یهودیات
ج ِ یهودیه . (دهار).
نوشته یا آثار کتبی مربوط به یهود.
یین
هنگامی که مابین طلوع فجر و طلوع آفتاب است . (ناظم الاطباء).
یهودیانه
مانند یهودی . همچون یهود.
(اِ مرکب ) یهودانه . پاره زردی که یهودیان برای تمیز بر دوش خود می دوختند. غیار. عسلی:
گردون یهودیانه به کتف کبود خویش
آن زرد پاره بین که چه پیدا برافکند.
خاقانی .
ی ی ی
(اصطلاح عامیانه ) آوازی است که برآرند چون گفتار کسی را والوچانیدن خواهند. آوازی که بدان سخن کسی و بالاخص پیران را والوچانند. (یادداشت مولف ).
یهرچی
دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 25هزارگزی شمال باختری قره آغاج ، با 195 تن سکنه . آب آن از چشمه سارها وراه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
یهودی بازی
(اصطلاح عامیانه ) بازی یهودیان درآوردن . به کردار یهودیان دست یازیدن . کنایه است از سخت خست و لئامت نمودن . (از یادداشت مولف ). و رجوع به یهودی شود.
ییا
جد محمدبن عبدالجبار و خواهر او بانویه هر دو تن آنها از مشایخ سلفی باشند. (از تاج العروس ).
یی یی
کلمه ای است که گاه تعجب گویند. (از تاج العروس ج 10 ص 421) (یادداشت مولف ).
یهرلو
دهی است از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه ، واقع در 5/10هزارگزی شمال باختری تکاب . آب آن از چشمه سارها وراه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
یهودیت
یهودی و جهودگری . (ناظم الاطباء). یهودیة. یهود بودن . جهود بودن . یهودی بودن . (یادداشت مولف ).
رسم و آیین یهود. (ناظم الاطباء). جهودی . (یادداشت مولف ). و رجوع به یهود و یهودی شود.
ییاق
به معنی فرش است ، در مجمع چنین آمده . (از شعوری ج 2 ورق144).
یهره
آرزومند. (ناظم الاطباء). به معنی یویه [ پویه ] است . (از شعوری ج 2 ورق 450). رجوع به پویه و یوبه شود.
یهودیه
قسمتی از شهر شهرستان قدیم (در محل فعلی سپاهان «اصفهان ») که یهودیها در آن ساکن بودند. (یادداشت مولف ). محله ای است در اصفهان . (از معجم البلدان ). قسمتی از اصفهان . (دمشقی ).و رجوع به نزهةالقلوب چ اروپا مقاله سوم ص 50 شود.
ییرزاغه
ایستگاه خط قزوین -زنجان ، میان زرین دشت و سلطانیه ، واقع در 361هزارگزی تهران . (یادداشت مولف ).
یهفوف
بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد بددل . (ناظم الاطباء).
مرد گول و احمق. (ناظم الاطباء). گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیزخاطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تیزدل . ج ، یهافیف . (مهذب الاسماء). زمین بی آب وگیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آهن قلب . بر جبال هم اطلاق شود. (از مقدمه تاج العروس ).
یهوذا
یهودا. پسر یعقوب که قوم یهود بدو منسوبند. (از المعرب جوالیقی ص 357). و رجوع به یهود و یهودا شود.
ییرکوکی
یرکوکی . اسم ترکی جزر است که به فارسی زردک نامند. (تحفه حکیم مومن ). مرکب است از «ییر = یر»ترکی به معنی زمین و «کوک » به معنی ریشه و یاء اضافه و معنی ترکیب «ریشه زمین » یا «ریشه زمینی » است که به گزر یا زردک اطلاق کنند. رجوع به زردک و گزر شود.
یهکوک
گول با اندکی زیرکی . (منتهی الارب ). هوک . گول . (یادداشت مولف ).
یهوذی
یهودی است . (منتهی الارب ). یهودی . منسوب به یهود. (ناظم الاطباء).
یهود. (ناظم الاطباء). رجوع به یهودی شود.
ییسومنکو
سومین از اولوس جغتای به ماوراءالنهر، ظاهراً از 645 تا650 ه' . ق. (یادداشت مولف ). و رجوع به منکو شود.