جستجو

غارات
ج ِ غارة. (اقرب الموارد): و ولایت از تاراج و غارات محافظت نمودی . (ترجمه محاسن اصفهان ص 96).
غارت شدن
به غارت رفتن مال و متاع .
غار شاپور
غاری است در شهر شاپور فارس . پورداود در ج 1 یشتها آورده اند: اما از نقوشی که از پادشاهان ساسانی در نقش رستم و نقش رجب و غار شاپور از اردشیر اول و شاپور اول و بهرام اول مانده است سواری نگین اقتدار به شاه سوار طرف مقابلش میدهد. بی شک آهورامزدا از آن اراده شده است . (یشتها ج 1 ص 45).
غازان بهادر
نام یکی از امراء بزرگ هلاکو. در حبیب السیر آرد: و چون این خبر (خبر بازگشتن سپاهیان هلاگو از تسخیر قلعه گردکوه ) یکی از امرای بزرگ را که مشهور بود به غازان بهادر به تادیب شمس الملوک و استندار شهر اکیم نامزدفرمود و چون غازان بهادر به مازندران درآمد شمس الملوک مرکز دولت خالی گذاشت و شهراکیم نیز نخست خیال گریز کرده بالاخره نزد غازان رفت و از تقصیر خدمت لوازم اعتذار و استغفار به تقدیم رسانید و غازان او را مشمول نظر اشفاق گردانیده چون این معنی بر ضمیر شمس الملوک واضح گشت او نیز به خدمت غازان شتافت . غازان از دیوان خان منشور حکومت ایشان را امضا فرموده خود در آمل ساکن گشت ... (حبیب السیر چ خیام طهران ج 3 ص 331).
غادرون
ج ِ غادر، در حالت رفعی .
غاراف
نام محلی در جنوب یاراحمد زهی .
غارت شده
مالی که بغارت رفته است .
  • آن که مال او به غارت رفته است .
  • غارغار
    حکایت صوت کلاغ .
    -غارغار کردن کسی را ; به جماعت او را نکوهش کردن (و غالباً به ناحق).
    غازان چای
    نام رودی در سر راه تهران به مازندران نزدیک به فیروز کوه .
    غارامانت
    گارامانت . نام قومی است که رومیان باستان به طایفه ای از طوایف بربر که ساکن فزان بودند، اطلاق میکردند. مرکز اینان یک قصبه ای موسوم به غارامه بوده و به نسبت به همین جا خود را غارامانت مینامیدند. این قصبه امروز به نام جرمه در ناحیه وادی غربی بشکل قریه ای دیده میشود. بعض آثار باستانی رومی هنوز هم در این مکان هست . رجوع به گارامانت شود. (قاموس الاعلام ترکی ).
    غارت کردن
    چپو کردن . چپاول کردن . یغما کردن . اغارة. (ترجمان القرآن ).
    غارغارک
    در تداول مردم عوام طهران ، بلندگو. رادیو. و بطور کلی به همه هواپیماها و اتومبیلهایی که سر و صدای زیاد داشته باشند و امثال آن با نظر استهزا و تمسخر غارغارک گویند.
    غازان سر
    دهی از دهستان آخناچی بخش حومه شهرستان مهاباد. در 35 هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 7 هزارگزی باختر شوسه بوکان به میاندوآب . کوهستانی ، معتدل . با 139 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، توتون ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
    غادری
    در انساب سمعانی آرد: هذه النسبة لطائفة من الخوارج یقال لهم الغادریة لانهم غدروه بالجهالات فی احکام الفروع و هم اصحاب نجدةبن عامر الحنفی و یقال النجدات . و رجوع به غادریة شود.
    غارامه
    جرمه . گارامه . در زمانهای سلف قصبه ای بوده است در کشور فزان افریقا و یکی از آبادترین نقاط سرزمین بربر بشمار میرفته است و مرکز تجارت بین ساحل و سودان بوده است . رومیان در یک طرف آن اقامتگاهی ساخته معاملات خود را تا این قصبه می کشانیدند، ولی اکنون در ناحیه وادی غرب بشکل قریه ای مسمی به جرمه است . (قاموس الاعلام ترکی ).
    غارت گر
    دُزد. چپوچی . کسی که مال مردم را به غارت می برد.
    غار غم
    کنایه از زندان و بندخانه و گور و قبر گناهکاران باشد. (برهان ). زندان . بندخانه . محبس .
    غازانی
    (اعمال ...) فرات شهرت تمام دارد... و در ملک سواد که اکنون اعمال غازانی می خوانند از او نهرهای بسیار برمیدارند... (نزهة القلوب چ هلند مقاله 3 ص 209 و 210). رجوع به غازان اعلی و غازان سفلی شود.
    غاران
    تثنیه غار (در حال رفعی ). دهن و فرج ، یا فرج و شکم .
  • هر دو استخوان که چشم خانه است . (منتهی الارب ).
  • غارت گری
    دزدی . دزدی کردن . به غارت بردن . چپاول کردن . یغما کردن . به یغما بردن . به تاراج بردن . چپو کردن .