جستجو

پیدایی
1 ـ آشکار بودن . 2 ـ دانش ، معرفت .
پیکرنگار
نقاش . نگارنده پیکر. صورت ساز. مصوٍّر:
چو دست و عنان تو ای شهریار
در ایوان ندیده ست پیکرنگار.

فردوسی .

پیراپزشکی
هر یک از فنون و حرفه های مربوط به حفظ یا بازگرداندن سلامتی که معمولاً باید زیر نظر یا مشورت پزشک انجام گیرد مانند: فیزیوتراپی ، گفتاردرمانی ، کاردرمانی ، پرتونگاری .
پیش نهاد
اندیشه یا طرحی که کسی مطرح می کند تا دیگران نیک یا بد بودنش را تأیید کنند.
پوستگر
دباغ ، پوست پیرا.
پی .اچ .دی
Ph.D دکترای تخصصی در رشته های دانشگاهی .
پیراشکی
1 ـ نوعی خوراک به صورت خمیر نان که در آن گوشت ، مربا یا سبزی گذارند. 2 ـ نوعی نان روغنی .
پیشاهنگ
پیشرو. طلایه دار.
پیل افکندن
افکندن پیل . بر زمین زدن پیل .
  • کنایه از عاجز کردن باشد. (برهان ). کنایه از عاجز کردن و غالب آمدن . (غیاث ). عاجز کردن و حیران داشتن:
    از در خاقان کجا پیل افکند محمود را
    بدره بردن پیل بالا برنتابد بیش از این .

    خاقانی .

  • پی آمد
    1 ـ عارضه . 2 ـ حادثه .
    پیرپاتال
    پیر، فرتوت .
    پیشاوند
    کلمه ای که در اول کلمات دیگر درآید معنی آن را تغییر دهد مانند: بر، بی ، فرا.
    پیل افکن
    که فیل افکند. که با پیل برآید. که فیل بر زمین زند. کنایه است از مرد دلیر و شجاع . صاحب آنندراج گوید بر قیاس پیلتن و اطلاق این بر اسپ نیز آمده . پیل اوژن:
    چو کاموس پیل افکن شیر مرد
    چو منشور جنگی سپهر نبرد.

    فردوسی .

    پی افکندن
    بنا کردن . ساختن . عمارت کردن . بن افکندن . بناء. تاسیس . بنا نهادن . برآوردن . بنیان کردن . پی انداختن:
    پی افکندم ازنظم کاخی بلند
    که از باد و باران نیابد گزند.

    فردوسی .

    پیرچشمی
    عارضه ای که در نتیجه کار زیاد یا پیری در چشم ظاهر می گردد.
    پیشدست
    معاون ، پیشکار.
    پیل سم
    1 ـ سم ستبر و درشت و محکم . 2 ـ اسبی که سم های بزرگ و ستبر دارد.
    پیشکاری
    عمل پیشکار. چاکری . فرمانبری . مقابل پیشگاهی :
    بدانش مر این پیشکار تنت را
    رها کن ازین پیشکاری و خواری .

    ناصرخسرو.

    پیل عماری
    1 ـ پیلی که با آن کجاوه را حمل کنند، 2 ـ کنایه از: رام و مطیع .
    پی جویی
    جست و جو، کاوش .