از وفود عرب بر رسول اللّه (ص ) پس از جنگ تبوک . ابن اثیرآرد: در این سال (9 ه' . ق.) وفد زاریین که ده تن بودند وارد شدند. (کامل ابن اثیر چ لیدن ج 2 ص 219).
زارآور
یکی از شعب رودخانه کرخه است . (جغرافیای غرب ایران ص 41).
زارد
(به معنی کثرت ) (سفر اعداد 21:12، سفر تثنیه 2:13). نهری است که از کوه عباریم خارج شده در بحیرةالموت بطرف جنوبی ارنون از اراضی موآب میریزد و بسا می شود که اسم وادی حصی میباشد و بعضی آن را وادی سیدیه یا سیل غرابی دانسته اند. گویند که قوم اسرائیل پس از اتمام مسافرت دشت بر کناره های آن رود منزل افکندند. (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به دایرة المعارف بستانی شود.
زارگز
دهی است از دهستان مومن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. 36هزارگزی شمال باختری درمیان و 86هزارگزی جنوب باختری راه بیرجند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
زاز
دزی در ذیل زاز، بالزاز را بمعنی با فشار و قوت آورده است : فصّص بالزاز; مینا کرد چیزی را. بفشار نگین گذاری کردن . رجوع به دزی ج 1 ص 577 شود.
زارا
خلیجی است در ناحیه دلماسیه از نواحی بلژیک این قلعه که مرکز دلماسیه است در روزگار قدیم جادیرا نام داشته و در 475کیلومتری جنوب فیا (ادریاتیک ) واقع است . (از دائرة المعارف بستانی ). و رجوع به لاروس بزرگ شود.
زاردشت
همان زرتشت است که زردشت باشد. (برهان قاطع). بجای نام زرتشت آمده است . (لغات شاهنامه تالیف دکتر شفق ص 152):
اگر شاه باشم و گر زاردشت
نهالین ز خاکست و بالین ز خشت .

فردوسی .

زار گشتن
تباه شدن . نابسامان شدن .
  • زبون گشتن . خوار گشتن:
    نمازت برد چون بشوئی از او دست
    وزو زار گردی چو بردی نمازش .

    ناصرخسرو.

  • زاره
    اسم مصدر است از زار، ریشه زاریدن بمعنی زاری . (اسم مصدر و حاصل مصدر تالیف دکتر معین ص 98). گریه و ناله . (برهان قاطع). ناله و تضرع باشد. (آنندراج ). و مترادف ناله و گریه . (جهانگیری ). زاری . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری ):
    هزار زاره کنم نشنوند زاره من
    بخلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم .

    دقیقی طوسی (لغت فرس چ اقبال ص 514).

    زازا
    طبقه ای از ایرانیان در میان اکراد. مرحوم رشید یاسمی آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقه ایرانی دیگر هم هست به اسم گوران زازا که غیر از کرد هستند. (تاریخ کرد رشید یاسمی ص 98). و آنان را لهجه ای است بنام زازائی . رجوع به ماده زیر شود.
    زارات
    (قصور ال' ...) سه قصر است که در افریقیه بوده است . ادریسی آرد: از جزیره جربة تا راس الاودیة 24 میل و از آنجا تا قصورالزارات 20 میل و آن سه قصر است واقع بر کنار جزیره جربه و فاصله آن تا دریا 20 میل است و ازقصورالزارات تا قصر بنی ذکرمین 25 میل است . (جغرافیای ادریسی چ لیدن ص 128).
    زارده
    ده کوچکی است از دهستان کوشب بخش بافت شهرستان سیرجان . در 3000 گزی جنوب خاوری بافت . سر راه بافت به صوغان ... (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
    زارم
    دیهی است از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد در 15هزارگزی جنوب باختری بروجرد و 26500 گزی خاور راه بروجرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
    زارهشت
    زردشت آتش پرست باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به زردشت شود.
    زازائی
    منسوب به زازا.
  • نوعی مخصوص از زبان کردی ، شامل لهجه های سیورک ، بجق ، چبخچور . کغی ، کر، چرمق و پالو است . (مقدمه برهان قاطع بقلم دکتر معین ص 39).
  • زارازار
    بحال زاری . زارزار:
    موالیان تو از تو ببانگ نوشانوش
    مخالفان تو از تو بویل زارا زار.

    حکیم زلالی (از آنندراج ).