جستجو

ثوباء
دهن دره . خمیازه . آسا. بیاستو. فاژه . (دهار). ثَاب . تثاوب . و در مثل است : اعدی من الثوباء. (منتهی الارب ).
ثورالماء
سبزی که بر آب بندد. بزغمه . جامه غوک . جل وزغ چغزپاره . چغزلاده . چغزوازه . خزه . طحلب . عرمض . غلفق. گاو آب .
ثومس
بیونانی حاشا را نامند. صاحب برهان قاطع گوید: بسریانی نوعی از پودنه کوهی است و ان گلهای کوچک بسیار دارد و بسرخی مایل است و آنرا بعربی سعتر الحمام خوانند.
ثهثهة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثهثهة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ثورت
رجوع به ثورة شود.
ثومنیه
گروهی از مُرجئه و از اصحاب ابومعاذ ثومنی میباشند. گویند ایمان عبارت است از معرفت و تصدیق و محبت و اخلاص و اقرار بدانچه پیمبر آخرالزمان از جانب حق تعالی آورده . و ترک کل یا بعض از آنچه پیمبر آورده کفر باشد. و ایمان ببعض آنهم ایمان و جزئی از ایمان هم نتواند محسوب شود و هر گناهی که بر کفر آن اتفاق نشده باشد گویند فاعل آن فاسق است نه کافر و کسی که نماز را ترک کند و ترک نماز را حلال شمارد کفر کرده و او را باید کافر خواند. اما اگر نماز را به نیت قضا ترک کند از دائره مسلمانی خارج نباشد. و کسی که پیمبری را بکشدیا طپانچه بصورت او زند کافر شود. زیرا این عمل حاکی از آن است که فاعل این فعل آن پیغمبر را کذّاب دانسته و با او بغض و عداوت دارد. ابن الراوندی و بشر مریسی هم بر این عقیدت باشند و نیز گویند در مقابل بُت سجده کردن کفر نیست ، بلکه نشانه کفر باشد. چنانکه در شرح مواقف بیان شده است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
ثهل
گسترده شدن چیزی بر روی زمین . منبسط شدن بر زمین .
ثوبانی
منسوب است به ثوبان که مولی حضرت رسول بوده و قبرش در عمراس در شش میلی رمله است . (سمعانی ).
ثور شباک
موضعی است .
ثومون
تخمی است شبیه به خبّه ، بفارسی تخم زرداب گویند و بترکی صفرا اودی نامند. منبت گیاه او امکنه سایه ناک و او شبیه به سداب و برگش درازتر وگلش سفید و تخمش تلخ و تند و ریزه و گویند تربد زردبیخ او است و در افعال مشابه خربق. در سیم گرم و خشک و منقی و مسهل اخلاط غلیظه و اقسام کرم شکم و مخرج جنین و مدرّ بول و حیض و محلل اورام بارده و قدر شربتش نیم مثقال و مصلحش کتیراست . (تحفه حکیم مومن ).
ثهلان
از اعلام مردان عرب است .
ثور کلاته
از روستاهای استراباد. (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 127).
ثهلل
شخص مجهول یا اسم باطل است ; گویند هوالضلال بن ثهلل .
ثوابکار
کسی که عمل نیکو و خیر کند.
ثوب الماء
پوست تنکی که شتر بچه بر روی در کشیده زاید.
  • آب که با بچه بیرون آید از رَحم .
  • ثور واهر
    بفارسی هخامنشی بمعنی بهار پرغرور. نام یکی از سه ماه بهار که در کتیبه بیستون از داریوش بزرگ آمده است .
    ثومه
    قلعه ای است در یمن . (مراصد الاطلاع ).
    ثهمد
    فربه بزرگ.
  • زن فربه بزرگ.
  • ثوابکاری
    نیکوئی و عمل در خور پاداش نیک .
    ثوبتین
    نام موضعی است . (ملحق کتاب الجماهر ).