جستجو

صهال
بانگ و فریاد اسپ . (منتهی الارب ). بانگ کردن اسب . (تاج المصادر بیهقی ). شیهه .
صهیر
گداخته . (منتهی الارب ).
صیارفة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی صیارفة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
صهری
حوض . مغاکی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 215 سطر 19 صهریج شود.
صهیل
بانگ اسپ . (منتهی الارب ). آوازاسب . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). شیهه . شنه . صهال .
  • (مص ) بانگ کردن اسب . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (دهار):
    کوس تو کرده ست بر هر دامن کوهی غریو
    اسب تو کرده ست بر هر خانه ریگی صهیل .

    فرخی .

  • صیح
    آواز بلند حسب طاقت . (منتهی الارب ). قولهم غضب من غیرصیح و لا نفر; یعنی خشمگین شد بخشم میانه ، نه کم و نه بسیار، فالصیح القلیل و النفر الکثیر. و لقیته قبل کل صیح و نفر; یعنی پیش از طلوع فجر. فالصیح الصباح و النفر التفرق. (منتهی الارب ).
  • (مص ) آواز کردن . (منتهی الارب ). بانگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). آواز کردن بمنتهی قوت . (اقرب الموارد).
  • صهریج
    حوض . مغاکی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب ). صهری:
    در میان قعرها تخریجها
    از سوی بی سوی این صهریجها.

    مولوی .

    صهیون
    گویند روم است و به قول دیگر بیت المقدس است .(معجم البلدان ). موضعی است معروف در بیت المقدس (محله ای است از آن ) و کنیسه صهیون بدانجاست . (معجم البلدان ). نام تلی به بیت المقدس مشرف بر خندق موسوم به باب النار. (تاج العروس ). در قاموس کتاب مقدس آرد: (کوه پرآفتاب یا خشک ) گاهی از اوقات مقصود از این اسم تمام شهر اورشلیم است ; اما غالباً مقصود کوه جنوب غربی شهر مذکور است و کوه مرقوم بجز از طرف شمال از همه طرف با وادیهای عمیق و بلندیها احاطه شده بود، چنانکه وادی پنیرفروشان بطرف مشرق او را از موریا جدا میکرد و اوفل و وادی بنی هنوم بطرف جنوب و مغربش واقع وقسمت محاذی شهر را از طرف مغرب ، وادی جیحون میگفتند. اما علما در حدود کوه صهیون بطرف شمال هم قول نیستند. بعضی گمان دارند که تا برج داود امتداد داشت که در نزدیکی باب الخیل است و گمان دارند که وادی که وادی پنیرفروشان بدانجا منتهی میشد و دیگران برآنند که رو بطرف شمال در نزدیکی باب العمود منتهی میشد و صهیون تخمیناً یکصد و پنج قدم از موریا مرتفعتر و تخمیناًدو هزار و پانصد و سی و نه قدم فوق سطح دریای متوسطمیباشد و ترکیباً مستطیل و اطراف وادیهای مرقوم در قدیم الایام بلندتر از حالیه بوده است و خود شهر دیوارمرتفعی دارد. اما تاریخ صهیون که در کتاب مقدس وارداست اینکه اولاً به قلعه یبوسیان معروف است (صحیفه یوشع 15:63 مقابل دوم سموئل 5:7) و هموارده در دست ایشان بود تا وقتی که داود بر آن دست یافته آنرا شهرداود و پایتخت مملکت خود قرار داده ، قلعه و قصر و محلی برای صندوق عهد در آن برپا نمود (دوم سموئل 5:7)(اول پادشاهان 8:1) (دوم پادشاهان 19:21 و 31 و 1) (اول تواریخ ایام 11:5) (دوم تواریخ ایام 5:2) و باید دانست که این در کتب تاریخیه عهد قدیم بجز در آیات فوق وارد نگشته ، اما در اسفار شعریه و نبوتی 148 مرتبه یعنی در مزامیر داود 38 و در سرود سلیمان یک مرتبه و در اشعیا 47 و در ارمیا 17 و در نیاحات ارمیا 15 و در یوئیل 7 و در عاموس 2 و در عوبدیا 2 و در میکاه 9 و در صفنیا 2 و در زکریا 8 مرتبه ، اما در عهد جدید هفت مرتبه مذکور است و در این اسفار آخرین نه تنها قصد از خود کوه صهیون میباشد، بلکه احیاناً مقصوداز اورشلیم نیز هست (مزامیر 149:2 و 87:2) (اشعیا 33:14) (یوئیل 2:1) و گاهی مقصود از شهر برگزیده خداوند میباشد (مزامیر 51:18 و 87:5) و وقتی مقصود کلیسا است (عبرانیان 12:22) و زمانی مقصود از شهر مقدس آسمانی است . (مکا 14:1) بدین جهت اصطلاح حالیه که در میان علماء متداول است این است که قصد از صهیون آرزوی قوم خداوند است که فرصتی بجهت حمایت و محافظت و خدمت او تحصیل نمایند. پوشیده نماند که یوسیفوس مورخ بهیچوجه اسم صهیون را در تصنیفات خود مذکور نداشته است ، بلکه هرگاه خواسته که بدانجا اشاره نماید «شهر داود» یا «شهر علیا» یا بازار علیا ذکر کرده است ; چون صهیون در آن وقت مرغوب ترین و مشهورترین محلی از محلات اورشلیم بود و مساکن و بیوتات اشراف و اکابر همواره در آن طرف می بود و قصر جمیل هیرودیس در زاویه شمالی آن بود که از آن به بعد بواسطه سکونت والی رومانی دارالولایه نامیده شد (مرقس 15:16) و در شمال این قصرسه قلعه مشهور بود که یکی از آنها فعلاً هم به قلعه داود مسمی است . حالت حالیه صهیون اینکه حصار شهر تخمیناً نصف کوه صهیون را احاطه کرده است و در ضمن حصار دیر ارامنه و کنیسه اشکنازیم و کنیسه مار یعقوب ارامنه و کلیسا و مدرسه انگلیسها و برج داود واقع است و در خارج حصار بجز مسجدی که آن را نبی داود گویند نیست و گویند که مقبره داود و سلیمان و سایر ملوک اسرائیل در آنجا است . و برخی برآنند که عیسی مسیح در یکی از غرفات همین بنای مسطور فوق، عشای ربانی رابجا آورده ، شاگردان او در آنجا برای حلول روح القدس منتظر همی بودند و در این قسمت کوه معدودی از قبور نصاری است و مقداری معتنابه از آن نیز زراعت میشود بدین لحاظ قول ارمیا و میکاه که گفته اند: صهیون همچو مزرعه زراعت کرده خواهد شد (ارمیا 26:18) (میکاه 3:12) و کوه صهیون بطرف وادی هنوم امتداد یافته در این قسمت مزارع گندم و جو و تاکستانها و درختان زیتون میباشد و فعلاً وادی در نزد باب الخیل هست که آنرا وادی صهیون گویند، اما علما را در تعیین محل و موضع صهیون اختلاف است ; بعضی اکرا و برخی موریا و دیگران اوفل را صهیون دانسته اند. لکن قول مرجح و معتبر آن است که همان کوهی است که شرح آن در فوق داده شد. (از قاموس کتاب مقدس ). و بعضی این کلمه را صیهون ضبط کرده اند.
    صیاریف
    ج ِ صیرفی . (منتهی الارب ). رجوع بدان کلمه شود.
    صیحان
    آواز بلندحسب طاقت . (منتهی الارب ).
  • (مص ) آواز کردن . (منتهی الارب ). بانگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
  • صیحانی
    نوعی از خرما بمدینه منسوب به صیحان (نام قچقاری که به آن درخت بسته می شد). یا نام قچقار صیاح است . (منتهی الارب ). نوعی است از خرمای سیاه . (مهذب الاسماء).
    صیداوی
    نسبت است به صَیْداء . صیدانی . (الانساب سمعانی ).
    صیدکنان
    در حال صید. در حال شکار. شکارکنان:
    همه ره صیدکنان رفته بمغرب وینک
    شاخ آهوست که با خون زبر آمیخته اند.

    خاقانی .

    صیدنه
    نام کتاب ابوریحان . (منتهی الارب ). این کتاب را علی بن عثمان کاشانی ترجمه کرده است . در کشف الظنون نام کتاب را صیدلة نوشته است . (کشف الظنون چ 2 استانبول ستون 1434).
    صیعر
    قبیله ای است به یمن از قضاعه . (منتهی الارب ).
    صیدافکن
    آنکه یا آنچه صید را از پای دراندازد. شکارگیر. شکاری:
    چو در نالیدن آمد طبلک باز
    درآمد مرغ صیدافکن بپرواز.

    نظامی .

    صیدکننده
    شکارکننده . شکارچی . صیاد. رجوع به صیاد شود.
    صیدوح
    قریه ای در مشرق مدینه و آب آن از شراج الحرة است . (از معجم البلدان ).
    صیعری
    احمر صیعری ; سخت سرخ . (منتهی الارب ). قانی .
    -سنام صیعری ; کوهان بزرگ. (منتهی الارب ).
    صیحه
    دهی است از دهستان بنوارناظر بخش شوش شهرستان دزفول ، واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری شوش و 3 هزارگزی کنار باختری راه آهن تهران به اهواز. این ده در دشت واقع و گرمسیری و مالاریائی است . 400 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه دز. محصول آنجا غلات ، برنج و کنجد. شغل اهالی زراعت است . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنین از طایفه عشایر لر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).