فریقه
1 ـ عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده به شب از گله خود. 2 ـ نوعی طعام که از دانه شنبلید یا خرما یا دیگر دانه ها پزند. 3 ـ شنبلیله .
فلاش
وسیله ای که بر دوربین عکاسی نصب می شود و هنگامی که نور کافی برای عکس گرفتن موجود نباشد معمولاً به طور خودکار همراه دوربین عمل می کند، دِرَخش (فره ).
فریکاسه
گوشتی که به قطعات بریده و در سوس پخته شده باشد. و آن شامل انواع مختلف است . (فرهنگ فارسی معین ).
فلاش بک
شگردی سینمایی در بیان داستان که طی آن فیلم ، واقعه زمان حاضر را رها می کند و به نمایش حوادث گذشته داستان می پردازد.
فروردینگان
جشنی که ایرانیان در روز نوزدهم فروردین به یُمن برابر شدن نام ماه و نام روز و همچنین گرامی داشت ارواح درگذشتگان برپا می کردند.
فقره
مهره پشت ، هر یک از مهره های ستون فقرات .
فلاش تانک
مخزن آب شست و شو دهنده توالت که وقتی دسته آن را بکشند یا بچرخانند، آب را با فشار در توالت تخلیه می کند و سپس به طور خودکار پر می کند.
فروزاندن
= فروزانیدن : روشن کردن ، درخشان کردن .
فقه اللغه
1 ـ مطالعه علمی یک زبان از طریق مقایسه متون گوناگون آن زبان . 2 ـ زبان شناسی تاریخی و تطبیقی .
فلاشر
دستگاهی که به طور متناوب و همزمان چراغ های راهنمای جلو و عقب خودرو را روشن و خاموش می کند.
فزرتی
زپرتی ؛ سست ، بی مقاومت ، ناقابل .
فروقه
به غایت ترسنده و جبان .