جستجو

صیمکان
شهری است به فارس ازکوره اردشیر خرًّه . (معجم البلدان ). نام ولایتی است از ملک فارس . (برهان ). رجوع به صمکان و سیمکان شود.
صیهور
منبرمانندی که از گل سازند برای رخت خانه از مس و برنج و مانند آن . (منتهی الارب ). شبه منبر من طین لمتاع البیت من صفر و نحوه . (اقرب الموارد).
صیفی کار
آنکه صیفی کارد، زارع که به کشت خیارو خربزه و بادنجان و دیگر کشتهای تابستانی پردازد.
صیقل گیره
صیقل گیرنده . سوهان پذیر. قابل جلا:
گر تن خاکی غلیظ و تیره است
صیقلش ده زآنکه صیقل گیره است .

مولوی .

صیمور
و صیمون نیز گفته اند. شهری است از بلاد هند نزدیک دیبل و در آنجا جامعی است . (از معجم البلدان ).
صیهون
رجوع به صهیون شود.
صیفی کاری
عمل صیفی کار. کشت خربزه ، خیار، هندوانه ، گرمک ، بادنجان و مانند آن .
صیقل مس آفرینش
کنایه از آفتاب عالمتاب است و صیقل مسیر آفرینش و صیقل مصر آفرینش هم بنظر آمده است . (برهان ) (آنندراج ).
صیمون
رجوع به صیمور شود.
صیفیون
ج ِ صیفی .
صیقلوندان
دهی است جزء دهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقع در 14 هزارگزی شمال فومن و 33 هزارگزی راه فرعی سیاه درویشان به بازار جمعه . هوای آن معتدل ، مرطوب و مالاریائی است . 243 تن سکنه دارد. آب آن از استخر و رودخانه گازرودبار. محصول آنجا برنج ، توتون سیگار و ابریشم . شغل اهالی زراعت و مکاری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
صین
چین: و ملوک جهان را چنان مسخر گردانید که از روم و صین و هند خراج بدو میفرستادند. (فارسنامه ابن بلخی ). رجوع به چین شود.
صیقلی
صیقل . جلادهنده . روشن کننده . جَلاّء. موره زن . آینه افروز:
نخست آهنگری با تیغ بنمای
پس آنگه صیقلی را کار فرمای .

نظامی .

صین الصین
قسمت خارجی صین (چین ) است . (نخبةالدهر دمشقی ص 265). چین ماچین . (مفردات ابن بیطار ج 1 ص 131). رجوع به چین شود.
صیقان
ج ِ صیق. (منتهی الارب ). رجوع به صیق شود.
صیقلی ساختن
روشن کردن . جلا دادن . افروختن:
چهره را صیقلی از آتش می ساخته ای
خبر از خویش نداری که چه پرداخته ای .

صائب .

صینی
نسبت است به صین (چین ).
صیقاة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی صیقاة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
صیقلی کردن
روشن کردن . براق کردن . جلا دادن . زدودن .
صیقبانی
بوی فروش . (منتهی الارب ).