جستجو

طیسمانیة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طیسمانیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
طیبات
ج ِ طیبة که تانیث طیب است . یعنی خوشیها، و در تمام معانی با طَیّب متفق میباشد.چیزهای پاکیزه ، و قوله تعالی: و رزقکم من الطیبات ; روزی کرد (خدای تعالی ) شما را از ملاذ و مشهیات حلال و پاکیزه . (قرآن 16/72، از تفسیر ابوالفتوح ). کلوا من طیبات ما رزقناکم [ قرآن 2/57 ]; بخورید این نعمتهای پاک که شما را روزی کرده ایم . (قصص العلماص 123).
  • زنان پاک . زنان پارسا. قوله تعالی : الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات ; ابن زید گفت معنی آنست که : زنان ناپارسا مردان ناپارسا را شایند، و مردان ناپارسا زنان ناپارسا را شایند و معنی بر این وجه چنان بود: الزانی لاینکح الا زانیة او مشرکة و الزانیةُ لاینکحها الا زان . (قرآن 24/3) او مشرک چه ایشان لایق یکدیگر باشند. و کذلک القول فی الطیبات . (از تفسیر ابوالفتوح ).
  • خوش طبعیها. ظرافتها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
  • چیزهای خوش مطبوع:
    زهر از قبل تو نوشداروست
    فحش از دهن تو طیبات است .

    سعدی .

  • طیب نفس
    (اصطلاح احکام نجوم ) آن است که کوکب در فرح یا در شرف خود باشد و علاوه کوکب نهاری در روز تحت الارض و کوکب لیلی در شب فوقالارض باشد.
    طیرا
    قریه ای است از قراء اصفهان . (معجم البلدان ). رجوع به طیری شود.
    طیره گر
    خشمگر. خشمگن . خشمگین:
    گفتا چو منی را چه دهی دیده طیره
    نفرین بچنین طیره گر خیره نگر بر.

    سوزنی .

    طیسه
    بستر و بالین را گویند. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به ص 166 ج 2 شعوری شود.
    طیباد
    قریه ای است از توابع آمل . (سفرنامه مازندران رابینو ص 112).
    طیبوث
    کرم شب تاب . (تذکره داود ضریر انطاکی : حباحب ).
    طیران
    پریدن . (منتهی الارب ). پرواز کردن .
  • شتافتن . (زوزنی ). پرش . پرواز. طیران (بسکون یاء نیز آمده ، مگر اصل اول است ). (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و با لفظ کردن مستعمل است . (آنندراج ):
    این کبوتر که نیارد ز بر کعبه پرید
    طیرانش نه ببالا که بپهنا بینند.

    خاقانی .

  • طیره گرفتن
    خشم گرفتن: و آنگه دو عرب بدان کنیسه حدث کردند و در محراب مالیدند و ابرهه طیره گرفت . (مجمل التواریخ ).
    طیش
    سبکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سبک سری . سبک مغزی . سبکساری . خفت عقل . سبک طبعی . (زمخشری ): و چون امیر محمود بشرب و عیش و اتلاف و طیش چنانکه شیوه میراثیان باشد. (جهانگشای جوینی ).
  • تندمزاجی . خشم و غضب .
  • اضطراب .
  • شتابزدگی .
  • مجازاً بمعنی غصه و بیدماغی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ): وگردش زمان عیش ربیع او را به طیش خریف مبدل نکند. (گلستان ).
  • (مص ) سبک گردیدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). سبکسار گردیدن . (تاج المصادر) (زوزنی ).
  • رفتن عقل .
  • خطا کردن تیر از نشانه . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). بگشتن تیر از نشانه . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). کله کردن تیر، یعنی جواز تیر از هدف .
  • غضب کردن .
  • طیباریوس
    دومین شاهنشاه و قیصر روم ، پسر لیوی و پسرخوانده اگوست . مردی باقابلیت و پادشاهی متنور و مُحتاط بود لکن بواسطه آنکه وزیر وی (سِژان ) وی را سخت زیر نفوذ خویش داشت خصلت بدگمانی در طبیعت وی رسوخ یافته بود و در آخر به بدترین ستمگری عمرش به پایان رسید. تولد وی 42 سال پیش از میلاد مسیح علیه السلام و وفاتش 37 سال بعد از میلاد رخ داد. (ترجمه از پُتی لاروس ایلوستره ). نام کامل وی طیباریوس کلودیوس نیرون بود. بعد از اوغسطس قیصر شد (1و 2: و 3:1) و با وجودی که بعضی از اخلاق حسنه و صفات حمیده داشت بیحیا و ظالم بود. و اغلب زندگانی و زیست مسیح در ایام حکومت وی بود. برخی را گمان چنان است که وی دیوانه بود و ابتدای سلطنتش در سنه 14 بعد از مسیح بوده ، مدت 23 سال ملک راند. (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به طباریس و ص 73 و 75 ج 1 عیون الانباء شود.
    طیب و طاهر
    از اتباع است . پاک و پاکیزه .
    طیرانس
    (کتاب اعمال رسولان 19:9). مدرس فلسفه یونان بود در افسس ، و پولس حواری در مدت دو سال در مدرسه او تعلیم میداد لکن مدرسه مرقوم مثل سایرمدارس نبود چنانکه بعضی گمان دارند بلکه محلی بود که روزها در اوقات معین در آنجا فراهم آمده مشغول درس میشدند. (اول تاریخ ایام 4:14) (قاموس کتاب مقدس ).
    طیره گری
    خشمگنی:
    چند من از بی توئی زارگری و گری
    طیره گری را تو زآن گریه من خندخند.

    سوزنی .

    طیشان
    الخفة و الحرکة. (قطر المحیط). سبکی . اضطراب .
  • (مص ) غضب کردن . طیش .
  • طیب الاداء
    کنایه است از خوش آواز و خوشگو.(غیاث اللغات ) (آنندراج ).
  • خوش رفتار. خوشخوی . خوش ادا: بحکم آنکه خلقی داشت طیب الادا و خلقی کالبدر اذا بدا. (گلستان سعدی ). نه کودکی بدیعالصوت طیب الاداء بودم تا اکنون بسبب بلوغ آن هنر بیفروغ و دعویم دروغ گردد. (انجمن دانش وقار ص 139).
  • طیب و مطیب
    هر دو پسران نبی صلی اللّه علیه و آله و سلم . و در مردم نام ایشان طیب و طاهر مشهور است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به طیب بن محمد (ص ) شود.
    طیرانه
    نوعی از فطر و از آن بزرگتر. و تازه او سفید و زرد و خشک او سرخ است و در زیر درخت بلوط و زیتون میروید، و از سموم قتاله است حتی بوئیدن آن . (تحفه حکیم مومن ). نباتیست مانند فطر و بزرگتر از آن ودر شب مانند چراغ میدرخشد و تر و تازه آن سفید و زرد و خشک آن سرخ رنگ. منقطع میگردد از طروف مانند اسفنج قطعهای سرخ . و رطوبت آن بد بود. منبت آن اکثر زیردرخت بلوط و زیتون است و در سالی که باران بسیار بارد بیشتر میروید. طبیعت آن گرم و خشک در چهارم . افعال و خواص آن : نفعی تا حال از آن ظاهر نشده و از سموم قتاله قوی است حتی بوئیدن و لمس نمودن آن و اجتناب از آن واجب . (مخزن الادویه ص 380). و آن را طیشر و طشور نیز خوانند. رجوع به تذکره انطاکی ج 1 ص 239 شود.
    طیشی
    نسبتی است که به فرزندان یزدادبن موسی بن حمیدبن السبال بن الطیشة الطیشی که از محدثین بغداد بوده ، داده شده است . (سمعانی ).