جستجو

ماءالقراطن
مالی قراطن است و نزد بعضی اسم حندیقون است . (تحفه حکیم مومن ).
  • شرابی است که به یونانی حندیقون گویند. (مفردات ابن بیطار). صاحب منهاج گویدکه از خمرهای مثلث بود و از عسل و داروهای گرم سازند. صاحب جامع گوید ماءالعسل است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مفردات ابن بیطار و حندیقون شود.
  • مائل
    مایل . چفسان . زنی که خمان و چمان رود از ناز و گردنکشی ، یا مائل است از طاعت خدای و آنچه او را لازم است ازحفظ فروج ، یا شانه میلاء می کند که کراهت دارد، یا مایل است بسوی بدی و فساد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). ج ، مائلات . و رجوع به مائله و مایله و مایل شود.
    مابنح جراباس
    منزلی است (به تغزغز) و اندر وی آبی است بزرگ و گیاه بسیار. (حدود العالم چ دانشگاه ص 78).
    ماتریدی
    ابومنصور محمدبن محمدبن محمود ماتریدی . وفات او در 333 هجری قمری است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دانشمند بسیار معروف حنفی مولف «کتاب التوحید» و «کتاب المقامات » و «کتاب رد اهل الادلة» و «کتاب بیان اوهام المعتزله » و «تاویلات القرآن » و «رد الاصول الخمسة لابی محمد الباهلی » و «ردالامامة لبعض الروافض » و «الرد علی القرامطة» و «مآخذ الشرایع» و «الحبل فی اصول الفقه » و «شرح الفقه الاکبر امام ابی حنیفة النعمان » و میان وی و ابوالقاسم سمرقندی درباره اختلاف میان اهل سنت و معتزلیان و کرامیان در سمرقند مناظره بوده است . (از تعلیقات تاریخ بیهقی چ سعید نفیسی ج 2 ص 964). رجوع به تاریخ بیهقی چ سعید نفیسی ج 2 و کتاب القند فی تاریخ سمرقند نجم الدین ابوحفص عمربن محمد نسفی و کتاب ترکستان پیش از دوره استیلای مغول تالیف بارتولد و لباب الالباب شود.
    مآمیر
    ج ِ مُوتَمِر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به موتمر و مآمر شود.
    ماءاللحم
    به اصطلاح اطبا آبی باشد که بعضی داروها و گوشت حیوان در آن انداخته بطریق عرق کشند. (آنندراج ). عرقی است که از گوشتها گیرند. (تحفه حکیم مومن ). آبی که با قرع و انبیق از گوشت حاصل کنند نه آبی که از جوشانیدن گوشت در آب حاصل شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • به اصطلاح لوطیان آب منی بود. (از آنندراج ).
  • مائلات
    ج ِ مائلة. (از منتهی الارب ). رجوع به مائلة شود.
    مابه الابتهاج
    چیزی که در آن سرور و شادمانی باشد. (آنندراج ). آنچه که بهجت و شادمانی آورد. (ناظم الاطباء).
    ماتریدیه
    نام طایفه ای نظیر اشعریه ، منسوب به ابومنصور محمدبن محمدبن محمود ماتریدی . وماتریتیه نیز گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    مآوب
    ج ِ مَآب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و منه بینهما ثلاث مآوب ; یعنی میان آن هر دو مسافت سه منزل است . (منتهی الارب ).
    ماءالورد
    گلاب که عرق گل باشد. (غیاث ) (آنندراج ). گلاب . (از منتهی الارب ) (دهار). ماورد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از الابنیه ). به پارسی گلاب گویند، نیکوترین آن تیزبوی بود و به طعم تلخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماورد و ماورد شود.
    مابه الاحتیاج
    هرچه بدان محتاج باشند. (ناظم الاطباء).
    مات زدن
    مات شدن و ساکن ماندن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حیران شدن . سرگشته شدن . رجوع به مات و ماده بعد شود.
    مآود
    بلاها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلاها و بدبختیها. (ناظم الاطباء). رماه اللّه بالمآود;خدای او را در بلاها افکند. (از ذیل اقرب الموارد).
    مائئة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی مائئة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ماء معین
    آب روان . (از منتهی الارب ). آب روان روشن و پاک . (ناظم الاطباء، ذیل «معین »). آب روان و پاک . (فرهنگ فارسی معین ، ذیل «ماء»):
    ز کافور و از مشک و ماء معین
    درخت بهشت و می و انگبین .

    فردوسی .

    مابه الاختلاف
    آنچه که مایه دوگانگی و جدائی وعدم موافقت دو چیز گردد. مایه کشمکش . علت منازعة.
    مات شدن
    حیران و سرگردان شدن . مشوش و مضطرب شدن . (از ناظم الاطباء). سخت متحیر شدن . مبهوت شدن . سخت حیرت زده گشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • مغلوب شدن شاه شطرنج . باختن در شطرنج . از هر نوع حرکت بازماندن در شطرنج (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • توسعاً مردن:
    شد از رنج و از تشنگی شاه ، مات
    چنین یافت از چرخ گردان برات .

    فردوسی .

  • مآید
    ج ِ مُویِد. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به موید شود.
    مائت
    میرنده که به مردن نزدیک گشته . (منتهی الارب ). میرنده . (غیاث ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • موت مائت ; مرگ سخت . کلیل لائل من لفظ ما یوکد به . (منتهی الارب ). مرگ شدید. (از اقرب الموارد).