جستجو

شیلینگ
پول رایج در انگلستان و آن معادل یک بیستم لیره بوده است . (فرهنگ فارسی معین ). در تغییراتی که اخیراً برای هماهنگ کردن پول انگلستان مانند کشورهای دیگر بعمل آمده است شیلینگ یک دهم لیره استرلینگ است .
شیطی
غبار بالارفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شیفته چشم
که چشمی چون چشم عاشقان آشفته دارد:
من چو مخمور ز تب شیفته چشمم چه عجب
گرچه مصروع ز غم شیفته رایید همه .

خاقانی .

شیلان کشیدن
اطعمه فراوان فراهم کردن دعوت عده کثیر یا عام را. عده کثیری را اطعام کردن . (یادداشت مولف ). گستردن سفره طعام . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). تکلف بسیار در مهمانی کردن . به مناسبت امور خیری از قبیل عروسی یا جشن و سروری نظیر ختنه سوران و ولیمه حج و نظایر آن با تشریفات بسیار از مهمانان پذیرائی کردن و مجلسی بسیار آراسته و باتکلف ساختن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
  • صورت قابهای طعام را کشیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء):
    گر مسرفی به رنگ مصور ندیده است
    بر طاق خانه اش زده شیلان کشیده است .

    سلیم (از آنندراج ).

  • شیلیین
    فرقه مغتسله . پیروان شیلی . (یادداشت مولف ).
    شیظ
    پاره ای از نیزه شکسته و جز آن جدا شدن (فعل آن از ضرب است ). (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
    شیفته حال
    پریشان حال و شوریده و سرگردان . (ناظم الاطباء).
    شیک پوش
    شیک پوشنده . آنکه همیشه لباسهای پاکیزه و زیبا و گرانبها و مدروزپوشد. که جامه های او با برش و دوخت و قماش و نسیجی اعلاست . که عادتاً جامه شیک پوشد. (یادداشت مولف ).
    شیلانه
    به معنی شیلان است . (از آنندراج ).
  • مجازاً به معنی طعام نیز آمده . (آنندراج )(انجمن آرا).
  • نام میوه ای که آنرا عناب نیز گویند. (آنندراج ). عناب . (از فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
  • شیظان
    بدخوی سخت دل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
    شیفته خاطر
    شیفته دل . دلباخته:
    کآن شیفته خاطر هوسناک
    دارد منشی عظیم ناپاک .

    نظامی .

    شیک پوشی
    عمل و کیفیت شیک پوش . (فرهنگ فارسی معین ). صفت و کار شیک پوش . پوشیدن لباسهای زیبا و مرتب و مدروز. رجوع به شیک پوش شود.
    شیلاو
    نام بندر سیراف است . و امروز نام دره ای است در شمال سیراف قدیم و شمال غربی طاهری کنونی میان جبال ساحلی و دریا. (یادداشت مولف ).
    شیماء
    زن خالدار. ج ، شیم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
    شیظم
    سخت دراز تناور جوان از شتر و ازاسب و از مردم . ج ، شَیاظِمة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سخت دراز. دیلاغ . (یادداشت مولف ).
  • خارپشت بزرگ کلانسال .
  • شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
  • مرد دراز. (منتهی الارب ).
  • شیفته دل
    شوریده دل و عاشق. (ناظم الاطباء). دلداده . عاشق. دلباخته:
    زلفی به هزار حلقه زنجیر
    جز شیفته دل شدن چه تدبیر.

    نظامی .

    شیکران
    گیاهی است ، یا صواب به سین است . (منتهی الارب ). گیاهی است کشنده ، و بعضی سیکران نیز گفته اند، و شوکران هم آمده . (آنندراج ). شوکران . (ناظم الاطباء). نوعی است از نبات . (مهذب الاسماء). شوکران . سیکران . (یادداشت مولف ). رجوع به شوکران شود.
    شیل خاکین شوش ناک
    از پادشاهان نامی عیلام است . این پادشاه که سیاستمدار مدبر و بزرگ بود بناهای زیاد کرد و یکی از کارهای اوست : هر بنایی را که تعمیر می کرد می نوشت این بنا را که ساخته بود و چه کتیبه داشت . عین آن کتیبه را که بزبان سامی بود می نویساند و ترجمه انزانی را بدان می افزود. این علاقه مندی پادشاه مزبور به حفظ آثار مورد قدردانی علمای آثار عتیقه است و هیات علمی فرانسوی در پیشرفتهای خود در نوشتن مخصوصاً مرهون آن می باشد زیرا بین کتیبه های قدیم و کتیبه های این پادشاه ادواری گذشته که لااقل دوهزار سال طول آن است ، کلیتاً از آثاری که از زمان این پادشاه به دست آمده مانند ستونهای برنجی ، استلها، آجرها، کتیبه ها و غیره محقق شده که در زمان او ادبیات و صنایع عیلامی به اوج ترقی خود رسیده بود. (ایران باستان ج 1 ص 134).
    شیفته رای
    که چون عاشقان و مفتونان فکر و اندیشه دارد. با اندیشه و رای درهم:
    من چو مخمور ز تب شیفته چشمم چه عجب
    گرچو مصروع ز غم شیفته رایید همه .

    خاقانی .

    شیکنک
    به معنی آهسته رفتن است . در قافیه و ردیف آن غزل که بنام حافظ شیرازی است آمده و چون از این لغت آگاه نیستند سنگنک می خوانند:
    دوشینه من پنهان شدم در قصر جانان شیکنک
    نرمک نهادم پای را رفتم در ایوان شیکنک .

    ؟