جستجو

طیفی
دادی . انثیلی . صاحب اختیارات بدیعی و ابن البیطار این لفظ را با قاف و یاء ضبط کرده اند، و ظاهراً اگر هم کتابت آن با یاء درست باشد یاء آن در تلفظ به الف تبدیل میشود زیرا در فرانسه نیز این نام را طیفا تلفظ کنند. گفته اند حب بَلسان است و گفته اند نباتیست برگ آن شبیه ببرگ سعد و ساق آن املس و گل آن سفید پیچیده مانند موی و منبت آن نیزارها و آبهای ایستاده است . (فهرست مخزن الادویه ). طیقی .
طیلیلیس
رجوع به طیلیلس شود.
طین اصفر
طین الصنم خوانند و آن در موضعی نزدیک قسطنطنیه است از میان دو کوه آرند و لون آن زرد تیره رنگو در آنجا رهبانانند که بر این گل مهر مینهند و آن طلسم کسی نتواند خواندن و نداند که چیست بغیر از ایشان و اگر کسی دیگر بسازد و آن طلسم بشناسد آن عزیز بود. و طبیعت آن سرد و خشک بود و بر ورمهای گرم طلا کردن سودمند بود و خون رفتن بازدارد و خوردن وی در بستن خون از همه طینها بقوت تر بود و فاضلتر. (اختیارات بدیعی ). از میان دو کوه حوالی قسطنطنیه به هم میرسد، زرد مایل به تیرگی و بر آن صورت بت نقش است . سرد وخشک و در رفع نزف الدّم و نفث الدّم و اسهال دموی و چرکدار از اکثر خاکها بهتر است . (تحفه حکیم مومن ).
طین خیوس
رجوع به طین بلد مصطکی شود.
طین کاهنی
طین مختوم را طین کاهنی هم گویند و آن بجز طین ارمنی است . (از حاشیه مقدمه ابن خلدون ترجمه محمدِ پروین گنابادی ص 351 از قانون ابن سینا چ اروپا ص 184). و رجوع به طین کاهن و طین ختم و طین مختوم شود.
طین کبوش
مصطکی است .
طیور
ج ِ طیر. پرندگان . مرغان . جج ِ طائر: الا آنک او را باد و دیو و پری و وحوش و طیور در فرمان بود و مرا نیست . (ترجمه طبری بلعمی ).
بدام زلف تو گه آدمی و گاه ملک
گهی وحوش گرفتار و گه طیورانند.

حکیم حاذق (آنندراج ).

طین کرمی
انبالیطس فرماقیطس . به یونانی اساطیلس خوانند و معنی این اسم کرمی بود و بعضی فونافیطس خوانند و این اسم مشتق از فرمان بود و معنی آن دوا بود و این گل از مدینه سلوقیا از بلاد سوریا بودو نیکوترین وی آن بود که سیاه بود مانند فحم که از چوب صنوبر گیرند و آنچه خاکسترین رنگ بود بد بود. جالینوس گوید: بدان سبب طین کرمی خوانند که در فصل بهاردر اول آنکه درخت کرم ورق بیرون کند این طین بر درخت وی بمالند کرمی که ورق انگور میخورد و چشمهای آن درخت سیاه میشود بکشد. دیسقوریدس گوید: وی قابض و ملین و سرد و در کحلها مستعمل کنند، موی مژه برویاند و جالینوس گوید که جوهر وی نزدیک به حجر بود. (اختیارات بدیعی ). خاکی است که از بلاد سوریا آرند سیاه و کریه الرائحة و مبرد و محلل است چون در ابتداء نمو تاک انگور بر آن بمالند تاک را از آفات نگاه دارد و به این جهت طین کرمی نامیده اند. جالی بدن و جهت حکه بسیارنافع و در اکتحال مستعمل است . (تحفه حکیم مومن ).
طیور سدره
کنایه از فرشتگان آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ).
طین کواکب
طین شاموس است . (فهرست مخزن الادویة).
طیوری
مرغ فروش . (مهذب الاسماء). بائع الطیر. (قطر المحیط).
طین لانی
طین ارمنی است . (فهرست مخزن الادویة).
طیوسا
خربق است . (ذخیره خوارزمشاهی ).
طین ماکول
گِلی که بعضی از آدمیان او را بخورند اورا به تازی طین ماکول گویند. خاصیت او آنست که مزاج را تباه کند، در قصبات جگر سده ها پدید آید و دهانه معده را تسکین کند. و قوت و فساد طعام غلیظ را دفعکند و غثیان معده را تسکین دهد و وقت آدمی مطیب گرداند جز آنکه به افراط خورده شود مزاج را تباه کند و علت استسقا پدید کند. (ترجمه صیدنه ). طین خراسانی است که طین نیشابوری نیز نامند. (فهرست مخزن الادویة).
طیوط
سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • (مص ) تیزشهوت گردیدن گُشن و بانگ کردن . یقال : طاطَالفحل طُیوطاً. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).
  • طین مختوم
    با زهر مقاومت و مقابله کند و مضرت او را دفع کند و زخم دندان و نیش گزندگان را دفع کند و آماسها را که ماده او از گرمی باشد سود دارد در وقتی که ابتدای او باشد و بادهای غلیظ را که به پاها فرودآید و جمله علتها را که در اعضا پدید آید نیکو گرداند و بر ریشی که بواسطه سوخته شدن آتش پدید آیدنیکو گرداند چون با آب نباتی که او را لسان الحمل گویند با هم آمیخته شود. و اگر با طراثیث که صفت کردیم آمیخته شود زهری را که در مبرئت و غیر آن بکسی داده باشند بطریق قی دفع کند، و نیکوتر از همه انواع آن است که بوی او به بوی زاک یمانی مشابهت دارد. و اگردردها داشته باشد رفتن خون را بازدارد و در او غشی می آمیزند و بهیچ طریق آن غشی را معلوم نمیتوان کرد. و هیئت او آن است که قرصها باشد و لون او سرخ بود و اجزای او بر یکدیگر مشابهت دارد و بر آن قرصها باشد.(ترجمه صیدنه ). بپارسی گل مختوم گویند. بهترینش آن است که از او بوی شبت آید و چون نزدیک دهان برند به لب بچسبد و طبیعتش نزدیک است به اعتدال ، چون به شیرتازه میل کنند دفع ضرر جمیع زهرهای کشنده کند و چون به شیره خرفه یا شربت انجبار خورند نفث الدّم و سجح و ذوسنطاریای کبدی و معوی را سودمند آید. و دل و دماغ را قوت دهد و شربتی از او یک درم تا دو درم است .
    گِلی سرخ رنگ است بغایت نرم و از تل بحیره آرند و گویند در آن زمین قطعاً نبات و حشیش نیست و سنگ نیز در آنجا نبود و قبری در آنجاهست و آن گل را مغره لمنیه و مغره لمانی و طین الکاهن خوانند ازبهر آنکه زنی ساحر آن گل یافته است و خواتیم لُمنیه نیز گویند. صورت ارطامس بر آن ایستاده . دیسقوریدس گوید: گلی است از جزیره لُمنیوس که بخون بز کوهی میسرشند و آن صورت بر آن مینهند و خواتیم الملک و ختم الملک ازبهر آن گویند که صورت ارطامس بر آن بود و اقوال بسیار آورده اند درین گل . جالینوس گوید: نیکوترین آن بود که از وی بوی شبت آید، خون را ببندد و چون در دهان گیرند بر زبان بچسبد. مولف گوید: امتحان آن چنان کنند که اول بر لب نهند، اگر نچسبد دیگر با زبر لب نهند تا بیقین معلوم گردد، و بغایت املس بود و براق. و گویند آن زمین که گل مختوم از وی آورند از زمین یونان بود و این زمان آنجا را آب گرفته است . و شیخ الرئیس گوید: طبیعت وی معتدل بود و گرمی و سردی مانند مزاج آدمی لکن خشکی وی زیادت از تری بود و در وی رطوبت فضلی هست که ممتزج باشد به یبوست و در وی خاصیتی عجب بود در تقویت دل و تفریح آن و تریاق مطلق بود و مقاومت با مجموع زهرها بکند. مولف گوید: کودکی قریب دو مثقال دیک بردیک که از سموم قتاله است خورده بود و درزمان قدری از طین مختوم با شیر مادر به وی دادند، آغاز قی کردن گرفت و مجموع برآمد، بعد از آن قدری هم با شیر مادر به وی دادند، دیگر قی کرد و یک دو مجلس نیز طبیعت مدد کرد از آن زهر کشنده خلاص یافت بفرمان خدای عزوجل . و بر مجموع ریشها که خون از وی روانه بود چون بر آن پاشند بسته گردد. و حقنه کردن بدان ذوسنطاریا را نافع بود و مقدار ماخوذ از وی تا دو درم بود و جهت گزندگی جانوران کشنده و افعی و سگ دیوانه با شراب بیاشامند یا با سرکه طلا کنندنافع بود. کسی را که ذراریح خورده باشد یا ارنب بحری و گل مختوم بیاشامد در حال قی کند و دفع همان بکندو حب الغار نیز همین عمل کند در دفع سموم . و مسیح گوید: سحق کرده بیاشامند و وی در نان دفع وبا کند. و اسحاق گوید: مضر به شُش و مصلح وی گلاب بود و بدل آن در قبض خون گل رومی بود یا گل ارمنی که بخون بز کوهی سرشته باشند و گویند بدل وی مغره است در قبض لکن در تریاق بدل وی نیست . (اختیارات بدیعی ).
    از جزیره لمیون بحر مغرب خیزد و در قدیم زنی از تل خاک آنجا نقل به بقعه راهبی مینموده و بعد از شستن ، قرصها میساخته و صورت راهب را در آن نقش میکرده و از این جهت طین الراهب نیز گویند.و دیسقوریدس و جالینوس را اعتقاد آنکه خاکیست بخون بز نر سرشته و بالفعل از جهت احاطه دریا بجزیره مذکور موجود نیست و بجای آن سایر خاکها را استعمال میکنند و بهترین او در غایت سرخی میباشد و در بوی شبیه به شبت و گویا بچربی آلوده شده و بر زبان چسبد و پاشیدن او درساعت قطع خون زخم تازه کند. در دوم سرد و خشک و تریاق جمیع سموم و مقوی دل و مفرح و رافع مضرت هوای وبائی و اسهال دموی و چرک و قرحه امعاء و تبهای حاره و نزف الدم اعضای ظاهر و باطن . و با شراب و آب گرم و شبت مقیی سموم و طلای او جهت تسکین التهاب و تحلیل صلابات و التیام جراحات تازه و کهنه و قروح خبیثه و زخم سگدیوانه گزیده و شکستگی اعضا و ضربه و سقطه نافع و مضر ریه و مصلحش عسل و مضر سپرز و مصلح آن کتیرا و شربتش تا یک مثقال است و بدلش نزد حقیر گِل داغستانی است . و در امور مذکوره قویتر از آن است . (تحفه حکیم مومن ). مغرة لمنیة . خواتیم لمنیة . گلی باشد سخت چسبنده سرخ که از حیره آرند. (بحر الجواهر). در جزیره کیوش باشد. خاک و گلی است سرخ رنگ و از ادویه طبی قدیم:
    طین مختوم و تخم ریحان بس
    مار و مرغم که خاک و دانه خورم .

    خاقانی .

    طیوقون
    تاج خروس . بوستان افروز.
    طین مصری
    ابلیز خوانند. جالینوس گوید: مطحولان و مستسقیان بسیار دیدم در اسکندریه طلا کردند نافع آمد، و بر ورمهای کهن و دردهای مزمن وبواسیر طلا کردن بغایت مفید بود. (اختیارات بدیعی ).
    طیولا
    دهی است جزء دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان در 42 هزارگزی جنوب رودسر و 6 هزارگزی باختر سی پل . کوهستانی و سردسیر با 95 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و بنشن و ارزن و فندق و گردو و لبنیات . و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس و شال بافی . راه آن مالرو و صعب العبور. این ده از دو محله بالا و پائین که فاصله آن دو آبادی یک کیلومتر است تشکیل شده است و اکثر سکنه زمستان برای تامین معاش به گیلان میروند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
    طین مصطکی
    گِلی را که او را از خزینه [ ظ : جزیره ] اقریطس به اطراف برند، آن موضع را بلد المصطکی نیز گویند. شوینده هرجراحتهاست و گوشت تازه برویاند. (ترجمه صیدنه ). خاکیست خاکستری رنگ و باصفائح و ثقیل الوزن و در آب زود حل میشود و از جزیره خیوس که مصطکی حاصل می شود می آرند. در دوم گرم و خشک و جالی و مفتح و جاذب خون بظاهر جلد و نیکوکننده رخسار است . (تحفه حکیم مومن ).