جستجو

بابل السوق
محلی نزدیک دمشق.
بابلی خوردن
بسحر بابلی فریفته شدن:
خلق از آن سحربابلی کردن
دل نهاده ببابلی خوردن .

نظامی .

باب نوبی
دروازه ای ببغداد: ... امیر قتلغشاه فرمود تا او را [نوروز را] فروکشیدند و میان او بدونیم زدند و سر او را بر دست پولادقیا ببندگی حضرت فرستاد و از آنجا ببغداد فرستادند و چند سال بر در باب نوبی بر سر چوب بود... (تاریخ غازانی چ انگلستان 1358 ه' . ق. ص 116).
بابوشیه
فرقه ای از شیعه . ابن الندیم در ترجمه ابوطالب عبیداللّه بن احمدبن یعقوب انباری مقیم واسط گوید او از شیعه بابوشیه است و صاحب تصانیف کثیره . (ابن الندیم چ مصر ص 279).
باب کهنوج
دهی از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان در 90هزارگزی جنوب خاوری مشیز، 3هزارگزی جنوب راه مالرو و چهارطاق شیرنیک . کوهستانی ، سردسیر. دارای 324 تن سکنه . آب آن از چشمه است . محصول غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
بابلبام
قریه ایست به نیم فرسنگی میانه شمال و مغرب تل بیضا. (فارسنامه ناصری ).
بابلی دادن
تخفیفی است از باولی دادن . رجوع به باولی دادن شود.
باب نوند
محله ایست بسمرقند، از آنست احمد نوندی محدث . (منتهی الارب ).
بابوف
فرانسوا نوئل معروف به گراک شوس (1760 - 1797م .). عوامفریب فرانسوی متولد به سن کانتن . او بمخالفت با دیرکتوار باعده ای از ژاکوبن ها متفق شد و محکوم به مرگ گردید. وی قبل از اعدام با خنجر خودکشی کرد. اصول عقیده اش که یک نوع کمونیسم است بنام بابوویسم نامیده میشود.
بابکی
منسوب ببابک جدّ مادری اردشیر موسس سلسله ساسانی:
هر آنکس که بد بابکی در ستخر
بآگاهی شاه [اردشیر] کردند فخر.

فردوسی .

بابل پشت
یکی از نواحی مشهدسر. (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 116 قسمت انگلیسی چ قاهره 1342 ه' .ق.). دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل در 3هزارگزی جنوب بابلسر، کنار شوسه بابل به بابلسر. دشت ، معتدل مرطوب ، مالاریائی . دارای 515 تن سکنه . آب آن از چاه است . محصول آن صیفی ، پنبه ، غلات ، کنجد وشغل اهالی زراعت است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
بابلیون
نام قصبه ای قدیمی است در مصر، در ساحل یمین رود نیل ، نزدیک جدول ترایان ، و مهاجران بابل این شهرک را بنا نهاده و بدین نام خوانده اند. (قاموس الاعلام ترکی ج 2). بابلیون یا باب ِ الیون یا باب ِاللیون . قصرالشمع. شهری بر ساحل شرقی نیل بجنوب عین شمس و ایرانیان را بدانجا آتشکده ای بوده که عرب آنرا قبةالدخان نامند. (دمشقی ). اسم عام است برای مصر به لغت قدما و گویند نام خاص است برای موضع فسطاط. اهل توراة گویند که آدم علیه السلام در بابل ساکن بود و چون قابیل ، هابیل را کشت مورد غضب آدم واقع شد و با خانواده خود بکوههای بابل گریخت و بدین جهت بابل نامیده شد زیرا که بابل در لغت بمعنی افتراق و جدائی باشد. چون آدم درگذشت و ادریس بنبوت رسید فرزندان قابیل فزونی یافتند و از کوهها بیرون آمدند، با مردم درآمیختند و موجب فساد شدندبدین جهت ادریس از پروردگار خواست که او را بسرزمینی مانند بابل که دارای آب جاری باشد برساند، پس سرزمین مصر بدو نموده شد و چون بدان سرزمین رسید و سکونت گزید و آنجای را نیکو یافت نامی از کلمه بابل که بمعنی افتراق است مشتق ساخت و آن سرزمین را بابلیون نامید که بمعنی افتراق نیکوست .
  • عبدالملک بن هشام صاحب «السیره » در کتاب «التیجان فی النسب » ازتالیفات خود آرد: بابلیون پادشاهی بود از قوم سبا و عمربن امروءالقیس از فرزندان وی در زمان ابراهیم خلیل پادشاه مصر بود. (از معجم البلدان ). رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک 1320 ه' . ق. ص 2 و 3 شود.
  • بابنیه
    تنومند. باقوت . (ناظم الاطباء).
    باب کی کی
    ده کوچکی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 7هزارگزی جنوب ساردوئیه ، 6هزارگزی جنوب راه مالرو جیرفت - ساردوئیه .دارای 3 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
    باب لت
    قریه ایست در جزیره بین حران و رقه . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).
    بابلیه
    نسبت آن ببابل مثل نسبت سحر و شراب بدانست . (تاج العروس ج 7). شرابیست منسوب ببابل . (مهذب الاسماء).می .
  • (اِخ ) اسم موضعی . (مهذب الاسماء).
  • باب کیل
    ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 36هزارگزی جنوب ساردوئیه ، 13هزارگزی خاور راه مالرو بافت - ساردوئیه . دارای 5 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
    بابلتی
    منسوبست به بابلت که بگمان من جایگاهی است در جزیره ، واللّه اعلم . (سمعانی ). رجوع به ماده فوق شود.
    باب ماران
    ده کوچکی است از دهستان سریزن بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 15هزارگزی جنوب راه مالرو جیرفت به ساردوئیه . سکنه آن 5 تن است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
    بابوائی
    نام جاثلیق نصیبین بزمان پیروز پادشاه ساسانی : پیروز بلاشک نه روحانیون لجوج وسوداوی عیسوی را دوست میداشت و نه دیانت آنها را محترم میشمرد لکن میدید که از اصول نسطوری استفاده سیاسی بسیار میتوان برد زیرا عیسویان ایرانی را از هم کیشان آنها که در آن سوی سرحد غربی ایران بودند دور میکرد. وقتی امپراطور زنون سیاستی در پیش گرفت که مذهب یعقوبی را در زیر پرده بیطرفی پنهان مینمود یعنی وانمود کرد که از دو مذهب فوق هیچیک را تقویت نخواهد کرد، برصوما که درین وقت مطران نصیبین و مفتش افواج سرحدی شده بود به اتفاق چند نفر از مطرانهای دیگر انجمنی در نصیبین تشکیل دادند. درین انجمن چنین تصمیم گرفته شد که جاثلیق موسوم به بابوائی را خلع کنند چه عدم کفایت او مشهور خاص و عام بود. بابوائی در عوض برصوما و پیروان او را تکفیر کرد. مجادله شدت یافت و عاقبت بابوائی محبوس شد و او را به انگشت بنصر آویزان کردند و آنقدر تازیانه زدند تا مرد. بین برصوما و رفیق او آگاس (خفه کننده پشیز) هم که پس از بابوائی بمقام جاثلیق رسید توافق کاملی وجود نداشت . برصوما به بهانه های گوناگون از حضور در مجمعی که آگاس میخواست در سلوکیه منعقد کند عذر آورد. (ایران در زمان ساسانیان چ 2 طهران ص 315).