جستجو

واحرب
(از: «وا» ندبه + منادای مندوب ) لفظی است که اعراب در حال مصیبت گویند:
جفت او دیدش بگفتا واحرب
پس بلالش گفت نه نه واطرب .

مولوی .

واخد
شتر تندرو. (اقرب الموارد). شتر تیزرو و شتابنده . (آنندراج ). شتر شتاب رونده . (ناظم الاطباء).
واخیده
از هم جدا کرده . (برهان ). جدا کرده . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (منتهی الارب ).
  • برزده . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). پشم و پنبه برزده و حلاجی کرده را گویند. (برهان ) (رشیدی ) (جهانگیری ). حلاجی کرده . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). حلاجی شده . (منتهی الارب ). زده . فلخیده . فلخمیده . حلیج . محلوج . مندوف . منفوش . شیده : تنفش ، واخیده شدن پشم و موی و پنبه . بوهة; صوف واخیده دوات که هنوزتر نکرده باشند. دَجر; واخیده نشدن . (منتهی الارب ).
    -واخیده شدن ; حلاجی شدن . (منتهی الارب ).
  • وادی اسحاق
    از نواحی قم است ، در تاریخ قم ص 58 چنین آمده است : «رساتیق قم بیست و یک اند وضیعتهای آن نهصد دیه است و از آن جمله لنجرد بیست و هفت دیه است ،... وادی اسحاق با مزارع سی و پنج دیه ....» و در ص 139 همان کتاب مزارع و دیه های وادی اسحاق چنین ذکر شده است : «همروده اسحاق آباد، والانجرد، داودآباد والانجرد، قنات کردآباد، جرینکان ، بوستانه ، سرداب و مزارعها، تلاب السفلی ، تلاب العلیا. و یقال حسن آباد، الدیزجان ، محمدآباد بابکان ، سعدآباد، ایوب آبادعلیا، ابامیم ، ایوب آبادالسفلی ، اروندجرد، مصقلیاباد، داودآباد مصقله ».
    واحرباء
    (از:«وا» ندبه + منادای مندوب ) لفظی است که اعراب در حال مصیبت گویند. یااسفی . واحربی . رجوع به واحرب شود.
    وادی اشی
    موضعی است در مغرب و در آن نخلستان است . (منتهی الارب ).
  • گویند نام موضعی باشد به یمامه در وادی وشم .
  • واحربی
    (مرکب از «وا» ندبه + منادای مندوب ) از اصوات افسوس است . وای بر من . واحرب . واحرباء. یااسفی . و رجوع به واحرب و واحربا و یااسفی شود.
    واخریدن
    خریداری کردن .
  • بازخریدن . دوباره خریدن . (ناظم الاطباء):
    وآنکه خواهی از بلایش واخری
    جان او را در تضرع آوری .

    مولوی .

  • وادنگ آوردن
    نکول کردن . واقول آوردن . دبه آوردن . دبه درآوردن . وادنگ درآوردن . وادنگ کردن . (یادداشت مولف ). دبه کردن . جر زدن . رجوع به دبه درآوردن شود.
    وادی اضم
    رودی در مدینه در میان کوههای تهامه . آن قسمت از این رود که نزدیک مدینه است «القناة» و قسمت بالاتر از آن «الشظاة» نام دارد. (نخبةالدهر دمشقی ص 210 و معجم البلدان در ذیل اضم ). رجوع به اضم شود.
    واحرزی
    (مرکب از «وا» ندبه + منادی مندوب ) متاسفم : واحرزی و ابتغی النوافلا. رجوع به حرزشود. (ناظم الاطباء). از اصوات تاسف یعنی متاسفم .
    واخزیدن
    بجایی درشدن .
    -درهم واخزیدن ; بهم چسبیدن:
    هر دو درهم واخزیدند از نشاط
    جان به جان پیوست آندم ز اختلاط.

    مولوی .

    واداد
    برگشتن . (آنندراج ):
    زاهد ار منعت کند از عاشقی
    گو طریق عشق را واداد نیست .

    اسیری لاهیجی (از آنندراج ).

    وادنگ درآوردن
    رجوع به وادنگ آوردن و دبه کردن و دبه آوردن شود.
    وادی الابیار
    رودی است در اسپانیا نزدیک دریای مدیترانه . (از الحلل السندسیة ج 1 ص 30).
    واحزن
    (از: «وا» ندبه + منادای مندوب ) لفظی است که هنگام اندوه آرند. از اصوات افسوس و اندوه است:
    پیش چنین تحفه کو تمیمه عقل است
    واحزن از جان بوتمام برآمد.

    خاقانی .

    واخنده
    نعت فاعلی از واخیدن . پنبه زن . حلاج . نداف . نفاش .
    وادادن
    بازدادن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پس دادن . دوباره دادن . (ناظم الاطباء). رد کردن:
    آنچه خوردی واده ای مرگ سیاه
    از نبات و ورد و از برگ و گیاه .

    مولوی .

    وادنگ کردن
    از گفته برگشتن . دبه کردن . دبه درآوردن .وادنگ آوردن . وادنگ درآوردن . (یادداشت مولف ). و رجوع به دبه کردن و وادنگ آوردن و وادنگ درآوردن شود.
    وادی الاحرار
    محلی است در جزیرةالعرب واقع در موزن بنی عامر لوی . وجه تسمیه آن بسبب آن است که یزیدبن معاویه به بنی عامر وارد شد و آنان را به این اسم نامید. (معجم البلدان ).