جستجو

ثمرات
ج ِ ثمرة. درختها. ثمره ها. میوه ها. بارها:
کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی .

منوچهری .

ثمغ
سرکوفتن . سرشکستن .
  • سپیدی را به سیاهی آمیختن .
  • ثمغ راس بحنا; نیک رنگ کردن سر را به حنا.
  • ثمغ راس بدهن ; روغن مالیدن به سر.
  • ثمغ ثوب ; نیک سرخ کردن جامه .
  • ثمیغه
    طعام رقیق و چرب .
  • زخم در گوشت سر.
  • زمینی است نمناک .
  • ثناگستردن
    مدح گفتن:
    تا سزا باشد ثناگستردن آل رسول
    بنده در عالم بنام تو ثناگستر سزد.

    سوزنی .

    ثنط
    کفانیدن ، شَقّ.
    ثمرت
    رجوع به ثمرة شود.
    ثمغه
    بالای کوه . سرکوه .
    ثمیل
    شیر ترش .
  • آب دست دان .
  • ج تمیلة. رجوع به تمیلة شود.
  • ثناگستری
    مدّاحی . ستایشگری .
    ثنطب
    کارد قفص گران . کارد قفس سازان . (منتهی الارب ).
    ثمرتو
    مرکز بلوک دول از ولایت ارومیه . (جغرافیای سیاسی ایران تالیف کیهان ).
    ثمقولس
    بیونانی توتیا را نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
    ثناگستریدن
    ثنا گفتن:
    زمین بوس کرد و ثنا گسترید
    بدانسان که او را سزاواردید.

    فردوسی .

    ثنگ
    بمعنی ارتنگ است که نام کتاب صنایع و بدایع مانی نقاش باشد و ثنگ در اصل بمعنی نقش و نگار است . (برهان قاطع). رجوع به ارتنگ شود.
    ثمردادن
    باردادن . میوه دادن . انتاج کردن .
    ثمل
    ثمول . طعام و آب خورانیدن .
  • خوردن .
  • غم خواری کردن .
  • اقامت کردن . درنگی نمودن .
  • بیهوش شدن .
  • مست گردیدن .
  • ثمیمة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثمیمة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ثناگفتن
    مدح گفتن . ستایش کردن . بستودن . حمد گفتن . مدح کردن . اثناء. استثناء:
    منت با این همه ثنا گویم
    در جهان تا همی ثنا باشد.

    مسعودسعد.

    ثنن
    ج ِ ثُنة.
    ثمرکاج
    ارزه .