جستجو

کادیجان
دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب .یازده هزارگزی خاور سراب ، در مسیر شوسه سراب به اردبیل . کوهستانی ، معتدل . سکنه 1161 تن . آب از چشمه و رود. محصول آنجا غلات ، حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی : قالی بافی . راه آن مالرو. این ده را کاروان نیز مینامند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کارآزمود
مخفف کارآزموده . تجربه دیده . از کار درآمده . مجرب . کارآزمای:
بجوئیم رخشت بیاریم زود
ایا پرهنر مرد کارآزمود.

فردوسی .

کاراتی
منسوب به کارات .
کاراواژ
پولیدورو کالدارا مشهور به کاراواژ نقاش ایتالیائی متولد در «کاراواژیو» (1495 - 1543). امتیاز او در نقاشی تقلیدی است .
کار بالا رفتن
کار پیش رفتن . (آنندراج ):
کار بالا نرود دست نیابد بر کام
هر که دل داده آن قامت و بالا نشود.

ابونصیر نصیرای بدخشان (از آنندراج ).

کادیش
کادش . رجوع به کادش شود.
کارآزمودگی
عمل کارآزموده . رجوع به کارآزموده شود.
کاراسته
چوب و تخته و مصالح بنائی . (ناظم الاطباء).
کاراواکا
شهری به اسپانیا در ایالت «مورسی » . سکنه 18000 تن .
کادیشیان
از عشایر کوه نشین در ایران . (ایران در زمان ساسانیان ، صص 372-376) و رجوع بکادش شود.
کارآزموده
مجرب . کاردیده . تجربه دیده . صاحب تجربه . کارآزمود. کارآزمای:
برفتند کارآزموده سوار
پس پشت ایرانیان چل هزار.

فردوسی .

کاراق
در بعضی نسخ لغت فرس اسدی آمده: کاراق میان تهی بود و ظاهراً مصحف «کاواق» همریشه و معنی کاواک باشد. (اسدی ، لغت فرس چ اقبال ص 249).
کارافتادگی
عمل کارافتاده:
هست خلت عین کارافتادگی
گر خلیلی کم طلب آزادگی .

عطار.

کاربان
قطار شتر و استر و خر و الاغ . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). کاروان:
شتر بود بر کوه صد کاربان
بهر کاربانی یکی ساربان .

فردوسی (از انجمن آرا).

کادیکس
در اسپانی بنام «کادیز» خوانده میشود. شهری در اسپانی (اندالوزی ) حاکم نشین ایالت .سکنه 79000 تن . بندر نظامی برکنار اقیانوس اطلس در جزیره لئون . به سال 1823 به تصرف فرانسویان درآمد.
کارآسی
کاراسی . کاراستی (؟ ) جانورکی است که آواز حزین دارد و بعضی گویند مرغکی است خوش آواز. (برهان ). چنانکه بیاید «کاراسی » نام مردی شاهنامه خوان و کارنامه خوان بوده ، و چون در بعض اشعار نام وی قرین مرغان خوش الحان آمده ظاهراً ارباب لغت بدون اطلاع از هویت خواننده مذکور این معنی را بدان داده اند.
  • حکیم و طبیب و به هر کار دانا زیرا که آسی در عربی بمعنی طبیب و تجربه کار باشد و بعضی گفته اند نام حکیمی است که پیش سلطان محمود سرگذشت پیشینیان میخواند:
    رسد بحضرت تو هر زمان گروهی نو
    بشکل بوعلی وکوشیار و کاراسی .

    فلکی .

  • کاراکا
    از میان کتب طبی هندوان که پاره ای از آنها در دوره تمدن اسلامی به عربی درآمد، مهمتر از همه آثار کاراکا و «سسرد» و «واگبهاتا» هستند که سه رکن اصلی طب هندی بشمار میروند. ترجمه کاراکا به انگلیسی به دست کیسوری موهان گانگولی (متوفی به سال 1908) صورت گرفته و به سال 1890 - 1925 در کلکته چاپ شده . (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 27).
    کار افتادن
    با کسی معامله کردن . معامله افتادن . (آنندراج ). کارببودن .
  • سر و کار پیداکردن:
    با روی تو گر چشم مرا کار افتاد
    آری همه کارها به مردم افتد.

    کمال الدین اسماعیل .

  • کار بد
    نکیر. (دهار). زنا. منکر. سیئه . فعل زشت . (شعوری ):
    میان باریک و فربه دنبه بی مو
    برای کار بدبسیار نیکو.

    ابوالمعانی (از شعوری ج 2 ص 235).

    کادیکیه
    از جمله شهرهای «بی تی نیه »که در تاریخ ایران مکرر از آن ذکری شده ، «کالسدون » است که به سال 675 ق. م . بنا گردیده و اکنون آن را کادیکیه یا «قاضی کوی » نامند. (ایران باستان ص 2152).