جستجو

ریواندر
دستگاهی برای عقب بردن نوار ویدئویی ، برگردان . (فره ).
روخ چکاد
اصلع باشد. (فرهنگ اسدی ) . کلمتی است فهلوی ، روخ روده باشد و چکاد بالای پیشانی ، و بپهلوی روخ چکاد اصلع بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (از صحاح الفرس ). در نسخه ای از این فرهنگ دوخ چکاد بدال ضبط شده است . کچل ، که میان سر موی نداشته باشد و «آدم سر» گویند چه چکاد بمعنی تارک سر و روخ کنایه از بی موست و دوخ چکاد بدان نیز گفته اند. (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ خطی ) (از برهان قاطع):
ایستاده بخشم بر در اوی
این بنفرین سیاه روخ چکاد.

حکاک مرغزی (از فرهنگ اسدی و صحاح الفرس ).

ریبوزم
اندامک درون یاخته ای که عمدتاً از رِنا (RNA) تشکیل شده و جایگاه سنتز پروتئین است ، رِناتن . (فره ).
رودست
(ص ) بالادست ، بالاتر.
ریپ زدن
با حرکت های مقطع و نامتوازن کار کردن یا پیش رفتن .
روز ماه
حساب روز و ماه و سال .
ریچال بافتن
سخن بیهوده گفتن .
روزپیکر
روشن رای . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). راست و درست و بی غل وغش و صاف و پاک . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء):
ای روزپیکران بمه چارده شبه
ناخن چو ماه یک شبه ده ده برآورید.

خاقانی .

روزگار بردن
1 ـ در انتظار ماندن . 2 ـ عمر ضایع کردن .
ریدمان کردن
کاری را از روی ناشی گری خراب کردن .
روزگار رفته
کنایه از: 1 ـ بخت برگشته ، بی اقبال . 2 ـ کسی که عمرش بیهوده سپری شده .
روزگار شمردن
چندی به سر بردن ، چند صباحی عمر کردن .
ریزوم
ساقه زیرزمینی بعضی از گیاهان .
روزگار کردن
درنگ کردن ، توقف کردن .
روشن فکر
آنکه دارای اندیشه روشن است . (فرهنگ فارسی معین ).
  • کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد . (فرهنگ فارسی معین ). نوگرای . تجددپرست . تجددگرای . آنکه اعتقاد به رواج آیین و افکار نو و منسوخ شدن آیین کهن دارد.
  • ریسوگراف
    نام تجاری دستگاه تکثیر معمولاً انبوه که از روی یک نسخه اصلی بر روی کاغذ مخصوص تهیه می شود.
    ریسیور
    دستگاه تبدیل کننده فرکانس در مجموعه دریافت کننده تصاویر ماهواره ای .