جستجو

قاقاله
شخصی بسیار لاغر و نزار.
قبل منقل
اسباب و اثاثه
قابلق
کیسه یا جعبه کوچک زرین مرصع به شکل قایق که در آن دستمال ، عطر و ادویه مقوی می گذاشتند.
قبله ساختن
پیش رو قرار دادن .
قابله
1 ـ پذیرنده . 2 ـ زن شایسته . 3 ـ ماما.
قالب زنی
1 ـ در قالب آوردن چیزی را. 2 ـ دروغ گویی ، جعل . 3 ـ مهر کردن پارچه .
قبله کردن
پیشِ رو داشتن .
قامیش گذاشتن
مزاحم شدن ، سبب تصدیع گردیدن .
قبوض
جِ قبض ؛ رسیدها.
قادر انداز
تیرانداز و کمانداری ک ه تیر او خطا نکند.
قانقاریا
= غانغاریا: فساد و عفونت ، فساد و عفونتی که در قسمتی از عضله یا استخوان پیدا شود و آن را سیاه و فاسد کند.
قاذوره
1 ـ پلیدی ، نجاست . 2 ـ بدخو. ج . قاذورات .
قاهره
مؤنث قاهر. غالب ، چیره .
قبولاندن
= قبولانیدن : مورد قبول قرار دادن ، مورد پذیرش قرار دادن .
قارعه
1 ـ مؤنث قارع . 2 ـ سختی ، داهیه . 3 ـ رستاخیز، قیامت .
قایم موشک
= قایم باشک : نوعی بازی برای بچه ها که در آن چشم های یک نفر را می بندند و دیگران پنهان می شوند و او باید آن ها را پیدا کند.
قپق اندازی
= قبق اندازی : گویی یا جامی زرین یا ظرفی پر از سکه طلا و مانند آن بر قپق نصب می کردند و سپس تیراندازان سوار چابک دست ، آن را هدف قرار می دادند و هرکس که آن نشانه را به تیر می زد و از فراز قپق به زیر می آورد، جایزه ای گرانبها می گرفت .
قایم الزاویه
شکلی که دارای زاویه قایم باشد، راست زاویه .
قپی آمدن
لاف زدن ، ادعا کردن .
قراطق
جِ قرطق یا قرطه . معرب کرته و کرتک . جامه یک لای بدون آستر.