چادردوزی
خیمه دوزی . دوختن انواع خیمه و چادر. خیام .
چادرنشینی
صحرانشینی . بادیه نشینی . بداوت . زندگی ایلیاتی .
چارارکان
چهارعنصر. چارآخشیج . ارکان اربعه یعنی آب و خاک و باد و آتش . رجوع به چهار ارکان شود:
از این چارارکان که داری بنام
ببین کاین هنرها جز او را کدام .
اسدی .
چارباغ میرزا شاهرخ
این چارباغ در بیرون شهر سمرقند است بعد از فوت امیر تیمور گورکانی در اُترار در شب چهارشنبه هفدهم شعبان سنه هشتصد و هفت که اختلاف کلی فیمابین اولاد امیرتیمور پیدا شد عیال امیرتیمور سرای ملک خانم و تومان آغا با سایر خواتین و شاه زادگان صغار برای تعزیه و فاتحه مضجع امیر تیمور به سمرقند آمدند ارغون شاه و خواجه یوسف آنها را بسمرقند راه نداده چندی در بیرون شهر در چارباغ میرزا شاهرخ ساکن و متوقف بودند و تا ورود امیرزاده خلیل سلطان که شانزدهم ماه رمضان همانسال باشد ایشان همانطور در بیرون شهر در چارباغ مزبور بسر میبردند. (مرآت البلدان ج 4 ص 34).
چاربند
کنایه از دنیا و عالم باشد. (برهان ) (آنندراج ).
کنایه از عناصر اربعه میباشد. (آنندراج ):
برون جست از این گنبد چاربند
فرس راند بر هفت چرخ بلند.
نظامی .
چادر رختخواب
کرباسی که رختخواب درآن پیچند. (آنندراج ). چادرشب . رجوع به چادرشب شود.
چادرنماز
پوشش ِ عبا مانند بدون آستین که سیاه رنگ نباشد و زنان بر سر افکنند به هنگام نماز خواندن و جز آن . جامه ای که از سر تا پا همه بدن را فراگیرد و زنان در خانه در وقت نماز آن را به سر کشند. (ناظم الاطباء).
چاراژدها
چارعنصر. چارارکان . چارآخشیج . عناصر اربعه باشد. (برهان ). کنایه از عناصر اربعه باشد و آن را چاراستاد و چارآخر نیز گویند. (آنندراج ):
آن آدمی که زبده ارکانش می نهند
پیوسته در کشاکش این چار اژدهاست .
ظهیر فاریابی (از آنندراج ).
چارباغ هرات
این چارباغ غالباً منزلگاه سلاطین بوده . (مرآت البلدان ج 4 ص 35).
چاربندی
ریسمان یا طنابی که طفل نوآموز را که میخواهد سوار کاری بیاموزد بدان وسیله به اسب می بندند:
دو دری شد چو کوی طراران
چاربندی چو بند عیاران .
نظامی .
چادر زدن
خیمه زدن . چادر برپا کردن . خیمه افراشتن .
چادرنمازی
منسوب به چادر نماز. زنی که چادرنماز بسر گذارد. زن که چادرنماز حجاب اوست . پارچه چادرنمازی . پارچه ای مناسب برای چادرنماز.
چاراسب
دسته چهاراسبی . (ناظم الاطباء). چاراسبه .
چاربالش
مسند و وساده ای که پادشاهان و صدور و اکابر برآن نشینند و بر آن تکیه کنند. (ناظم الاطباء). مسندی را گویند که پادشاهان و صدور و اکابر برآن نشینند. (برهان ). مسند ملوک و اکابر از این جهت که ظاهراً سابق تکیه کلانی که حالا بر پشت میدارند مرسوم نبود بلکه رسم آن بود که دو تکیه بر یمین و یسار. میگذاشتند یا آنکه یکی بر پشت و یکی پیش سینه و دو بر یمین و یسار. پس حقیقت چاربالش همان چارتکیه باشد که به مجازمعنی مسند مذکور شهرت گرفته . (آنندراج ):
از گوشه چاربالش تو
اقبال بسالیان نجنبد.
خاقانی .
چاربنیچه
شعبه ای از طائفه ایل باصری که تیره ای از ایلات خمسه فارس بشمار میرود. (جغرافی سیاسی کیهان ص 87).
چادر سبز
نوعی چادر. چادری برنگ سبز: طاق،... چادر سبز. (منتهی الارب ).
کنایه است از حجاب شب:
صبح صادق پس کاذب چه کند بر تن دهر
چادر سبز درد تا زن رسوا بینند.
خاقانی .
چادر نیلی
چادر نیلگون . چادر کحلی .
کنایه است از آسمان .
چاراسباب
علل اربعه یعنی علت مادی و علت فاعلی و علت صوری و علت غائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
چهارقوه یعنی قوه جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه . (ناظم الاطباء). چهارعنصر. (ناظم الاطباء).
چاربالش ارکان
طبایع اربعه . (آنندراج ):
واثق مشو بعمر که در خواب غفلت است
آن کس که چاربالش ارکانش متکاست .
ظهیر فاریابی (از آنندراج ).
چاربی بی
اصطلاحی در بازی آس . چاربرگ بازی ورق یاآس که هر برگ آن نقش «بی بی » دارد و در بازی آس پس از چارآس و چارشاه امتیازش از سایر برگها بیشتر است .