جستجو

طیطوی
طوطی .
طی کردن
سپردن . بسپردن . بگذاشتن . پیمودن . قطع کردن . بریدن راهی را: شبح المفازة; طی کرد بیابان را. (منتهی الارب ). طوی البلاد طیاً; طی کرد زمین را. (منتهی الارب ).
  • نوردیدن . درنوردیدن .نَوشتن . درنَوشتن . درپیچیدن . لوله کردن:
    سزد که چون کف او نشر کرده نشره جود
    روان «حاتم طی » طی کند بساط سخا.

    خاقانی .

  • طیماثیوس
    جاثلیقی از ملت نصاری در عصر هارون الرشید خلیفه عباسی . (تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسیک ص 383). و این نام در عیون الانباء ج 1 ص 174 طیمانیوس الجاثلیق آمده است .
    طین اقریطس
    گِلی که آن را از خزینه اقریطس به اطراف برند و آن موضع را بلدمصطکی نیز گویند. شوینده هر جراحتهاست و گوشت تازه برویاند. (ترجمه صیدنه ). آن را اقرقرطون و قریطون نیز نامند، خاکیست خاکستری رنگ با خشونت و به انگشت شکسته گردد و در قوت شبیه به شَب ّ است و از آن بسیار ضعیفتر و فرق میان هر دو به چشیدن معلوم میگردد و تجفیف این به آن حد نیست و غالب بر آن اجزای هوائیه است . طبیعت آن گرم و خشک است . جالی بی لذع و جهت قروح چشم نافع و تعلیق آن جهت حفظ جنین و منع از اسقاط موثر، و گفته اند مسهل ولادت است و نقاشان جهت ثبات رنگآن در نقاشی مستعمل دارند. (مخزن الادویه ). مضعفترین طینها بود که یاد کرده شد و مضعف حواس بود و ریشهای چشم را نافع بود. چون زن آبستن از خود بیاویزد بچه نگاه دارد. و وی جلا دهد بغیر لذع . (اختیارات بدیعی ).
    طین راهب
    طین مختوم است . (تحفه حکیم مومن ). طین اصفر است که آن را طین صنم نیز نامند، و کسانی که آن را طین مختوم دانسته اند توهم کرده اند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به طین مختوم شود.
    طی کش
    روزه دارنده طی ، و روزه طی چنان باشد که بعد سه روز طعام خورند اگرچه به وقت شام به سه چهار قطره آب افطار میکنند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
    طیماذ
    یوسف بن ابراهیم گوید: چون ابوسهل بن نوبخت بر اثر ضعف مزاج از دربار منصور کناره جست منصور به احضار پسر وی فرمان داد تا بجای پدر خدمت گذارد. چون پسر وی حضور یافت منصور نام وی پرسید، گفت نام من خرخشاذماه طیماذاه ماذریاد خسروا بهمشاذ است ، منصور گفت آیا راست و حقیقت میگوئی که نام تو بدین تفصیل است ؟ گفت آری . منصور گفت باید نام خود تغییر دهی یا فقط طیماذ تنها را اختیار کن و یا بجای آن ابوسهل را کُنیت خویش قرار ده . وی ابوسهل را برگزید و نام پیشین ترک گفت . (عیون الانباء ج 1 ص 152).
    طین اکل
    طین خراسانی است . طین نیشابوری . طین حُرّ. گِل خوراکی . و آن را طین ماکول نیز نامند.
    طین رومی
    مجفف و مقبض بود، منع ورمی که در جفون پیدا شود کند، با آب کاسنی طلا کنند و خون که از چشم آید بازدارد. (اختیارات بدیعی ). سرخ نیم رنگ و سفید و مایل بکبودی خوشبو میباشد و یک نوع طین قبرسی اوست و در افعال مثل گل ارمنی است . (تحفه حکیم مومن ).
    طیف
    خشم . غضب .
  • جنون .دیوانگی .
  • خیال . خیالة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیکر خیالی محسوس غیرقابل لمس . شبح . صورت که به خواب بینند. (السامی ) (مهذب الاسماء).
  • وسوسه . و منه : اذا مسهم طیف من الشیطان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بداندیشی .
  • شکل حاصل از تاثیر مغناطیس بر براده های آهن و الوان حاصل ازتجزیه نور. رجوع به طیف شمس و طیف نور و طیف مغناطیسی شود.
  • (مص ) آمدن خیال در خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • نموده شدن خیال درخواب . (زوزنی ).
  • گرد چیزی گردیدن . لغة فی الطوف ، مطاف مثله فیما. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • طیمارخس
    یک تن از اوصیاء ارسطاطالیس . (عیون الانباء ج 1 ص 60) (تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسیک ص 38).
    طین اندلسی
    سیاه و کثیف میباشد و در ضمادات استعمال او جائز است . (تحفه حکیم مومن ). طین سیاه کثیف است که از سموم قتاله است و از داخل غیرمستعمل و داخل ضمادات و اطلیه کرده میشود. (فهرست مخزن الادویه ).
    طین سجلات
    رجوع به طین مختوم شود.
    طیفا
    سلت . طراغوس .
    طیلا
    عقیدالعنب . رب انگور . خلیل بن احمد فراهیدی گوید طیلا نوعی قطرانست که شراب منصف را بدو ماننده کرده و شراب منصف را نیز طیلا نامیده اند. و احمدبن داود گوید: بعضی عرب رب انگور را طیلا نامند. مطبوخ .
    طیمالاوس
    یکی از شاگردان افلاطون حکیم است که بعد از مرگ استاد خویش در اقسام حکمت شهرت یافتند. وی از اهالی قوریقوس بود. (تاریخ الحکماء قفطی طبع لیبسیک ص 24).
    طین بحری
    طین مختوم است . (تحفه حکیم مومن ) (فهرست مخزن الادویه ).
    طین شاموس
    استاد احمد فرج اندر کتاب خویش میگوید: طین شاموس طلق است و خواجه ابوعلی سینا رَحِمَه ُاللّه میگوید: همانا که او طلق نیست و بزبان یونان طین شاموس را نامیست که ترجمه آن کوکب الارض است و بیشتری اهل روزگار خاصه اهل صنعت کوکب الارض طلق را شناسند. (ذخیره خوارزمشاهی ). آن را طین شامس و کوکب ساموس نیز خوانند. بهترین آن بود که سفید و سبک بود و بغایت بزبان چسبد مانند دلق و چون در آب نهند زود حل شود. از بلاد یونان و جزیره قبرس خیزد و وی خشک تر از طین مختوم بود. وی را غسل حاجت نیست و در بستن خون قائم مقام طین مختوم بود و بر ورم ثدیین طلا کردن نافع بود و ساکن گرداند. در ابتداء نقرس طلا کردن سود دهد و در نفث دم و در مداوای قرحه امعا پیش از آن که متعفن شود حقنه کنند به ماءالعسل بعد از آنکه به نمک آب پس به آب لسان الحمل حقنه کردن سودمند بود و اگر با سرکه ممزوج به آب بیاشامند نافع بود جهت ورمهای گرم خاصه چون بر آن عضو رطوبت زیاده بود و سست باشد مانند ثدیین و خُصیتین و مجموع گوشتها که معروف به غدد بود و قطع نزف دم و طمث دائم بکند چون با گلنار بری بخورند، چون به آب و روغن گُل بمالند خصیتین و ثدیین که در آن ورمی گرم بود ورم آن ساکن گرداند و قطع عرق بکند و چون باشراب بیاشامند گزندگی جانوران و ادویه کشنده را مفید بود. (اختیارات بدیعی ). به واو و بی واو و کوکب الارض نیز گویند. قسمی از آن سفید و ناصاف و باصفایح و شبیه به حجرالمسن و با اندک براقی میباشد و قسمی بسیار سفید و رقیق و سبک و بر زبان می چسبد و هر دو قسم در آب رود حل میشوند. و از بلاد قبرس و صقالبه آرند. در طبع و فعل قریب به گل مختوم و یک مثقال مغسول او با مثل آن گلنار قاطع حیض دائم و عرق و با شراب بجهت سموم حاره و با ادویه مناسبه جهت نفث الدم و سیلان خون جمیع اعضاء و حقنه او با آب و روغن گُل جهت اورام حاره و نقرس حار مفید است . (تحفه حکیم مومن ). طین شاموس و تحذف الواو و یقال کوکب الارض . صفائح تحکی المسن و منه دقیق ابیض و کله سریعالانحلال فی الماء. و هذا الطین یجلب من اواخر قبرس و یقال انه یوجد بصقلیه و هو بارد یابس فی الثانیة یقاوم السموم کلها و ینفع من الاستطلاق و الزحیر وقروح المعاء و حرارة الکبد و الدم حیث کان شرباً و الاورام و الترهل ضماداً و کذا للنقرس الحار. (تذکره ضریر انطاکی ص 239). کوکب الارض . کوکب شاموس . گِلی است که از جزیره ساموس آرند سپید و در آن لزوجتی است .
    طیفسون
    صورتیست از طیسفون . رجوع به «طیسفون » و نیز رجوع به ص 166 ج 2 شعوری شود.
    طیلادن
    به یونانی آذریون است . (فهرست مخزن الادویه ).