علک خا
1 ـ کسی که علک می جَوَد. 2 ـ کنایه از: بیهوده گو.
عدله
جِ عادل ؛ کسانی که برای شهادت دادن شایسته باشند.
عقوه
1 ـ اطراف خانه . 2 ـ محله .
عزایم
ج . عزیمه . 1 ـ اراده ثابت و محکم . 2 ـ افسون ها و دعاهایی که بر بیماران برای شفا یافتن می خوانند.
عقیله
1 ـ زانوبند شتر، پای بند. 2 ـ مانع و گره در کار.
عنان سبک کردن
آهسته به راه رفتن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). مرادف عنان بازکشیدن است یعنی آهسته رفتن .(از آنندراج ).
اختیار اسب را دادن که هر چون خواهد برود: او عنان سبک ، و رکاب گران کرده و در میدان بیخودی جولان کردن ساخت . (سندبادنامه ص 284). در کارها تانی و تامل کردن . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). مرادف عنان بازکشیدن اسب یعنی کار را به تامل کردن . (از آنندراج ).
عدیده
1 ـ شمرده شده . 2 ـ بسیار، فراوان .
عزراییل
ملقب به ملک الموت فرشته مرگ و یکی از چهار ملک مقرب نزد مسلمانان . ؛~ را جواب کردن کنایه از: بیمار بدحالی که رو به بهبودی رفته باشد.
عذبه
1 ـ شاخه درخت . 2 ـ خس و خاشاک .
علوفه
خوراک چهار ـ پایان .
عذره
1 ـ پلیدی ، غایط . 2 ـ جایی که در آن کثافات دفع گردد. 3 ـ خرابه ، ویرانه . ج . عذرات .
علی الله
گرفته شده از عربی به معنای 1 ـ پناه بر خدا، توکل به خدا. 2 ـ هرچه باداباد.
عراضه
ره آورد (طعام و جز آن ).