جستجو

لاطایلات
جِ لاطایل ؛ سخنان بیهوده و بی معنی .
لب ترکاندن
در تداوم عوام ،سخن گفتن . مطلبی را اظهار کردن : تا لب ترکاندم ...
لب سوز
داغ .
لاکتاب
(از: لا به معنی نه + کتاب ،یکی از کتب آسمانی ) بی کتاب . دشنامی که عوام به حیوان و جماد دهند. دشنامی که لوطیان دهند. بی دین در تداول لوطیان . که معتقد به هیچ یک از کتب آسمانی نیست .
لب شکری
خرگوش لب . شکافته لب . چهارلب . سه لبه . سلفه . سلنج . سه لنج . کفیده لب . اَعلم . علماء. افلح . صاحب آنندراج گوید: لب شکر و شکرلب ; کفته لب زیرین یا زبرین . کسی که لب چاک متولد شده باشد و بعضی گویند در اصل شترلب بوده که از جهت کراهت تشبیه چنین خوانده اند:
ای لجوج دهن دریده زشت
که خرد در نفاق تو غالی است
لب شکر بوالعجوبه ای که ترا
پایه زشتی سخن عالی است
لوحش اللّه حکمت ازلی
که ز بس هرزه گفتنت حالی است (؟ )
لب شکر گشته ای که تا دانند
جای دندان شکستنت خالی است .

میرمعصوم تجلی (از آنندراج ).

لحظه
1 ـ یک چشم به هم زدن . 2 ـ یک دم . ج . لحظات .
لاکتوز
قند شیر که به مقدار تقریبی 65 گرم در یک لیتر شیر وجود دارد. ماده ای است دوقندی جامد، سخت و متبلور که در آب حل می شود.
لحیه
ریش ، محاسن . ج . لحی .
لاکردار
(از: لای عربی + کردار فارسی ) و آن دشنام گونه ای است که لوطیان دهند.
لحیه جنباندن
کنایه از: سخن گفتن ، اظهار فضل کردن .
لب خوانی
عمل دریافتن سخن گوینده از روی حرکت لب هایش .
لخشک
نام محلی کنار راه زاهدان وکهورک میان زاهدان و تل سیاه ، در 26110گزی زاهدان .
لخلخه
ترکیبی است از عطریات مختلف (عود قماری ، لادن ، مشک ، کافور و غیره ) که از آن گویی سازند و بویند.
لااله الاالله
جمله ای است به معنی (نیست خدایی مگر الله) که نخستین جمله اعتقادی اسلام است . اما در فارسی هنگام بروز واکنش های عاطفی بیان می شود.
لالایی
1 ـ غلامی ، خدمتکاری . 2 ـ تربیت بزرگزادگان . 3 ـ نوعی پارچه کم ارزش .
لاپوشانی
با حیله و زرنگی عیب یا چیز ناخوشایندی را پوشاندن .
لام آوردن
حیله کردن ، تزویر کردن .
لارنژیت
ورم و التهاب حنجره .
لتراست
ورقه ای که حروف الفبا و نشانه های مختلف روی آن حک شده است که با فشار دادن آن نقش و حروف را به صفحه مورد نظر منتقل می کنند، حروف برگردان .
لترمه کردن
آغشتن ، آلودن .