جستجو

سابورالجنود
لقبی است که اعراب به شاپور اول ساسانی داده اند. طبری گوید: چون شاپور از ملک روم و موصل بپرداخت آهنگ حضر کرد و باسپاهی که کس عدد آن ندانست و هرگز هیچ ملک از ملوک عرب و عجم را آن سپاه نبود و از بسیاری سپاه که داشت عرب او را سابور الجنود خواندندی . (ترجمه طبری چ خیام باهتمام دکتر محمّدجواد مشکور ص 93). اعشی گوید:
اقام به شاهبور الجنو -
د حولین یضرب فیه القدم .

(المعرب جوالیقی ص 194 و 282).

سابیدگی
عمل ساییدن . رجوع به ساییدگی شود.
سابرآباد
شهری است و ظاهراً مخفف سابور است که به آباد اضافه شده است . (معجم البلدان یاقوت ). در مراصد الاطلاع چ تهران . «سابرباد» آمده است .
سابق
پیش . پیشین . پیشینه . قبل . قبلی . گذشته . درگذشته . اوّل . مقدّم . جلو. ضدّ لاحق. ج ، سابقون ، سابقین ، سبّاق: همی گوید بوالفضل ... هر چند این فصل از تاریخ مسبوق است بر آنچه بگذشت در ذکر لیکن در رتبه سابق است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 89). هر روز او را شانی است غیر شان سابق ولاحق. (تاریخ بیهقی ص 310).
همی گوئی که برمعلول خود علت بود سابق
چنان چون بر عدد واحد، و یا بر کل خود اجزا.

ناصرخسرو.

سابقی
طایفه ای است از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیه بمپور، و مرکب از 200 خانوار است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 199).
سابورخره
(کوره ...) معرب شاپور خره است . و آن یکی از ولایات پنجگانه فارس بود که هر یک کوره نامیده میشد و این تقسیم از دوره ساسانیان معمول گردیده و در دوره خلفا نیز باقی بوده است . کوره سابورخره کوچکترین کوره های ایالت فارس بود و حدود آن از حوضه رود شاپور علیا و شعب آن تجاوز نمیکرد و شهرهای مهم آن کازرون و بشاپور و انبوران ، باشت قوطا و نو بندگان بود. رجوع به ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 283 تا 289 شود.
سابیدن
در تداول عوام بجای ساییدن . رجوع به ساییدن شود: کاسبی کاه سابی است .
سابرااو
جزیره ای است در اقیانوس کبیر و در مشرق جزیره فلوره به طول پنجاه هزارگز و عرض بیست هزار گز که مرکز آن قصبه آدناره است . و اکثر اهالی آن بتبلیغ پرتغالیها مذهب کاتولیک را پذیرفته اند. (قاموس الاعلام ترکی ).
سابقاً
از پیش . از این پیش . پیش از این . در ایام پیش . در زمان پیش . پیش از آن . پیش از وقت . در پیش . پیشتر. در سابق. در زمان سابق. سابق بر این . سابق بر آن . قبلاً. قبل از این . قبل از آن . قدیماً. در قدیم . فی ماتقدم . در گذشته . در زمان گذشته . سالفاً فی مامضی . فی ماسبق. رجوع به سابق شود.
سابقیت
اول بودن و پیشتر بودن . (فرهنگ نظام ). رجوع به اوّلیّت شود.
سابورخواست
شاپورخواست ، که جغرافی نویسان عرب آن را سابورخواست نوشته اند. از زمان ابن حوقل (قرن چهارم ) بسبب خرماهای خود معروف بوده است . در قرن چهارم سابور خواست ، و بروجرد و نهاوند تحت سلطه حسنویه ، پیشوای کرد، که دولت خود را دینور مستقر ساخته بوددر آمد. بدر پسر حسنویه اموال خود را که در سال 404بدست دیالمه افتاد، در قلعه شاپورخواست که «دزبز» نام داشت و از حیث استحکام با قلعه معروف سرماج برابر بود نگاه میداشت . در قرن پنجم نام سابورخواست در تواریخ اعمال سلجوقیان مکرر بمیان آمده و در سال 499اتابک منکر برس این شهر و همچنین نهاوند و البشتر را متصرف گردید. در اوایل قرن هشتم حمداللّه مستوفی در تاریخ گزیده چنین ذکر نموده که در لر کوچک سه شهر معمور بود، بروجرد و خرم آباد و شاپورخواست ، و این شهر آخری اگر چه زمانی شهری بزرگ و بسیارآباد و مرکز دولت بوده و طوائف مختلف در آنجا مسکن داشته اند اما درین زمان بحال خراب افتاده بصورت شهر ساده ای در آمده است . و در خصوص محل آن گوید که آن طرف (جنوب ) بروجرد، راه (که از نهاوند می آید و باصفهان میرود) دو شعبه میشود، شعبه راست به شاپورخواست و شعبه چپ ، که جاده اصلی است به سمت مشرق به کرج ابودلف می رود. این گفته با قول ابن حوقل و مقدسی نیز مطابقت دارد زیرا ابن حوقل گوید از نهاوند تا لاشتر ده فرسخ (بطرف جنوب ) و از لاشتر تا شاپورخواست دوازده فرسخ و از آنجا تالربزرگ یعنی تا صحرائی که در شمال دزفول است سی فرسخ است . مقدسی اضافه کرده است که از شاپورخواست تا کرج ابودلف چهار منزل و از شاپور خواست تا لر نیز چهار منزل است . (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 217 و 218).
سابیدنی
ازدر ساییدن .درخور ساییدن . محتاج ساییدن . رجوع به ساییدنی شود.
سابرقان
معرب شابرقان و شابورقان (شاپورگان ) نوعی آهن خیلی سخت است که بفارسی آن را شابورقان ، و بعربی ذکر، یا، اسطام نامند. و این در مقابل آهن نرم است که بفارسی نرماهن (نرم آهن ) و بعربی انثی نامند. رجوع به دزی ج 1 ص 620 و شابورقان در همین لغت نامه شود.
سابقات
ج ِ سابقة. رجوع به سابقه شود.
  • فرشتگانی که پیشی بردند بر دیوان در سماعت وحی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوله تعالی: و السابقات سبقاً (قرآن 79/4). یعنی فرشتگانند که پیشی میگیرند پریان را بگوش داشتن به وحی . (شرح قاموس ) (ترجمه قاموس ). فرشتگان که پیشی گرفتند بر شیاطین در وحی به پیغمبران . (تاج العروس ). فرشتگان که پیشی گرفتند بر پریان در استماع وحی . (تهذیب از تاج العروس ). مقاتل گفت فرشتگانند که جانهای مومنان ببهشت می برند. عطا گفت اهل آسمانند که مسابقت میکنند. بر یکدیگر سبق میبرند. (تفسیر ابوالفتوح چ 3 ج 10 ص 217).
  • و گفته اند ارواح مومنین که بسهولت از بدن خارج میشوند. (تاج العروس ). عبداللّه مسعود گفت جانهای مومنان است که سابق میشوند ببهشت . (ابوالفتوح ).
  • و گفته اند سابقات ستارگان است . (تاج العروس ). قتاده گفت ستارگانند که بهری از بهری سبق میبرند در رفتن . (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 217).
  • فالسابقات سبقاً، و هی العقول . (رسالة فی اعتقاد الحکماء شهاب الدین سهروردی ).
  • سابقین
    ج ِ سابق در حالت نصبی و جری . پیشینیان . گذشگان . رجوع به سابق شود.
  • (اِخ ) در اصطلاح رجالی و علمای امامیه کسانی هستند که به حضرت امیرالمومنین علی (ع ) رجوع کردند و ایشان ابوالهیثم بن تیهان ، و جابربن عبداللّه ، و جمعی دیگر، که در کتب رجال مذکور هستند. (ریحانة الادب ج 2 ص 147).
  • سابور ذوالاکتاف
    رجوع به سابور بن هرمز و ذوالاکتاف و شاپور دوم و ساسانیان شود.
    سابیده
    در تداول عوام بجای ساییده آید: رنگ سابیده . رجوع به ساییده شود.
    سابرقانی
    نسبت است به سابرقان (شابرقان ). رجوع به سابرقان شود.
    سابقالانعام
    منعم قدیم . ولینعمت دیرین . آنکه از پیش انعام می کرده است:
    چه جرم دید خداوند سابق الانعام
    که بنده در نظر خویش خوار میدارد.

    سعدی (گلستان ).

    سابقیه
    فرقه ای هستند که گویند: سعادت و شقاوت پیش از این نبشته شده است . طاعت سود ندارد و گناه زیان ندارد. (رساله معرفة المذاهب ، مجله دانشکده ادبیات سال چهارم شماره 1). گویند آدمی دو گروهند: اول نیکبختان اند که از ازل آزال رقم سعادت بر جبین ایشان کشیده اند و بهیچ گناه از درگاه دور نشوند، و هیچ معصیت ایشان را زیان ندارد. گروه دیگر بشقاوت موسومند و از دولت سرمدی محروم ، ایشان را هیچ طاعت فائده ندهند و بهیچ عبادت صاحب سعادت نگردند. (رساله هفتاد و دو ملت چ جواد مشکور ص 12).