جستجو

کاداکیس
از شهرهای مهم کتلونیه است . (الحلل السندسیه ج 2 ص 199).
کاحص
نعت فاعلی از کحوص . زننده بپای خود.
  • نشان محو شونده . ج ، کواحص : اطلال ٌ کواحص ; آثار خانه محو و ناپدید. (منتهی الارب ).
  • کاخ داریوش
    رجوع به کاخ تچر شود.
    کاخ مرکزی
    رجوع به کاخ سه دروازه شود.
    کاخ داغوانی
    ابواحمد الموفقباللّه این دیه اسکجکت را بمقاطعه داد بمحمدبن طاهر (248 - 259 ه' . ق.) امیر خراسان و او باز فروخت بسهل بن احمد داغوانی بخاری و بها گرفت و آنجا گرمابه ای ساخت و کاخی بزرگ بر گوشه ای بزیر لب رود و آن را کاخ داغوانی میخواندند. (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 106).
    کاخ مسعودیه
    از بناهای دوره قاجاریه . اکنون به وزارت فرهنگ اختصاص دارد. این کاخ به سال 1304 ه' . ش . توسط رضاشاه (در زمان سردار سپهی ) خریداری و به وزارت فرهنگ اهدا شد. تالار آئینه کاخ مسعودیه قابل توجه است . (از گزارشهای باستان شناسی ج 3 ص 389).
    کادئه
    زمین دیر رویاننده گیاه . (اقرب الموارد) (آنندراج ). زمین که گیاه آن بدرنگ درآید. (ناظم الاطباء).
    کادوسه
    رجوع به کادوثه شود.
    کاحط
    عام ٌ کاحطٌ; سال خشک بی باران . (منتهی الارب ).
    کاخ مشتری
    اشاره به برج قوس و برج حوت باشد، چه هر دو خانه مشتری است و آسمان ششم را نیز گویند. (برهان ).
    کادبن یعقوب
    رج_وع ب_ه ک__اد ش__ود.
    کادوسی
    نامی که یونانیان به مردم سرزمین گیلان یعنی گیل ها میداده اند. رجوع به لغات کادوس و گیل و کادوسیان شود.
    کاخ روم
    میخواست (امیر شیخ حسن ایلکانی ) که از بغداد بیرون آید و متوجه قلعه کاخ روم گردد، دلشاد خاتون و خواجه سرجان و قراحسن و جمال الدین ماماق مانع شدند.(ذیل جامعالتواریخ رشیدی تالیف حافظ ابرو ص 178).
    کاخ نشین
    قصرنشین . شاه . امیر:
    از حادثه لرزند بخود کاخ نشینان
    ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم .

    صائب .

    کادح
    کارکننده و کوشش کننده . (منتهی الارب ): یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه . (قرآن 4/6).
    کادوسیان
    ج ِ کادوسی . رجوع به کادوس و کادوسی شود. در تاریخ ایران باستان آمده است : کادوسیان مردمی بودند که در گیلانات سکنی داشتند. بعضی تصور میکنند که اینها نیاکان طالشی های کنونی بوده اند و کادوس مصحف یا یونانی شده تالوش است که در قرون بعد تالش یا طالش شده ، مدرکی عجالةً برای تایید این حدس نداریم .
    کادوسیان را، چنانکه بالاتر گذشت ، بعض محققین از بومی های ایران ، قبل از آمدن آریانها به این سرزمین میدانند و این ها در گیلان و قسمت شمال شرقی آذربایجان سکنی داشتند. این مردم در زمان اردشیر مانند بسیاری از ایالات دیگر ایران شوریدند و شاه ، چنانکه پلوتارک گوید (اردشیر، بند 28 - 29)، در راس قشونی ، که مرکب از سیصد هزار پیاده و ده هزار سوار بود، برای فرونشاندن این شورش حرکت کرد. (384 ق. م .) مورخ مذکور ولایت کادوسیان را چنین توصیف کرده : این مملکتی است کوهستانی و صعب العبور و همیشه ابر آسمان آن را فروگرفته . این سرزمین نه غله می رویاند و نه درخت میوه . قوت سکنه جنگی آن غالباً گلابی و سیب جنگلی (وحشی ) است . بنابراین وقتی اردشیر وارد این مملکت شد، دوچار قحطی و مخاطرات شدید گردید. قوتی در اینجا به دست نمیآمد و آذوقه را از جاهای دیگر هم نمیشد تحصیل کرد، قشون شاه در ابتدا مالهای بنه را میخورد،ولی این حیوانات هم بعد بقدری کمیاب شدند، که قیمت یک الاغ بشصت درهم رسید (باید مقصود پلوتارک درهم یونانی یا آتیکی باشد و قیمت آن را بپول امروز 93 سانتیم فرنگ طلا معین کرده اند، که تقریباً چهار ریال و نیم بپول حالیه میشود، در این صورت قیمت الاغ با اینکه باعث حیرت مورخ مذکور گردید تقریباً 276 ریال میشد. از اینجا میتوان استنباط کرد، که نرخهای آن زمان چه بوده . بعد مورخ مذکور گوید: حتی میز شاه هم دوچار مضیقه گردید و عده اسبها نیز خیلی کم شد، زیرا سائر اسبها بمصرف قوت سپاهیان رسیده بود. در این احوال سخت ،تیری باذ، یعنی مردی که شجاعتش او را کراراً بمقامی بلند رسانیده و سبک مغزی به کرات فرود آورده بودش و در این وقت مورد توجه و اعتماد نبود، شاه و قشون او را نجات داد (برای فهم این عبارت پلوتارک ، که «تیری باذ در این وقت مورد توجه نبود» باید در نظر داشت ، که او در این وقت بواسطه افتراهای اُرُن تاس متهم بود وهنوز او را محاکمه و تبرئه نکرده بودند). کادوسیان دو پادشاه داشتند، که جدا از همدیگر اردو میزدند تیری باذ نقشه ای پیش خود کشید و، پس از آنکه آن را به اردشیر عرضه داشت ، خودش مخفیانه نزدِ یکی از دو پادشاه مزبور رفت و پسرش را نزد دیگری فرستاد. هر کدام بپادشاهی ، که نزد او رفته بودند، گفتند: «پادشاه دیگر کسانی نزد شاه فرستاده و داخل مذاکره شده ، و اگر میخواهید فریب نخورید، پیش دستی کنید، که قبل از دیگری باشاه داخل مذاکره شده باشید. من هم با تمام قوا بشماکمک خواهم کرد». پادشاهان مزبور حرف تیری باذ و پسر او را باور کردند و یکی با تیری باذ و دیگری با پسر او، که صاحب منصب بود، رسولی نزد اردشیر روانه داشتند. از طرف دیگر اردشیر، چون دید غیبت تیری باذ بطول انجامید و برنگشت ، از او ظنین گردید و در اندوه شد، که چرا به او اعتماد کرده ، حسودان و بدخواهان او هم موقع را مغتنم دانسته از هیچ گونه بدگوئی و افتراء نسبت به او فروگذار نکردند، ولی بالاخره تیری باذ و پسرش با رسولان پادشاهان کادوسی آمدند و به شرائطی صلح منعقد شد. طالع تیری باذ پس از آن درخشان گردید و شاه اورا در مراجعت با خود به پای تخت برد. بعد پلوتارک راجع به این سفر جنگی گوید: اردشیر در این موقع نشان داد، که تن پروری و جبن ، چنانکه عادتاً تصور میکند نتیجه تجملات و عشرت نیست ، بلکه این معایب زاده طبیعت پست و فاسد است : نه طلا مانع شد از اینکه اردشیر مانند آخرین سرباز کار کرده مشقات را تحمل کند، نه لباس ارغوانی و نه جواهراتی که شاه غرق بود و قیمت آن به دوازده هزار تالان میرسید،در حالی که بار ترکش و سپر را میکشید از اسب پیش ازهمه بزیر می آمد و راههای کوهستانی سخت را پیاده طی میکرد. وقتی که سربازها قوت و حرارت او را مشاهده میکردند چنان چست و چالاک میشدند، که گوئی میخواستند بپرند، زیرا روزی بیش از دویست استاد (شش فرسنگ و نیم )راه میرفتند. چون او به یکی از قصور سلطنتی در آمد،که پارک بسیار مزینی داشت و در دشتی واقع بود، که یک درخت هم در آنجا پیدا نمیشد، برای اینکه سربازان خود را از سرما حفظ کند به آنها اجازه داد، درختان باغش را بیفکنند و حتی از انداختن سرو و کاج دریغ نکنند. بعد چون دید که سربازان او در انداختن درختهای بلند و قشنگ تردید دارند درختان را خوب و بد میکند تبررا برداشته بزرگتر و زیباترین درخت را به دست خود انداخت . پس از آن سربازان تمام درختانی را که مورد احتیاجشان بود، انداختند آتشهائی روشن کردند و یک شب را راحت گذرانیدند. اردشیر، پس از دادن تلفات زیاد ازحیث سربازان خوب و تقریباً تمام اسبهایش ، به پای تخت خود برگشت . بعد به تصور اینکه عدم بهره مندیش در این سفر جنگی او را در نظر درباریان پست کرده ، نسبت به آنهائی که در درجه اولی بودند، ظنین شد و در نتیجه چند نفر را قربانی خشم و عده ای را فدای جبن خود کرد،زیرا این شهوت از تمام شهوات در مستبدین بیشتر است .شجاعت ، بعکس ، مرد را ملایم و خوش خلق کرده از سوء ظن دور میدارد. این است ، که می بینیم از حیوانات آنهائی که ترسو هستند، مشکل تر و دیرتر از همه رام و اهلی میشوند و حال آنکه جانوران دلیر که بقوای خود مطمئن اند، از نوازش انسان باکی ندارند» (اردشیر، بند 30). (تاریخ ایران باستان چ 1 صص 1128 - 1131).
    کاخ نظامیه
    از بناهای دوره قاجاریه . عباس اقبال مدیر مجله یادگار نویسد: یقیناً اغلب مردم طهران یک قسمت از عمارت باشکوه نظامیه را که اکنون مرکز کافه ای است به اسم «لقانطه » مکرر دیده و تالار مجلل آن را که در سال 1270 ه' . ق. شروع و تزیین و نقاشی آن در حدود 1273 به انجام رسیده است دیده اند. این عمارت جزء باغ بسیار بزرگی بوده است که حالیه تجزیه شده ، تنها همین قسمت که در ضلع شمالی آن قرار داشته امروز باقی مانده است . این باغ و عمارت را میرزا آقاخان اعتمادالدوله صدراعظم نوری که پس از مرحوم مغفور میرزا تقیخان امیرکبیر فراهانی به صدارت نشست در خارج از طهران آن وقت که به خیابان چراغ برق حالیه منتهی میشد برای پسر بزرگ خود میرزا کاظم ساخته ، میرزا کاظم خان که نظام الملک و شخص دوم مملکت لقب داشت همان کسی است که در سال 1267 پس از قتل مرحوم امیرکبیر شوهر زوجه محبوبه این مرد بزرگ امیرزاده ملقبه به عزةالدوله شد، و ناصرالدین شاه به عنف خواهرتنی خود را پس از کشتن امیرکبیر وادار کرد که به ازدواج میرزا کاظم خان پسر اعتمادالدوله نوری درآید.
    تالار عمارت نظامیه در داخل در هر چهار طرف متضمن پرده های نقاشی است که سراسر چهار طرف دیوار داخلی تالار را پوشانده ، در قسمت غربی ناصرالدین شاه بر تخت جلوس کرده و صدراعظم و پسرش نظام الملک و پسران خردسال شاه در دو طرف تخت او ایستاده اند. سه طرف دیگر نقش کلیه رجال و اعیان و ارباب مناصب لشکری و کشوری است که صورت همه بحال ایستاده نموده شده است . در گوشه شمال شرقی تالار در یک پرده صورت نمایندگان مختار خارجه نقش است که در یک طرف ایشان میرزا سعیدخان وزیر دول خارجه نموده شده و در طرف میرزا عباس خان منشی اول این وزارتخانه .میرزا سعیدخان انصاری که بعدها موتمن الملک لقب گرفت و از منشیان زبردست امیر کبیر بود، در تاریخ ربیعالثانی 1268 که میرزا محمدعلیخان شیرازی وزیر دول خارجه فوت کرد به کفالت وزارت خارجه منصوب شد و درست یک سال بعد عنوان وزیر دول خارجه را یافت و این دوره از وزارت او تا شعبان 1290 یعنی تا تاریخی که حاجی میرزا حسینخان مشیرالدوله وزارت خارجه را هم ضمیمه مشاغل صدارت خود نمود طول کشید.
    اما میرزا عباسخان تفرشی منشی اول وزارت خارجه در این تاریخ نیز از منشیان مرحوم امیرکبیر بود و در مدت وزارت خارجه میرزا محمد علیخان شیرازی و میرزا سعیدخان موتمن الملک همواره در دفتر این وزارتخانه به سمت منشیگری خدمت میکرد تا آنکه بعدها قوام الدوله لقب یافت و در 1305 که یحیی خان مشیرالدوله از وزارت خارجه برکنار شد وزیر خارجه گردید و او تا هجدهم محرم 1314 که تاریخ فوت وی است همچنان در این مقام بود.
    در این قسمت از نقاشیهای تالار نظامیه چنانکه مشاهده میشود فقط تصویر سه تن از نمایندگان خارجه نموده شده : اول حیدر افندی کاردار سفارت عثمانی ، دوم لاگووسکی کاردار سفارت روسیه ، سوم کنت گوبینو کاردار سفارت فرانسه که در سال 1237 به این ماموریت به طهران آمده بود.
    نکته مهم اینکه در این پرده صورتی از نماینده انگلیس دیده نمیشود. علت این مساله تیرگی روابط بین ایران و انگلیس در این تاریخ مخصوصاً نقار سختی بود که بین میرزا آقاخان صدراعظم و چارلس موری وزیر مختار انگلیس بروز نموده و منجر به قهر کردن موری از طهران بتاریخ ربیعالثانی 1272 شده بود.
    دولت ایران در سال 1272 سلطان مراد میرزا حسام السلطنه فرمانفرمای خراسان را به لشکرکشی به هرات و تسخیر آنجا واداشت و انگلیسها که از این قضیه راضی نبودند و میکوشیدند که این ولایت را از ایران مجزا کنند به وزیر مختار خود دستور داده بودند که برای ترک طهران و قطع روابط سیاسی با ایران پی بهانه بگردد. موری هم بدگوئی از شاه و صدارعظم را روزبروز در طهران بیشتر میکرد تا آنجا که این صحبت ها بگوش ناصرالدین شاه رسید و شاه در ربیعالثانی 1272 متغیرانه دستخطی راجع به سوء معامله و مراتب بی ادبی آن وزیر مختار خطاب به میرزا آقاخان نوشت و دستور داد که عین آن را میرزا عباس خان منشی اول وزارت خارجه و میرزا ملکم خان مترجم آن وزارتخانه به اطلاع نمایندگان دیگر دول بیگانه مقیم طهران برسانند و ایشان نیز چنین کردند. فاش شدن مضمون این دستخط چارلس موری را بر آن داشت که بیرق انگلیس را در طهران بخواباند و طهران را ترک گوید. متعاقب حرکت او از طهران بود که دولت انگلیس رسماً به ایران اعلان جنگ کرد و به بوشهر و محمره لشکر پیاده نمود.
    غرض از این بحث آنکه اگرچه بنای نظامیه در 1270 شروع شده تاریخ اتمام پرده های نقاشی آن و نصب آنها در تالار زودتر از سال 1273 که در آن کنت گوبینو تازه بعنوان کاردار ایران آمده بوده است انجام نگرفته است . (مجله یادگار سال دوم 1324 شماره ششم صص 51 - 54).
    کارآزمایی
    تجربه . ممارست . تمرین:
    به کارآزمائی دلش تیز شد
    در آن عزم رایش سبک خیز شد.

    نظامی .

    کارانیدن
    به کار فرمودن کسی را. (آنندراج ). جهد و سعی کردن فرمودن و کوشش کنانیدن .
  • کاشتن فرمودن . (ناظم الاطباء).
  • کار بالا بردن
    پیش بردن کار. رجوع به آنندراج شود.