جستجو

حرفه
پیشه ، کار.
حادثه
1 ـ آن چه نو پدید آمده . 2 ـ رویداد، اتفاق . ج . حادثات ، حوادث .
حباله
1 ـ قید، بند. 2 ـ دام . ؛ ~نکاح قید ازدواج .
حرقفه
خاصره .
حاسه
نک حاس .
حبسیه
شعری که شاعر در مدت زندانی بودن در وصف حال خود گفته باشد. ج . حبسیات .
حاشا کردن
انکار کردن .
حرمله
توت ـ فرنگی درختی . 2 ـ قضبان .
حق به جانب
دارای ظاهر مظلوم و محق .
حلقه نامزدی
حلقه ای معمولاً از طلا که مرد و زن در هنگام نامزدی در انگشت یکدیگر کنند.
حوقله
لا حول و لا قوه الا بالله گفتن .
حق حساب
باج ، رشوه .
حی وحاضر
زنده و حاضر.
حق البوق
1 ـ رشوه ، انعام . 2 ـ باج .
حکفرما
حکمران .
حلیله
زن شرعی مرد، همسر. ج . حلایل .
حیاصه
دوالی که بدان تنگ زین بندند.
حزب الله
حزبی که اعضای آن فقط معتقد به اسلام و تابع مکتب الله هستند.
حق التألیف
مزد و پاداش و پولی که به مؤلفان در ازای تألیف کتابی پرداخته می شود.
حلیمه
زن بردبار.