جستجو

قابلیت انقباض
انقباض پذیری . قابلیت قبض (اصطلاح فیزیک ). در مقابل قابلیت بسط.
قابول
میزاب . ناودان . رجوع به قابوک شود.
قاپوچی باشی
لقبی از القاب در دوره قاجاریه . دربان باشی . رئیس دربانها. رجوع به قاپوچی شود.
قابل تبدیل
قابل تغییر. تبدیل پذیر. صرف پذیر.
قابل قسمت
بخش پذیر.
قابلیت تبدیل
قابل تعویض بودن . قابلیت تحویل . قابلیت استحاله در فلزات (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل تبدیل شود.
قابولا
قابولاء. کاجی . (مهذب الاسماء). کاچی . (بحر الجواهر) (ملخص اللغات ).
قاپوچی قیه
دهی است از دهستان چاپیاره بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی . واقع در 14هزارگزی جنوب باختری قره ضیاءالدین و سه هزارگزی جنوب راه ارابه رو قورول به قره ضیاءالدین . در دره قرار دارد و هوای آن معتدل مالاریائی است و سکنه آن 24 تن است . آب آن از قنات و چشمه و محصولات آن غلات و شغل مردم آن زراعت و گله داری و صنایع دستی اهالی جاجیم بافی است . و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قابل تجزیه
تجزیه پذیر، آنچه بتوان اجزاء آن را تفکیک کرد.
قابل قیاس
قیاس کردنی . قیاس پذیر.
قابلیت تراکم
قابلیت تکاثف . پذیرائی بهم فشردگی (اصطلاح فیزیک ). و آن خاصیت اجسامی است که بر اثر فشار حجم آنها تغییر میکند. این خاصیت در جامدات بسیار کم و در مایعات قدری بیشتر و در گازها فوق العاده زیاد است .
قابولاد
ناودانی است که در کنار پشخت بام برای محافظت دیواراز صدمه باران میسازند. (فرهنگ شعوری ):
سر دیوار آور بهر حفظی
کند بال هما او را قبولاد .

ابوالمعانی (از شعوری ).

قابل تحلیل
تحلیلی . مقابل قابل ترکیب .
قابلگی
مامائی . ماماگی . مامنافی . (ناظم الاطباء). عمل ماما. فن قابله . شغل قابله .
قابلیت تقسیم
در ماده و عدد، تقسیم پذیری . درخور تقسیم بودن . قابل قسمت بودن . رجوع به قابلیت قسمت شود.
قابون
نام دهی است در دمشق. (منتهی الارب ). موضعی است که بین آن و دمشق یک میل مسافت است واقع در راه کسی که به عراق از میان بستانها رود. (معجم البلدان ).
قاپول
مخارجه عمارت . ناودانی را نیز گفته اند که بر کناره های بام سازند تا آب باران در آن سیلان کند. و بجای لام کاف هم بنظر آمده است . (برهان ). و در کتاب السامی فی الاسامی در باب الفاظ ابنیه و امکنه «طنف » را قابول (با بای موحده ) نوشته . (السامی چ تهران ص 106). و در مصباح المنیر آمده «القابول ، الساباط هکذا استعمله الغزالی و تبعه الرافعی و لم اظفر بنقل فیه » و در کتب لغت دیگر از قوامیس عربی نیامده . ظاهراً لغت فارسی است . (فرهنگ نظام ) (از پاورقی برهان چ معین ). و رجوع به قابول شود.
قابل تردید
مشتبه . تردید کردنی .
قابلمه
قسمی ظرف بزرگ فلزّی (مسین و غیره ). ظرف فلزّی بزرگ با در و سرپوش هم از فلز که بر وی استوار شود برای نگاه داشتن پلو و دیگر چیزها. دیگ فلزی سربسته برای طبخ .
ترکیب ها:
-قابلمه پز . قابلمه پزی . قابلمه کاری کردن .
قابلیت تکاثف
قابلیت تراکم . رجوع به قابلیت تراکم شود.