جستجو

قلمداد
محسوب ، به شمار.
قدوه
پیشوا، مقتدا.
قرمطه
1 ـ تنگ و باریک نوشتن . 2 ـ نزدیک نهادن گام .
قصه
1 ـ حکایت ، داستان . 2 ـ خبر، حدیث . 3 ـ بیان حال ، بیان احوال . 4 ـ عریضه ، عرض حال . 5 ـ سخن ، حرف . ج . قصص .
قفا دریدن
1 ـ پاره کردن جامه کسی از پشت . 2 ـ کنایه از بی آبرو کردن (اشاره به داستان یوسف و زلیخا). 3 ـ جماع کردن از پشت .
قلمدوش
سوار کردن بر شانه ، غلندوش .
قدیم و ندیم
ایام بسیار قدیم ، زمان گذشته .
قصه برداشتن
عرض حال دادن ، دادخواهی نمودن .
قفیز سرآمدن
پُر شدن پیمانه ، کنایه از: به پایان رسیدن عمر.
قلمزن
کاتب ، نویسنده .
قر زدن
نک غر زدن .
قرموت
مخلوطی از کاه و جو و یونجه که به اسب دهند.
قصه کردن
شرح حال گفتن .
قل قل
= غل غل : جوش ، صدای ترکیدن حباب های مایع جوشان .
قلمفرسایی
طول و تفصیل دادن به مطلبی در نوشتن ، نویسندگی .
قر و غمزه آمدن
1 ـ ادا و اطوار درآوردن . 2 ـ اشکال تراشی کردن .
قرنیز
1 ـ سایه بانی که از آجر و سیمان بالای پنجره ها و درهای ساختمان می سازند. 2 ـ نوار باریکی از سنگ ، موزاییک و مانند آن در پایین دیوار که برای پیشگیری از کثیف شدن آن نصب می کنند.
قصیده
نوعی شعر بلند که دو مصرع بیت اوّل با مصرع های دوم دیگر ابیات هم قافیه است و بیشتر برای بیان مدح و یا ذم و وعظ و حکمت به کار گرفته می شود. ج . قصاید.
قلاب گرفتن
دو کف دست را بهم متصل کردن به طوری که دیگری بتواند پا بر روی آن گذارد و از دیوار بالا رود.
قلمکار
نوعی از بافته رنگارنگ و الوان . (ناظم الاطباء). چیزی که به قلم نقش کرده باشند. (آنندراج ). پارچه ای که بر روی آن نقشها و گلها با قلم نگارند:
متاع شهرت این قوم خالی از معنی است
بجزلباس قلمکار نیست چون تصویر.

شفیع اثر (از آنندراج ).