جستجو
کد : DK-109051     

سابق


پیش . پیشین . پیشینه . قبل . قبلی . گذشته . درگذشته . اوّل . مقدّم . جلو. ضدّ لاحق. ج ، سابقون ، سابقین ، سبّاق: همی گوید بوالفضل ... هر چند این فصل از تاریخ مسبوق است بر آنچه بگذشت در ذکر لیکن در رتبه سابق است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 89). هر روز او را شانی است غیر شان سابق ولاحق. (تاریخ بیهقی ص 310).
همی گوئی که برمعلول خود علت بود سابق
چنان چون بر عدد واحد، و یا بر کل خود اجزا.

ناصرخسرو.