جستجو

ساری جعفرلو
یکی از ایلات اطراف مشکین آذربایجان است . این ایل 200 خانوار است که ییلاق شان سنبلان و قشلاق شان مغان است و افراد آن زارع و گله دارند. (جغرافیائی سیاسی کیهان ص 107).
ساریقآنکه
از سرکردگان مغول در قرن نهم است . رجوع به ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو ص 239 و 240 شود.
ساری یارقان
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در 28500 گزی باختر اهر، و 7هزارگزی راه شوسه تبریز به اهر. کوهستانی ، هوای آن معتدل ، آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات است ، 429 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. از صنایع دستی بافتن فرش و جاجیم در آن معمول است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
ساروخواجه
شهرت خواجه محمدرضا، ملقب به فدوی ، از ندیمان شاه عباس بزرگ و از شاعران قرن یازدهم هجری و مولدش موضع جوین از اعمال قزوین است . پدرش خواجه ملک از اهل سیاقت و ارباب قلم بود و در خراسان به امر نویسندگی امراء عصر قیام داشت . از حوادث خراسان غارت زده وپریشان به عراق آمد و در موطن اصلی رخت به سرای آخرت کشید. خواجه زاده از علو همت و بلند پروازی قرار ده نشینی با خود نتوانست داد به تک و دو ملازمت در آمد و ملازمت ذوالفقارخان قرامانلو را اختیار کرد. و سرانجام در سلک وزراء و ارباب قلم دیوان اعلی انتظام یافت . بسال 1015 در مازندران به حضور شاه عباس رسید و وزارت و ممیزی کل آذربایجان را یافت . بسال 1022 به سفارت نزد حکام گرجستان رفت و چون در آن سفر کفایت و حسن تدبیر از خود نشان داد و آثار فدویت و جان سپاری بظهور رسانید و ملقب به فدوی گردید و حکم شد که منشیان او را «فدوی دودمان ولایت » نویسد. بسال 1029 قواما محمدای کفرانی اصفهانی که مستوفی الممالک بود در تنقیح محاسبه با خواجه مناقشه کرد و مبلغهای باقی بر او کشید. شاه عباس شخصاً در حل مشکل مداخله کرد و فرمان داد دیوانیان وجوه مذکور را به تنخواه باقی فدوی عمل کنند. خواجه بعد از ده سال وزارت مستقل آذربایجان در دو سه سال بازپسین عمر از ندیمان خاصه شاه عباس و در مجلس او صاحب رای و مشورت بود. بسال 1031 ضعف معده بر او طاری گشت ولی متوجه معالجه کمتر میشد. درآغاز سفر شاه عباس به سوی قندهار ملازم حضرت بود. کوفتش ازدیاد پذیرفت و در تون خراسان از رکاب شاه بازماند که به تانی رود، در مدفن امامزاده محمد به رحمت یزدانی پیوست و در مشهد مقدس به خاک سپرده شد.وی به صحبت شعرا و ارباب نظم و اهل استعداد انس والفت تمام داشت . و همت برتفقد احوال این طبقه میگماشت . بزرگروش و درویش منش و بذله گوی و خوش صحبت بود. نکات شیرین وکلمات مطایبه آمیز رنگین و لطایف و طرایف از طبع موزونش سرمیزد. شعر را خوب میگفت و در غزل ابیات عاشقانه و معانی دلپذیر رنگین بسیار داشت . از اشعار اوست :
آنم که حزین و خسته تن می آیم
جان بسته به تار پیرهن می آیم
مانند غباری که بپیچد برباد
پیچیده به آه خویشتن می آیم .
می نهادم رخت رحلت دوش بر دوش صبا
سویت ای عمر رضاگردسترس میداشتم .
رجوع به عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ص 758 و 953 و 991 و 760 تا 776 شود.
سارونیه
گردنه ای است به قرب طبریه و از آن به کوه طور بالا میروند. (یاقوت ).
ساریجلو
دهی است از دهستان سلطانیه بخش مرکزی شهرستان زنجان ، واقع در 33 هزارگزی زنجان و 8 هزارگزی راه شوسه قزوین به زنجان کوهستانی و سردسیر. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بنشن و انگور است . 797 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی بافتن قالیچه و جاجیم در آن معمول است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
ساری قاش
دهی است از دهستان کوهپایه بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 35 هزارگزی شمال خاور نوبران . کوهستانی و سردسیر، آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات ، بادام ، گردو، بن شن و لبنیات است ، 83 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری میگذرانند. از صنایع دستی بافتن قالیچه و گلیم در آن معمول است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). در ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو ص 231 و 235، در حوادث سالهای آخر قرن هشتم ذکر موضعی بنام ساروقاش ری آمده که ظاهراً با همین محل قابل تطبیق است .
ساری یاره
زردزخم . زرده قوبا. ادرفن .
ساروراء
شادی . (منتهی الارب ) (المنجد). شادی و شادمانی و خرمی . (ناظم الاطباء).
ساریجه
مردی از قبیله اویغور و جد امیر سونج آقا پسر سانشی بخشی از امیران اولجایتو است . رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی حاشیه ص 53 شود.
ساریقبوقا
از امرای مغول در خدمت امیر ارغون (683 - 690 ه' . ق.) است . رجوع به جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 2 ص 258 شود.
ساز
آلت موسیقی . آنچه که نوازند مانند چنگ و عود و بربط و طنبور و قیچک و قانون و امثال آن . (از برهان ). نی و چنگ و هر چه بنوازند. (رشیدی ). چنگ. (شعوری ). آنچه میزنند مثل رباب و بربط و چغانه و امثال آن . (شرفنامه منیری ). چیزی که مطربان نوازند مثل دف و چنگ و سِتار. (غیاث اللغات ). نی و چنگ و هر چه بنوازند. (انجمن آرا). هر چه آن راتوان نواخت چون نی و چنگ و رباب و امثال آن و با لفظ بستن و زدن و پرداختن و دادن و نواختن مستعمل است .(آنندراج ). برقآهنگ و سیرآهنگ و تمام سوز و جگرسوز از صفات اوست . (مجموعه مترادفات ) (آنندراج ). هر آلتی از آلات موسیقی که زنند و نوازند از ذوات الاوتار، چون عود و چنگ و بربط و طنبور و سه تار و تار و نزمه و قانون ، و غیر ذوات الاوتار، چون نای و شیپور و جز آن .
انواع سازها - آدمی تاکنون برای ایجاد صوت به وسیله سازها سه طریقه یافته است : یکی عبارت است از به نوسان در آوردن یک سیم یا زه (مثل ویلن )، دومی از نوسان یک ستون هوا که در درون لوله ای پدید می آید (مثل قره نی )، طریقه سوم به نوسان درآوردن جسمی چون زنگ یاسنج . بدینگونه سازهای موسیقی به سه طبقه یا خانواده اساسی تقسیم میگردد: خانواده زهی ، بادی ، ضربی . درسالهای اخیر به کمک وسائل فنی و برقی جدید، سازهائی اختراع شده است که شاید در آینده خانواده جدیدی تشکیل دهند.
سازهای زهی - پستی و بلندی و همچنین نوع صوتی که از یک سیم ، یا زه برمی خیزد به بلندی ، وزن و ضخامت آن سیم یا زه بستگی دارد. سیمهای کلفت و بلند به آهستگی به ارتعاش در می آیند و اصوات بمی بگوش میرسانند. سیمهای نازک و کوتاه با سرعتی بیشتر مرتعش می شوند و اصوات زیرتری ایجاد می کنند. بعضی از سازها چون پیانو و چنگ به تعداد سیمهائی که دارند نت و صوت ایجاد میکنند، ولی سازهای دیگری چون ویلن ، ویلن سل ، کنترباس چهار سیم بیشتر ندارند. و برای اینکه بتوان از این سازها بیش از چهار صدا بیرون کشید و گام اصوات را بدست آورد، نوازنده باید خود سیمها را کوتاه تر سازد، و برای این کار انگشت خود را بر روی سیمها میگذارد تا مانع لرزش و ارتعاش قسمت پائین سیم گردد. سازهائی چون گیتار و بانجو دارای پرده هائی است که جای قراردادن انگشتان را معین میسازد. بر روی ویلن و بعضی سازهای دیگر این پرده ها را کار نمی گذارند و نوازنده در این مورد غیر از گوش و شنوائی خود راهنمای دیگری ندارد.
سازهای بادی - قسمت اصلی و اساسی هر ساز بادی لوله ای است که چون در آن دمند ستون هوای موجود در داخل آن به نوسان درمی آید و صوتی پدید می آورد هر قدر ستون هوا کوتاه تر باشد صدائی که برمیخیزد زیرتر است . سازهای بادی رابه دو خانواده اصلی تقسیم کرده اند: سازهای بادی چوبی ، و سازهای بادی فلزی .
1 - آنهائی که از نی یا چوب ساخته شود: سازهای قدیم زیر را از این دسته می شمارند مزمار یا زمر، سورنای ، شبابه ، صفاره ، یراع ، شاهین ، زماره ، زنامی ، قصبه ، بوق، موصول .
2 - آنهائی که از مس یا برنج ساخته شود. بوق ونفیر و ارغنون دهنی جزو این دسته بوده است .
سازهای بادی از لحاظ شکل و طرز نواختن نیز بدو دسته متمایز تقسیم میشوند:
1 - دسته ای که نواختن آنها بوسیله زبانه ای صورت میگیرد: مثل نی انبان و سورنای و دونای . و در سازهای اروپائی مثل ساکسوفون و قره نی و چنگ چینی .
2 - آنهائی که هوا بدون واسطه در لوله دمیده میشود. مانند فلوت و چندنای (یا ارغنون دهنی ). خانواده نای را از لحاظ شکل هم به دو طبقه تقسیم توان کرد:
1 - آنهائی که شکل استوانه دارند.
2 - آنهائی که شکل مخروط دارند و سر و ته آنها بیک اندازه نیست . تعداد سوراخهای نای نیز در انواع مختلف آن متفاوت است . نوع دوم را عربی انبوب هم گویند اگر دو لوله در ساختن آن بکار برده باشند آن در فارسی دونای گویند.
سازهای ضربی - این آلات بطور کلی عبارت است از یک یا دو پارچه پوست که در یک یا هر دوسمت بدنه ای به شکل استوانه که از چوب یا فلز یا سفال ساخته شده باشد کشیده باشند. بنابراین تعریف ، آلات ضربی را می توان به سه نوع متمایز تقسیم کرد:
1 - یک پارچه پوست که در یک طرف بدنه ای به شکل استوانه کشیده شده باشد و طرف دیگر استوانه باز باشد مثل دمبک و دایره .
2- یک پارچه و پوست که بر روی دهانه : بدنه ای به شکل یک کاسه بزرگ کشیده شده باشد یعنی طرف دیگر آن بکلی مسدود است مثل کوس و دمامه .
3 - دو پارچه پوست که در دو طرف بدنه ای به شکل استوانه کشیده شده باشد مثل دهل و طبل .
از لحاظ شکل نیز سازهای ضربی را به دو نوع تقسیم توان کرد:
1 - آنهائی که بدنه کوتاه دارند مثل دف . 2 - آنهائی که دارای بدنه بلند هستند مثل دمبک . سازهای ضربی را از لحاظ موارد استعمال نیز به دو نوع تقسیم میکنند:
1 - آلات ضربی رزمی ، چون : کوس و طبل .
2 - آلات ضربی بزمی ، چون : دف و دمبک . رجوع به مجله موسیقی دوره سوم سلسله مقالات سازشناسی برای همه شماره 23 تا 28 و آلات موسیقی ایران شماره های آبان 30 تا آذر 36 شود.
سازهای ایران در دوره اسلامی :
در دوره اسلامی سازهای زهی مضرابی (ذوات الاوتار) بیش از سایر سازها اهمیت داشت . از رایج ترین انواع این سازها: تنبور، قانون ، بربط و عود را باید نام برد. بعلاوه در دسته های زهی آن دوره دو ساز رباب الشاعر و چنگ از نظر اینکه برای همراهی با آواز و شعر زیاد به کار میرفت ، ارزش خاصی داشت . از سازهای بادی : کرنا، سرنا، شیپور، نی و قره نی معمول بود. ازسازهای ضربی طبل و دف اهمیت بیشتری داشت و دف با چنگ همراهی میکرد . عبدالقادر غیبی مراغه ای موسیقیدان بزرگ ایرانی (754 - 837 ه'. ق.). شرحی در بیان بعضی از آلات موسیقی آن دوره نوشته که حاکی از وفور و تنوع سازهای موسیقی در دوره اسلامی است . آلات موسیقی آن دوره را به دو دسته ذوات النفخ (سازهای بادی ) و ذوات الاوتار (سازهای زهی ) تقسیم میکردند. ذوات النفخ (سازهای بادی ) در این دوره به یازده نوع تقسیم میشد: نای سفید، نای منصف ، سیه نای ، سورنا، بلبان ، نای چاور، نفیر، باق، موسیقار، چنجیق و ارغنون . نای منصف از لحاظ طول کوچکتر از نای سفید بوده ، و بلبان سازی شبیه «سورنا» بوده و نوای بسیار حزینی داشته است . نفیر از تمام سازهای بادی بزرگتر بوده و نوعی از آن بنام «بورغو» بیش از دو گز طول داشته است . باق نوعی نی بوده است که ساز چنجیق نوع کاملتر آن بشمار می آمده است . ذوات الاوتار (سازهای زهی ) از حیث تعداد از سازهای بادی فراوان تر بوده و بیش از بیست و شش قسم از آنهامورد استعمال بوده است : عود قدیم ، عود جدید کامل ، ششتای ، طرب رود، طنبور شرونیان ، طنبور ترکی ، روح افزای ، قوپوز رومی ، اوزان ، نای طنبور، رباب ، مغنی ، اگری ، قانون ، کمانچه ، غژک ، یکتای ترنتای ، ساز دولاب . ساز عالی مرصع، تحفة العود، شدرغو، پی پا، باتوغان ، شهرود ورودخانی . عود قدیم کامل دارای ده وتر و عود قدیم دارای چهار وتر بوده است . ششتای ، و طرب رود، و تنبور شرونیان از نظر شکل خارجی شبیه گلابی بوده اند. روح افزای ترنجی شکل بود و بیش ازشش وتر از ابریشم و مفتول بر آن استوار میکردند، قوپوز رومی همانند عود و اگری شبیه چنگ بود. غژک دارای ده سیم بوده ، و ساز دولاب از نظر شکل و ابعاد بی شباهت به دهل نبوده است . شهرودطولش به دو برابر عود می رسید. رودخانی بیشتر به تنبور شرونیان شبیه بود و بر نصف آن پوستی کشیده و سیمهای متعددی بر آن تعبیه میکردند. دوساز «طاسات و کاسات » و «سازفولاد» از دسته سازهای زهی و بادی خارج بود. ساز فولاد دارای سی و پنج لوح بوده که از هر لوح آهنگی حاصل میشده است . طاسات و کاسات ، ظروف چینی یا آبگینه یا فلزی بودند که بر حسب بزرگی و کوچکی حجم و اندازه و پر و خالی بودنشان از مایعات مختلف اصوات گوناگون و طنین و نوای خاصی داشتند. (از مجله موسیقی دوره سوم شماره 25 شهریور1337، سازهای موسیقی ایران در دوره اسلامی بقلم چ . م ). اسامی سازهائی که در ادوار مختلف تاریخ اسلام در کتابهای فلسفی و تاریخی و تالیفات خاص موسیقی میتوان یافت از این قرار است : ابواللهو (طنبور)، ارغنون (دو نوع زمری و بوقی ). اصف ، اگری (چنگ)، اوزان ، باتره ، باتوغن ، باق، بربط، بزق (طنبور)، بلبان (بالابان )، بندیر، بورغو، بوق، بیشه ، پی پا، تار. تبیره ، تحفةالعود، تنبک ، تیریال ، جرس ، جفت ساز، جلاجل ، چغانه ، چگور، چنجیق، چندنای (ارغنون دهنی )، چنگ، چنگ دهن ، چنگرک ، چهار پاره (چالپاره )، چهارتار، دایره ، دبداب ، درای ، دریج ، (طنبور). دف . دف دورویه ، دمامه ، دنبک (دنبک یادمبرک )، دوتا (دوتار)، دودک ، دونای ، دهرود، دهل ، راست ساز، رباب ، رموز، روئین خم ، روح افزای ، رود، رودخانی ، زل ، زنامی (قره نی )، زنگ، ساز دولاب ، سازعالی مرصع، ساز فولاد، سپیدنای (نای سفید یانی سفید)، سرنای (سورنای )، سفاقس ، سنتور، سنج ، سوریانی ، سه تار، سیاه نای ، شاخ ، شامشته ، شانه ، شاه نای شاهین ، شبابه (نی )،شترغو (شدرغو)، ششتای (شش تار)، شش خانه ، شعیره ، شندف (دهل )، شهرود، شیپور، شیزان ، شیشک (شیزک )، شیشم ، صفار، صفیر، طار، طاسات ، طبل ، طرب انگیز، (دهل ) طرب رود، طنبور ترکی ، طنبور، شرونیان طوطک ، عراقیه ، عرطبه ،عرکل ، عنقا، عود (قدیم و جدید)، عیر، غچک ، غربال ، غرف ، غز، غندرود، غبطه ، فنجان ساز، قانون ، قدوم ، قره نی ، قُصابه ، قصع، فنین (طنبور)، قوال ، قوپوز، قیثاره ، کاسات ، کبر، کران ، کرنای ، کمانچه ، کناره ، کنگره ، کوبه ، کوس ، کیثار، گاو دم ، مدیلان ، مربع، مزمار عراقی (نی )، مزمر، مزهر، مشته چین ، مصافق، (مصفقه )، معزف (چغانه )، معازیف ، مغنی ، موسیقار، موصول ، مهری ، (چنگ)، ناقوس ، نای (و انواع آن ، دونای ، سیه نای ، نای چاور، نای داود، نای روئین ، نای سرهنگ شهریاری ، نای سفید، نای شاه ، نای محسن ، نای منصف ، نای منصور، نای نرم ، نای هفت بند)، نای طنبور، نزهة، نفیر، نقاره ، نقیره ، نی ، نی انبان ، نیچه ، نی لبک ، ون ، یراع (نی )،یکتای (یک تار)، یک و نیم ساز. اسامی این سازها بعضی منحصراً در زبان فارسی و برخی منحصراً در زبان عربی و پاره ای منحصراً در زبان ترکی و بعضی از آنها نیز در هر سه زبان مشترک است . علاوه بر این گاهی یک ساز در یک زبان چندین نام مختلف دارد. رجوع به هریک از کلمات فوق و آهنگ در این لغت نامه شود.و نیز رجوع به ترجمه ایران در زمان ساسانیان کریستنسن چاپ دوم ص 503 تا 510 وآلات موسیقی در عصر ساسانیان کریستنسن در کتاب تاریخ تمدن ایران ص 228 تا 231 و خسرو قبادان وریدک وی ترجمه دکتر محمد مکری و تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ترجمه جواهر کلام ج 5 ص 40 تا 47 و آهنگهای موسیقی ایران در زمان ساسانیان ایران ، سلطانی . مجله مهرسال پنجم شماره 6 ببعد و تاریخ تمدن ایران ساسانی ، سعید نفیسی ج 1 ص 156 و ترجمه مقدمه ابن خلدون ج 1 ص 508 تا 514 و ج 2 ص 854 تا 866 و زندگانی شاه عباس نصراللّه فلسفی ج 2 ص 343 تا 247 و تاثیر و نفوذ ایران در تعبیه آلات موسیقی ، مجله روزگارنو ج 2ص 40 تا 44 و علمای بزرگ ایران در فن موسیقی ، دکتر ه' . ج . فارمر، مجله روزگار نو، ج 2 شماره 1 ص 48 تا 53 و وصف صورت آلات موسیقی در دیوان خاقانی ، مجله سخن دوره سوم شماره 8 و 9 ص 542 تا 545 و مفاتیح العلوم خوارزمی و کنزالتحف و جامع الالحان عبدالقادر مراغی و کشف الظنون مبحث علم الموسیقی نفائس الفنون چ قدیم قسم دوم ص 85 و 86 و ساز و آهنگ باستان یا تاریخ موسیقی ، روح اللّه خالقی و سرگذشت موسیقی ایران ، خالقی وتحقیق در سازهای شرقی ، دکتر ه' . ج . فارمر چ 1931 م . لندن و نسخ خطی راجع به موسیقی عربی موجود در کتابخانه بادلیان ، دکتر ه' . ج . فارمر، چ 1925 م . لندن و آلات موسیقی قدیم ایران ، مجله موسیقی دوره سوم ، آبان 35 تا 36 شود: همه فقها و اعیان و عامه آنجای رفتند به تهنیت ، فوج فوج مطربان شهر و بوقیان شادی آباد با سازها بخدمت آنجای آمدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض - غنی ص 7).
بشکفت پنبه زار فلک بر فلک چنانک
زهره ز عشق دوک بهم درشکست ساز.

روحی ولوالجی .

ساروزن
دهی است از دهستان قشلاق بزرگ بخش گرمسار شهرستان دماوند، واقع در 3 هزارگزی جنوب گرمسار. کوهستانی ، سردسیر، و آب آن از حبله رود، و محصول آن غلات و پنبه و بنشن و لبنیات است ، 337 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند. از صنایع دستی محلی بافتن قالیچه و گلیم و جاجیم در آن معمول است . راه مالرو دارد. از کارخانه پنبه ماشین بدان توان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
سارویه
نام قدیم شهر همدان که در مجمل التواریخ و القصص و معجم البلدان سارو ضبط شده و ابن فقیه معرب آن را ساروق ذکر کرده است . رجوع به سارو و ساروق شود.
ساری چمن
دهی است از دهستان اوزو مدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 16 هزارگزی شمال ورزقان ، و 15 هزارگزی شمال ورزقان ، و 15 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر. کوهستانی و هوای آن معتدل آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات است ، 157 تن سکنه دارد که به زراعت گله داری اشتغال دارند از صنایع دستی جاجیم بافی در آن معمول است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
ساری قشلاق
دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 30 هزارگزی شمال باختری قره آغاج ، و یک هزارگزی جنوب راه شوسه مراغه به میانه . کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریائی ، آب آن از رودخانه جیران و چشمه . محصول آن غلات نخود و بزرک است ، 65 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی جاجیم بافی در آن معمول است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
ساز آمدن
سازگار آمدن . موافق بودن . رجوع به ترکیبات ساز شود.
ساروعادل
رجوع به عادل آقا و سارق عادل شود.
ساره
نوعی از فوطه و میزر (مئزر) باشد که از ملک هندوستان آورند، و آن را در آن ملک بیشتر زنان لباس سازند، و ساری خوانند. (جهانگیری ). نوعی از فوطه و چادر باشد. (برهان ). شال و فوطه ای است . (انجمن آرا) (آنندراج ). چادری است . (رشیدی ) (شرفنامه منیری ). یک سر آن برمیان بندند و سر دیگر بر سراندازند که به هندی ساری گویند.(رشیدی ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). اینجا کنیزکان و زنان دهاقین و کفره پوشندش و آن را سار نیز گویند. (شرفنامه منیری ). بعضی گفته اند در فارسی به شین معجمه گویند نه به سین مهمله . (رشیدی ):
ز سر ساره هندوی برگرفت
برهنه سر و دست برسر گرفت .

فردوسی (از شرفنامه ، رشیدی ، شعوری ).

ساری چیچک
کوهی است در بخش شاهپور آذربایجان . در مرز ایران و ترکیه و علائم مرزی بر ارتفاعات آن قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 200 و 292).