جستجو

وغ زده
وق زده ؛ 1 ـ چشم بی حالت و بیرون پریده . 2 ـ جای ساکت و خاموش . 3 ـ سرد، بدون گرما.
واکی تاکی
دستگاه فرستنده و گیرنده ر ادیویی کوچک قابل حمل با برد محدود.
وغ وغ ساحاب
= وغ وغ صاهاب : نوعی اسباب بازی ساخته شده از یک استوانه کاغذی که دو قاعده آن را با مقوایی گِرد می بستند و درون آن مهره هایی قرار می دادند سپس با نزدیک کردن دو قاعده به هم و دور کردنشان صدایی از آن برمی خاست .
والده
مؤنث والد؛ مادر.
وفق دادن
1 ـ مطابق کردن ، سازگار کردن . 2 ـ مطابق شدن ، سازگار بودن .
ورشکسته
=ورشکست . ورشکستن : کسی که سرمایه و مال خود را از دست داده .
وشکردن
وشکریدن ؛ کاری را به چالاکی و چابکی انجام دادن .
وفیات
ج وفات .
وجود داشتن
1 ـ بودن ، هستی داشتن . 2 ـ شهامت داشتن .
ورطه
1 ـ جای خطرناک . 2 ـ منجلاب ، گرداب .
وشکرده
1 ـ چابک ، کوشا. 2 ـ پیشکار، کارپرداز.
وقایه
1 ـ نگاهداری کردن . حفظ کسی از بدی و آفت . 2 ـ روسری ، سربند زنان .
ورغلمبیدن
ورقلمبیدن ، ورغلنبیدن ؛ ورم کردن ، دچار برآمدگی و قوز شدن .
وقبه
1 ـ مغاکی در کوه به اندازه یک قامت که آب در آن گرد آید. 2 ـ روزنی بزرگ که پرتو آفتاب از آن آید. 3 ـ یکی از اجزای دوات قلمدان .
والله
سوگند به خدا.
ورق برگشتن
دگرگون شدن اوضاع و احوال .
وقت بی وقت
1 ـ پیوسته ، همیشه . 2 ـ گاه و بی گاه .
والیبال
از ورزش های دسته جمعی ـ با توپ و دست ـ که میان دو دسته شش نفری در میدانی مستطیل شکل که به وسیله تور دو نیم شده برگزار می شود.
ورق پاره
1 ـ ورق کوچک . 2 ـ کنایه از: کاغذ بی ارزش .
وقده
1 ـ گرمای سخت ، حرارت سوزان . 2 ـ یک باره شعله ور شدن .