جستجو

غازچران
کسی که کار بیهوده انجام می دهد.
غبطه
1 ـ رشک بردن بر سعادت و نیکی کسی بدون بدخواهی نسبت به آن شخص . 2 ـ شادمانی ، خوشحالی .
غزوه
یک غزو، یک بار جنگ کردن .
غلامباره
امردپرست .
غبنا
دریغا! افسوسا!
غلبه کن
از بیخ کنده شدن .
غازمه
کبره ، پینه .
غاژ کردن
نک غاز کردن .
غسال خانه
مرده ـ شوی خانه .
غلط غلوط
1 ـ پر غلط ، بسیار غلط . 2 ـ با غلط بسیار.
غساله
آبی که بدان دست و روی شویند.
غلط انداز
1 ـ آن چه که دیگران را به اشتباه بیندازد، دارای ظاهر آراسته و پرهیمنه ولی توخالی . 2 ـ تیری که به نشانه نرسد.
غاشیه کشیدن
خدمت کردن ، فرمانبرداری کردن .
غدیره
گیسوی بافته .
غسل خانه
1 ـ حمام . 2 ـ مستراح .
غلط نامه
فهرست غلط های کتاب یا رساله چاپ شده که معمولاً در آخر کتاب افزایند، جدول خطا و صواب .
غر انداختن
چیزی را تا آخر مصرف کردن ، تمام کردن .
غاغمیشی
بی التفاتی ؛ مق . سیور غامیشی .
غشاوه
1 ـ پرده ، پوشش . 2 ـ تیرگی چشم .