جستجو

طیومالس
به یونانی برشیان دارو است . (فهرست مخزن الادویه ).
طین مغره
مغره است که بهندی کیرو نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
طین مقلو
گِل بریان است که طین ماکول و طین نیشابوری نامند. (فهرست مخزن الادویه ). گل بریان .
طین منتقل
طین نیشابوری است . (فهرست مخزن الادویه ).
طیهااوجیوس
به یونانی قاتل الکلب است و خانقالکلب نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
طین نیشابوری
طین ماکول خوانند و آن گِلی است که خام و بریان کرده خورند و بدان تنقل کنند و وی نوعی از طین الحر بود و لون وی بغایت سفید بود مانند اسفیداج و بشیرازی گل سفید خوانند. طبیعت وی سرد و خشک بود و گویند گرم بود بسبب شوری که دارد. قوت فم معده را بدهد و غشی را نافع بود و منع قی بکند و تری معده زایل کند. و مقدار ماخوذ از وی یک درم بود تا یک مثقال و زیاده ازین مفسدمزاج بود و سده آورد و سنگ در گرده پیدا کند و ضرر آن انیسون و تخم کرفس کم گرداند و ناخوردن وی اولی بود ازبهر آنکه فساد وی زیادت از صلاح وی بود. و آب رفتن از دهان در وقت خواب شهوت کلبیه را بغایت مفید بود و غثیان و کرب هیضه را سودمند بود. (اختیارات بدیعی ). طین خراسانیست . (تحفه حکیم مومن ) (فهرست مخزن الادویه ). طین حرّ. طین ماکول . طین اکل . گل خوراکی .
طیهوج
معرب تیهو است ، و آن مرغی باشد شبیه به کبک لکن از کبک کوچکتر است . (برهان ) (غیاث اللغات ). بعضی گویند که بهندی آن را لوا نامند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).تیهو نر. (منتهی الارب ). ج ، طَیاهیج . (مهذب الاسماء).بپارسی تیهو گویند و بزبان اندلسی دریس . بهترین وی نر فربه بود که در زمان خریف گیرند و طبیعت وی معتدل بود، شکم ببندد و ناقهان را بغایت مفید بود و نشایدکه اصحا ادمان اکل وی کنند خصوصاً اصحاب ریاضت ، و اولی آن بود که در هریسه بپزند ازبهر آنکه غذاء وی غلیظ بود. (اختیارات بدیعی ). بفارسی تیهو نامند. از کبک کوچکتر و در رنگ مثل اوست و در جمیع افعال مانند آن و جهت ناقهین و ضعیف الاحشاء بغایت نافع است . (تحفه حکیم مومن ). در طبیعت با کبک برابر و منافع آن نیزبا منافع کبک مساوی است اما رنگ تیهو بزردی مایل و زیر بالهای وی سیاه رنگ میباشد. (تذکره داود ضریر انطاکی ). معرب تیهو فارسی است و جمع آن طیاهیج است و بفارسی فرفور نیز نامند و به اندلسی ضریس به ضاد و ذریس به ذال نیز گویند. مرغی است کوهی کوچکتر از کبک ودر رنگ شبیه بدان و زیر بال آن سیاه با سفیدی . بهترین آن فربه جوان قریب به معموره است . رازی گفته آن مرغیست بقدر کبک ، گردن و منقار آن سرخ ، طبیعت و افعال و خواص آن مانند کبک است و جهت ناقهین و ضعیف الاحشاءبغایت نافع. (مخزن الادویه ): و طعام او [ خداوند معده گرم ] گوشت بزغاله و مرغ خانگی و تذرو و طیهوج ... (ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به تیهو شود.
طینوث
حیوانی باشد مانند ذَراریح لکن کوچکتر از اوست و فعل ذراریح از او می آید، و ذراریح جانوری است از مگس بزرگتر و عروسک همان است . (برهان ) (آنندراج ). حباحب است . (تحفه حکیم مومن ). حیوانیست مانند ذراریح لکن کوچکتر و گردتر بود و همان فعل ِ ذراریح کند. مولف گوید: وی را بشیرازی عروسک خوانند و بدل ذراریح بود و گویند کرمی سبز است در درخت صنوبر وآن بقوت ذراریح بود. (اختیارات بدیعی ). بپارسی موزه دوزک خوانند و آن حیوانیست سرخ که بر او نقطه های سیاه بود و از ذراریح خردتر باشد و در وقت انگور بر خوشه انگور نشیند. در خاصیت به ذراریح نزدیک است . موزه دوزک . کفشدوز (در تداول گناباد). کفشدوزک . پینه دوز.
طینوج
دهی جزء دهستان حومه بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم در 3000 گزی خاور دستجرد. کوهستانی و کنار رودخانه و سردسیر با 967 تن سکنه . آب آن از قنات و رودخانه . محصول آنجا غلات و بنشن و انگور و گردو و زردآلو و بادام . شغل اهالی زراعت است . دبستان ، پل آجری روی رود جهرود و کاروانسرای شاه عباسی قدیمی دارد. راه قدیمی کاروان رو قم به همدان از این ده میگذشته است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
طینوری
ظاهراً نوعی از ظروف چوبین است: و از وی [ از آمل به طبرستان ] آلاتهای چوبین خیزد چون کفچه و شانه و شانه نیام و ترازوخانه و کاسه و طَبَق و طینوری و آنچ بدین ماند. (حدود العالم ).
طینوس
حباحب است . (فهرست مخزن الادویه ).
طینوش
نام پسر قیدافه (پادشاه اندلس ) که داماد فور هندی و معاصر اسکندر بود. فردوسی از زبان قیدافه به اسکندر خطاباً گوید:
چنان دان که طینوش فرزند من
کم اندیشه از دانش و پند من
یکی بادسار است و داماد فور
نباید که داند ز نزدیک و دور.

فردوسی .

طینی
منسوب بفروشنده گِل ِ شور که مردم آن را میخورند. (انساب سمعانی ).
طیوب
ج ِ طیب . عطرها. عطریات : و هو [ ساداوران ] یدخل فی الطیوب و الغوالی . (ابن البیطار ج 2 ص 3).
طیودیجیزل
دومین پادشاه گتهای غربی در اسپانیا که بسال 548 م . در آن کشور به سلطنت رسیده است . (از الحلل السندسیة ج 1 ص 173).
طاحونه
آسیا، آس آب . ج . طواحین .
طاق باز
ستان بر پشت .
طاق نما
1 ـ ایوانی کم عرض که در جلو اطاق سازند. 2 ـ نمای دیوار به صورت طاق که عرض و پهنایی نداشته باشد.
طالع بین
فالگیر.
طالع گیری
طالع ـ بینی .