جستجو

شادخه
سفیدی پیشانی اسب ، که تا بینی آن رسیده با شد.
شامپانی
نوعی شراب سفید کف دار گران بها که آن را اصلاً در «شامپانی » فرانسه از بهترین اقسام انگور تهیه کنند.
شحمه
قطعه ای پیه .
شادکام
کامیاب . (فرهنگ نظام ). فیروزمند. (آنندراج ). کامروا. مظفر. منصور. (ناظم الاطباء).
  • خوشحال . شادمان . خرم . فَرِح:
    تا بخانه برد زن را با دلام
    شادمانه زن نشست و شادکام .

    رودکی .

  • شخشانیدن
    سبب لغزیدن شدن .
    شانتاژ
    هوچیگری ، تلاش برای شکست رقیب از راه سفسطه ، تهدید به افشاگری ، تهییج و تحریک شنوندگان و جلوگیری از مطرح شدن یا اثر گذاشتن سخنان رقیب .
    شخشناک
    لغزان ، لیز.
    شخشنده
    لغزنده .
    ششلیک
    سیخی . شیشلیک . طرز تهیه آن چنین است که مقداری گوشت راسته قرمز و به قدر یک چهارم آن دنبه را قطعه قطعه کرده با پیاز خردشده مخلوط نمایند و نصف روز در محل خنکی بگذارند و روی آن را سرکه و نمک و فلفل ریزند تا ترد شود. سپس چهار قطعه گوشت و یک قطعه دنبه را به ترتیب به سیخ باریک و بلند کشیده مانند کباب معمولی روی آتش پزند و آبدار بردارند و در قاب گذاشته روی آن کره و پیاز خردکرده ریزند. (فرهنگ فارسی معین ).
    شخکاسه
    آبی افسرده و منجمد که از باران بارد و آن را تگرگ و ژاله و سنگک و سنگچه و یخچه نیز گویند. (شرفنامه منیری ). ژاله . (برهان ). تگرگ. ژاله . یخچه . (سروری ). تگرگ. (رشیدی ).تگرگ که باران منجمد است . (فرهنگ نظام ):
    بر موالیت بپاشد همه در و گوهر
    بر اعادیت بباردهمه شخکاسه و خار.

    رودکی .

    شعفه
    1 ـ سر کوه ، رأس جبل . 2 ـ پاره ای از موی مجتمع در سر. 3 ـ باران نرم . 4 ـ سر قلب ، آن جا که به علاقه رگ آویزان است ؛ ج . شعف ، شعوف ، شاف ، شعفات .
    شدکیس
    قوس قزح را گویند و آن را کمان رستم نیز خوانند. سرکیش . (برهان ). سدکیس . سرکیس . (سروری ). کمان سام . سویسه . سرویسه . (سروری ). ککلم . (برهان ) (سروری ).
    شدیداللحن
    با لحن تند، زننده (فره ). 2 ـ درشت گوی (فره ).
    شقشقه
    بانگ کردن شتر.
    شرحه
    پاره گوشت .
    شکسته شدن
    1 ـ خرد شدن . 2 ـ پریشان شدن . 3 ـ پیر و تکیده شدن .
    شکن در شکن
    نغمه در نغمه . با نغمه ها و آهنگهای گوناگون:
    یکی چامه گوی و دگر چنگزن
    سوم پای کوبد شکن در شکن .

    فردوسی .

    شریحه
    قطعه گوشت .
    شریطه
    1 ـ شرط و پیمان ؛ ج . شرایط (شرائط ). 2 ـ دعا یا نفرینی که شاعر در اواخر قصیده به صورت «تا فلان باشد فلان باد» می آورد؛ تأبید.
    شکرشکن
    شکننده شکر. که شکر بشکند و بخورد. شکرخوار: طوطی شکرشکن . (یادداشت مولف ).
    -شکرشکن شدن ; شیرین کام شدن به مناسبت شکستن و خوردن شکر. و در بیت ذیل مراد شیرین کامی سخنوران هند است از شکر گفته های حافظ:
    شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
    زین قند پارسی که به بنگاله میرود.

    حافظ.