جستجو

لینوا
شارل آلکساندر لئون کنت دو. دریانورد متجسس فرانسوی ، مولد برست (1761-1848 م .). وی به سبب مخالفت با انگلیسیان شهرت یافته است .
لیوتار
ژان -اتین . نقاش سویسی ، مولد ژنو (1702-1790 م .). وی به علت کارهایی که از مشرقزمین تهیه کرده ملقب به نقاش ترک شده است .
لیونه
نام قدیم ولایتی به فرانسه . کرسی لیون .
لینورسطس
به یونانی لبلاب کبیر، مسمی به حبل المساکین است .(فهرست مخزن الادویه ). رجوع به لبلاب و لیندرسطس شود.
لیوت پراند
پادشاه لمبارد از 712 تا 744 م .
لینوزسطس
خصی هرمس . عصی هرمس . حلبوب .
لیوتی
لوئی هوبرت گنزالو. مارشال فرانسه ، مولد نانسی (1854-1934 م .). وی در هندوچین و ماداگاسکار و اُرنه جنوبی شهرت کرده و چندگاهی (1916-1917 م .) نیز وزیر جنگ بوده است .
لینوزوزطیس
یربه فقشه . حلبوب . حُریق املس . عسی هرمس . لینوزسطس .
لیوث
ج ِ لیث . رجوع به لیث شود.
لیویجان
دهی از دهستان بالاخیابان بخش مرکزی شهرستان آمل ، واقع در 47هزارگزی جنوب باختری آمل و سه هزارگزی خوشواش . کوهستانی و سردسیر. دارای 85 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال بافی و راه آن مالرو است . در زمستان عده ای به قریه آغوزبند میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
لینوس
به یونانی نرگس است . (فهرست مخزن الادویه ).
لاسبیلی درکردن
سخنان توهین آمیز طرف یا اعتراض او را جواب ندادن .
لثغه
گرفتن زبان و شکستگی آن به طوری که حرف سین را ثاء یا راء را غین گویند و مانند آن .
لاستیک
کلمه ساخته ایرانیان ماخوذ از الاستیک فرانسوی . چرم گونه ای از کائوچو.
لثه
گوشت بن دندان .
لایتجزی
جدانشدنی .
لجستیک
بخشی از علوم نظامی که به حمل و نقل افراد و تجهیزات ارتش اختصاص دارد.
لجن مال
1 ـ آن که یا آن چه به لجن مالیه شده . 2 ـ بدنام شدن .
لاینفک
(از: لا + ینفک ) جدانشدنی . ممتنعالانفکاک . جدائی ناپذیر. لازم . لازم غیرمفارق: و دانایان و حکما و مورخان حضرت اعلی را جزو لاینفک اند. (رشیدی ).
-عضو لاینفک ; عضو جدانشدنی . جزء لاینفک ، جزء جدائی ناپذیر. عضو لاینفک چیزی بودن : لازم غیرمفارق آن بودن .
لاطایل
بیهوده ، بی فایده ، بدون نفع ، سخنان بی معنی .