جستجو

پیه پرورد
که با پیه و شحم پرورده باشند:
وزآن دنبه که آمد پیه پرورد
چه کرد آن پیرزن با آن جوانمرد.

نظامی .

پیه قاوندی
پیه قیوندی . شحم قاوندی . چیزی باشد مانند پیه بسته شده و آن روغنی باشد منجمد شده که از دانه ای گیرند مانند فندق، سرفه کهنه را سود دهد و آنرا پیه قیوندی نیز گویند. (برهان ). در عرف آنرا گل پیه خوانند. (آنندراج ).
پیوندبست
پیوندبسته .
  • جامه پیوندبست ; درپی کرده . وصله کرده . رقعه دوخته . پینه زده . مرقع، لدیم ; جامه پیوندبست .ثوب مرقع، ثوب مرقوع ; جامه پیوندبست . ثوب مکدم ، ثوب متردم ، ثوب مردم ; جامه پیوندبست . (مهذب الاسماء).
  • پیوند طبیعی
    (اصطلاح نجوم ) اتصال طبیعی ، آن است که چون دو کوکب به دو برج باشند متفق به قوت چون بدان دو درجه رسند که اتفاق قدرت اندر آن است پیوند طبیعی میان ایشان افتد. (التفهیم بیرونی ص 480).
    پیوند یافتن
    پیوند خوردن . پیوندیدن .
    پیه پس
    بیه پس . آن سوی رود. قسمت غربی سفیدرود در ناحیه گیلان که مرکز آن رشت بود. رجوع به بیه پس شود.
    پیوند پائین
    ده کوچکی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در 46 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. جلگه . معتدل . دارای 14 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
    پیوند غلافی
    نوعی پیوند در گیاهان و درختان . رجوع به پیوند شود.
    پیوندیافته
    پیوندخورده . ارتباط و اتصال و پیوستگی یافته .
    پیه پیاز
    پِه ْپیاز. نوعی غذا. رجوع به په پیاز شود.
    پیهکست
    نام داروئی سمی که کچوله و کسیلا نیز گویند (از فرهنگ ناظم الاطباء و شعوری ج 1 ورق 256).
    پیوندپذیر
    خورای پیوند. درخور و لایق پیوند. که قابلیت پیوند دارد. که پیوند قبول تواند کرد.
    پیوند قانونی
    اتصال و همبستگی دو قانون . جوش خوردن و پیوند خوردن دو قانون از دو کشور مختلف و آن دو گونه باشد: کلی و جزئی . کلی آن است که قوانین کشور نخست در کشور دوم و در همان موارد استعمال کشور اولی بکار رود، و جزئی آنکه قسمتی از قوانین کشور نخست بعینه در کشور دوم اجرا شود.
    پیوندیدن
    پیوند یافتن . متصل و پیوسته و مرتبط شدن .
    پیه پیش
    بیه پیش . این سوی رود. قسمت شرقی سفیدرود در ناحیه گیلان که مرکز آن لاهیجان بود. رجوع به بیه پیش شود.
    پیوندپذیری
    عمل پیوندپذیر.
    پیوند قرابتی
    پیوند مجاورتی . رجوع به پیوند و رجوع به پیوند مجاورتی شود.
    پیه جیک
    دهی از دهستان حومه بخش شاهپور شهرستان خوی . واقع در پنجهزار و پانصد گزی خاور شاهپور و دو هزار و پانصد گزی شمال شوسه شاهپور به ارومیه . جلگه ، معتدل ، مالاریائی ، دارای 150 تن سکنه . آب آن از رودخانه زولا، محصول آنجا غلات و حبوبات - شغل اهالی آن زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم و لباس بافی است . راه آن ارابه روست و تابستان از راه ارابه رو شاهپور میتوان اتومبیل برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
    پی هم
    پی درپی . یکی به دنبال دیگری . پشت سر هم . بدنبال یکدیگر:
    بگفت این وزآن هفت پی هم بخورد
    از آن می پرستان برآورد گرد.

    فردوسی .

    پیوند تاجی
    نوعی پیوند در درختان و گیاهان . رجوع به پیوند شود.