جستجو

صدیقه
مؤنث صدیق .
صفحه کلید
بخشی از یک دستگاه شامل دکمه هایی برای چاپ با نظمی ویژه که با فشار هر یک از آن ها عمل معینی انجام می گیرد (کی برد).
صنعت ساختن
حیله کردن .
صراحتاً
آشکارا.
صنعت کردن
1 ـ ظاهرسازی کردن ، حیله کردن . 2 ـ بازی کردن .
صفرا شکستن
اندک مایه طعام خوردن تا طعامی دیگر رسد. نَهاری . رجوع به لغت فرس اسدی و لغت نامه حاضر ذیل لغت نهاری شود. صبحانه یا زیر قلیانی خوردن .
  • رفتن صفرا. زائل شدن صفرا:
    تا به کی سودا پزد تا چند خون دل خورد
    تلخ کامی کو به یک لیموش صفرا بشکند.

    باقرکاشی (از آنندراج ).

  • صنعتکار
    صنعتگر، صانع .
    صراحیه
    1 ـ شراب خالص . 2 ـ سخن خالص و بی آمیغ . 3 ـ ظرف شراب .
    صهریح
    1 ـ ساروج . 2 ـ حوض آب . 3 ـ آواز آب .
    صرحه
    زمین صاف و هموار.
    صفراشکن
    زائل کننده صفرا. بُرنده صفرا. خوردنی یا داروئی که صفرا را ببُرد:
    سرگیج کن هزار صفرا
    صفراشکن هزار سودا.

    نظامی .

    صرصرتک
    تیزدو. صاحب سندبادنامه در وصف اسب آرد: آهن سم ، فولادرگ، صاعقه انگیز، صرصرتک . (سندبادنامه ص 252).
    با باره صرصرتک او روز ملاقات
    در رزم بود کوشش او، دشمن کاهست .

    سوزنی .

    صفراکش
    کشنده صفرا. زائل کننده صفرا. رجوع بصفرا شود.
  • (اِ مرکب ) کنایه از طعام ناهار که بوقت صبح خورند. (آنندراج ). رجوع به صفرا شکستن شود.
  • صورت جلسه
    نوشته ای که رویدادها و گفتگوهای جلسه در آن ثبت می شود، صورت مجلس .
    صفه
    خانه تابستانی سقف دار.
    صرفه جویی
    اندازه نگه داشتن ، از حد خارج نشدن .
    صفیحه
    1 ـ شمشیر پهناور. 2 ـ سنگ پهن . 3 ـ روی پهن هر چیزی .
    صیدله
    1 ـ گیاه ـ شناسی . 2 ـ داروفروشی . عطاری .
    صره
    کیسه زر و سیم .
    صیصه
    1 ـ خار پس پای خروس ، سیخک پشت پای خروس ، خار خروس . 2 ـ شاخ گاو و آهو. 3 ـ حصار و هرچه که بد ان باز دارند چیزی را و به وی پناه گیرند. 4 ـ شبان . 5 ـ نیکو سیاست .