جستجو

قائده
پشته دراز گسترده بر زمین .
قائم بالغیر
(اصطلاح فلسفی ) آنچه یا آنکه به غیر بستگی دارد. آنکه یا آنچه بخود برپا نیست . رجوع به قائم بغیر شود.
قاب سازی
عمل قاب ساز.
قابک پا
غوزک پا.
قائف
قیافه شناس ، آنکه در فرزند نگرد تا به پدر ماند یا نه .
  • پی بر. (مهذب الاسماء). پی شناس . ج ، قافه . (منتهی الارب ).
  • قائم بالنفس
    قائم بذات . رجوع به قائم بالذّات و قائم بنفس شود.
    قاب آینه
    چارچوب که آینه در آن گیرد.
    قاب ساعت
    از ترکی قاب به معنی ظرف + ساعت . قابی که ساعت را در آن نهند. رجوع به قاب شود.
    قاب کردن
    از قاب ترکی + کردن فارسی . جایگیر کردن چیزی در قاب .
    قائفین
    ج ِ قائف .
    قائم بحق ا
    (ال' ...) لقب مروان حمار. رجوع به مروان حمار شود.
    قاباخ
    دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز در شش هزارگزی شمال کبود گنبد واقع است . سرزمین آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . 19 تن سکنه دارد. مذهب آنان شیعه و زبانشان کردی است آب آن از رودخانه ومحصولات آن غلات و تریاک و بن شن و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
    قابسی
    نسبت است به قابس که یکی از شهرهای شمال آفریقا است .
    قاب کوب
    نجار که قاب سقفها سازد و کوبد.
    قائل
    گوینده . (منتهی الارب ). سخنگو. گفتگوکننده:
    لیک من اینک پریشان می تنم
    قائل این سامع این نک منم .

    (مثنوی ).

    قائم بذات
    (اصطلاح فلسفی ) آنکه یا آنچه بخودی خود وجود دارد. قائم بنفس در مقابل قائم بغیر:
    زیرنشین علمت کائنات
    ما به توقائم چو تو قائم بذات .

    نظامی .

    قاباقتپه
    دهی است از دهستان حومه بخش سلماس شهرستان خوی در 11هزارگزی جنوب خاوری سلماس و چهارهزارگزی جنوب شوسه سلماس به ارومیه زمین آن دره و هوای آن معتدل و دارای 40 نفر سکنه است . مذهب ایشان شیعه و زبانشان ترکی است . آب آن از چشمه است و محصولات آن غلات و شغل مردم آن زراعت و گله داری و صنایع دستی اهالی جاجیم بافی است وراه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    قاب شانه
    از قاب ترکی + شانه . شانه نیام . شانه دان .
    قابل
    نعت فاعلی از قبول . پذیرا. پذیرنده . قبول کننده . (غیاث ). مستعد قبول:
    قابل انوار عدل ، قابض ارواح مال
    فتنه آخر زمان ، ازکف او مصطلم .

    خاقانی .

    قائلات
    ج ِ قائلة.