جستجو

ثیار
ج ِ ثور. گاوان .
ثیودورس
یکی از ریاضیون و مهندسین یونانی بعد از بطلمیوس . او در اسکندریه مقیم بود. او راست : کتاب ُالاُکر، در سه مقاله . کتاب المساکن ، یک مقاله . کتاب اللیل و النهار، دو مقاله . (ابن الندیم ). و ظاهراً این نام صورتی محرف از ثاوذوسیوس است . رجوع به ثاوذوسیوس شود.
ثیوذوفروس
رجوع به ثیودورس و ثاوذوسیوس شود.
ثیبات
ج ِ ثیب . زنان بیوه از شوی مرده و یا طلاق گرفته .
ثیوفرسطس
جانشین ارسطو در لوقیون . (عیون الانباء ج 1 ص 57). رجوع به ثاوفرسطس شود.
ثیبان
نام روستائی است .
ثییة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثییة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ثیتا
نام حرف هشتم است از حروف یونانی . رجوع به ثتا شود. و آن نماینده ستاره های قدر ششم است .
ثیتل
بز کوهی نر.
  • گاو کوهی نر.
  • نوعی از کاو دشتی . نمش . ج ، ثیاتل .
  • مردفربه که در وی گمان خیر دارند.
  • عنین .
  • ثیران
    ج ِ ثَور. گاوان . گاوان نر.
    ثیرما
    (معرب ، اِ) به یونانی آب گرم . او گرم . (نخبةالدهر). آب گرم معدنی . حمام گرم معدنی . رجوع به ثرمة شود.
    ثیریون
    به یونانی ، دفلی است . (تحفه حکیم مومن ). خرزهره . سم الحمار.
    ثیسناس
    (اِخ ) خطیب یونانی شاگرد غراب صقلی از جمله خطباء یونان که از انواع فلسفه به تعلم خطابه گرائید و نزد غراب صقلی به تحصیل آن فن اشتغال جست و جزئی وافر از آن فن بیاموخت گویند سپس او را بااستاد در امر اجرت تعلیم نزاع افتاد. (قفطی ص 109).
    ثقبه
    سوراخ .
    ثقة الاسلام
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثقة الاسلام در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ثقل کردن
    سخت شدن فضول در معده و اجابت نکردن آن با درد شکم .
    ثقه
    1 ـ اعتماد کردن . 2 ـ کسی که مورد اعتماد باشد.
    ثقوب ( ((.)
    3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> Jasjoo updating...
    جس جو در حال به روز رسانی می باشد

    متاسفانه در حال حاضر این بخش قابل دسترسی نیست.

    ثقیله
    مؤنث ثقیل . ؛اجسام ِ ~ اجسامی وزین مانند خاک و سنگ .
    ثابت شدن
    محقق شدن .