جستجو

قراضه
1 ـ براده های فلز که هنگام تراشیدن می ریزد. 2 ـ هرچیزی که از شکل درآمده و خراب شده باشد.
قره سواران
گروهی که از طرف دولت مامور حفاظت راه ها و جاده ها می شوند تا مسافران و کاروان ها را از شر قاطعان طریق محفوظ دارند، امنیه ، ژاندارم .
قلاب دوزی
دوختن نقش و نگار با ابریشم یا خامه بر روی پارچه .
قلنسوه
کلاه دراز، ج . قلانس ، قلانیس .
قلیج زدن
حقه زدن و فریب دادن .
قمحدوه
استخوانی است فرد که در وسط و پشت سر واقع است و شکل آن مانند صدف است . سطح قدامی آن گود و در دو طرف آن چهار فرورفتگی است .
قوصره
زنبیل ، سبدی که در آن خرما ریزند.
قمصور
خراب ، ویران .
قمقمام
1 ـ بزرگ و مهتر قوم . 2 ـ امر عظیم ، عدد بسیار.
قمیطا
= قبیطا. قبیطی : نوعی حلوا که مردم بشرویه آن را حلوا مغزی گویند و از شیره انگور و گاهی از شکر تنها و یا با شیره انگور می سازند.
قول گرفتن
پیمان گرفتن .
قول نامه
ورقه ای که خریدار و فروشنده به یکدیگر دهند پیش از معامله قطعی تا در فاصله بین قول و معامله قطعی ، فروشنده مورد معامله رابه دیگری نفروشد و خریدار سر موعد آن را بخرد.
قند داغ
مقداری آب جوش که در آن قند حل کرده باشند.
قوللر آقاسی
مهتر غلامان ، رییس غلامان .
قندپهلو
استکان چایی که در کنارش ق ن د حبه بگذارند.
قومیت
اشتراک گروهی از مردم در تاریخ و زبان و آداب و رسوم که عامل پیوند و اتحاد بین آنان است .
قنددان
ظرفی که در آن قند ریزند.
قندشکن
ابزاری است که بدان قند خرد کنند. غالباً به شکل تیشه خرد است و گاه گازمانند بود.
قوی پنجه
آن که دارای زور بازوست .
قنطره
پل . ج . قناطر.