جستجو

قره قاطی
آمیخته به هم .
قضاقورتکی
بی اساس ، برحسب پیش آمد و اتفاق: قضاقورتکی «گُرّوگُر» دارد بالا میرود. (فرهنگ عوام ).
قلاده
1 ـ گردن بند. 2 ـ زنجیری که بر گردن حیوانات یا مجرمین می بندند. 3 ـ واحدی برای شمارش گربه س انان .
قترماق
بی مصرف ، بیکار.
قراغچی
= قراقچی . قرقچی : مأمور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی ، قرقچی .
قره قروت
یکی از انواع لبنیات به رنگ سیاه و بامزه بسیار ترش که از دوغ به دست می آید.
قضایی
منسوب به قضا، مربوط به داوری و قضاوت .
قلب زدن
1 ـ سکه تقلبی زدن . 2 ـ تقلب کردن .
قتسز
بدبخت .
قراقروت
= قره قوروت : کشک سیاه .
قروقر
تندر، آسمان غرنبه .
قضاییه
مؤنث قضایی ؛ قوه ~یکی از سه قوه اداره کننده کشور است و آن شامل کلیه دستگاه های دادگستری است .
قلب شدن
دیگرگون شدن .
قراول خانه
1 ـ مکانی بلند قریب یک فرسنگ بیرون شهر که شب و روز سربازان در آن مراقب بودند و چون سپاه دشمن را از دور می دیدند برای اطلاع مردم شهر آتش روشن می کردند یا به وسیله ای آنان را آگاه می ساختند. 2 ـ اطاقی که قراولان یک واحد نظامی در آن مستقرند، پاسدارخانه .
قریب الوقوع
امکان یا احتمال اتفاق در آینده ای نزدیک .
قضیه
1 ـ حکم و فرمان . 2 ـ خبر. 3 ـ گفتاری که احتمال صدق و کذب هر دو در آن باشد.
قلتبانی
دیوثی .
قحبگی
زناکاری .
قرایح
جِ قریحه .
قریحه
طبع ، ذوق .