متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 87 ]
27 از خطبههاى آن حضرت ( ع ) است
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلدُّنْيَا قَدْ أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ وَ إِنَّ اَلْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلاَعٍ أَلاَ وَ إِنَّ اَلْيَوْمَ اَلْمِضْمَارَ وَ غَداً اَلسِّبَاقَ وَ اَلسَّبَقَةُ اَلْجَنَّةُ وَ اَلْغَايَةُ اَلنَّارُ أَ فَلاَ تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ أَ لاَ عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ أَلاَ وَ إِنَّكُمْ فِي أَيَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ فَمَنْ عَمِلَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ يَضْرُرْهُ أَجَلُهُ وَ مَنْ قَصَّرَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ أَلاَ فَاعْمَلُوا فِي اَلرَّغْبَةِ كَمَا تَعْمَلُونَ فِي اَلرَّهْبَةِ أَلاَ وَ إِنِّي لَمْ أَرَ كَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا وَ لاَ كَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا أَلاَ وَ إِنَّهُ مَنْ لاَ يَنْفَعُهُ اَلْحَقُّ يَضُرُّهُ اَلْبَاطِلُ وَ مَنْ لاَ يَسْتَقِيمُ بِهِ اَلْهُدَى يَجُرُّ بِهِ اَلضَّلاَلُ إِلَى اَلرَّدَى أَلاَ وَ إِنَّكُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ دُلِلْتُمْ عَلَى اَلزَّادِ وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى وَ طُولُ اَلْأَمَلِ فَتَزَوَّدُوا فِي اَلدُّنْيَا مِنَ اَلدُّنْيَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً قد ادبرت : پشت كرد اذنت : آگاه كرد خبر داد .
اشرفت : خبردار شد مضمار : مدّت زمانى است كه اسب براى مسابقه لاغر مىشود يعنى چند روز آن را به علف خوردن مىبندند تا خوب چاق و فربه شود و سپس علف را قطع مىكنند و غذاى معموليش را مىدهند تا براى مسابقه ورزيده شود و مدّت اين كار چهل روز است .
[ 88 ]
لغت « مضمار » براى مكانى كه در آن ، اسب را اين چنين لاغر مىكنند نيز به كار مىرود سباق : مصدر باب مفاعله و به معناى مسابقه ( از يكديگر پيشى گرفتن ) است و ممكن است جمع « سبقه » باشد همانند « نطاف » جمع « نطفه » [ 1 ] و يا اين كه جمع سبقه باشد ، مثل « حجال » كه جمع « حجله » است يا جمع « سبق » باشد مانند : « جمال » كه جمع « جمل » است و هر سه شكل ( سبقه ، سبقه ، سبق ) به معناى جايزهاى است كه براى برنده مسابقه قرار داده مىشود خواه مال باشد يا عزّت و افتخارى كه باعث سربلندى او گردد .
منيّة : به معنى مرگ است بؤس : كمال نياز و احتياج تحرزون : نگهدارى مىكنيد از خطبههاى آن حضرت است كه در بيوفايى دنيا و توجّه دادن مردم به آخرت ايراد شده است . « پس از ستايش خداوند متعال و درود بر رسول گرامى اسلام ، مسلم است كه دنيا بر شما پشت كرده و بدرود خود را اعلام مىدارد ، و آخرت رو به سوى شما آورده ، ورود خود را اطّلاع مىدهد . بنابر اين امروز ، روز رياضت و رنج و عبادت ، و فردا هنگام سبقت گرفتن به سوى بهشت است . آن كه در مسابقه عمل نيك جلو افتد ، بهشت را پاداش مىگيرد ، و آن كه عقب ماند .
پايان كارش جهنم است . آيا توبه كنندهاى نيست تا پيش از فرا رسيدن مرگش توبه كند ؟ و آيا عمل كننده بخيرى نيست ؟ كه براى روز دشوار قيامت هم اكنون دست به كار شود ؟ به هوش باشيد ، شما در روزگار اميدوارى هستيد ، كه در پس آن مرگ و گرفتارى است ، پس آن كس كه در روز اميدوارى براى روز گرفتاريش عمل كند ،
عملش به او سود مىبخشد ، و مرگش به او زيان نمىرساند و هر كس پيش از فرا رسيدن مرگش در عمل كوتاهى كند ، عمل نكردن موجب خسران مىشود ، و اجلش به او زيان وارد مىكند . آگاه باشيد ، در روزگار خوشى براى خدا با خضوع عمل كنيد ، چنان كه در ايام گرفتارى از روى ناچارى عمل مىكنيد . بدانيد كه من هيچ
[ 1 ] در متن شارح ، نظفه و نظاف نوشته شده ولى ظاهرا بايد نطفه و نطاف باشد چون صورت اول در فرهنگها ديده نشده ولى صورت دوم وجود دارد ظاهرا غلط چاپى است .
[ 89 ]
نعمتى را مانند بهشت نديدهام كه خواهان آن بخوابد ، و نه هيچ عذابى مانند دوزخ را ، كه فرارى از آن ، غفلت ورزد و باز آگاه باشيد ، هر كه را حق سود نرساند باطل به او زيان مىرساند و هر كه را هدايت به راه راست نكشاند ، ضلالت به چاه گمراهيش اندازد . آگاه باشيد به شما فرمان كوچ دادهاند ، و براى برگرفتن زاد و توشه هدايتتان كردهاند . مردم ، دو چيز است ، كه من براى شما نسبت به آن دو امر ،
سخت بيمناكم . « پيروى هواى نفس كردن و آرزوهاى دور و دراز داشتن . » بنابر اين از دنيا ، زاد توشه تقوا و عمل شايسته ، براى فرداى خود برداريد . » مرحوم سيد رضى ، پس از ذكر اين خطبه شريفه آن را مورد ستايش قرار داده ،
و چنين مىگويد : « تنها سخنى كه مىتواند انسانها را به زهد ، نسبت به دنيا و كار براى آخرت وادار كند ، اين سخنان برجسته امام ( ع ) است كه دلبستگى انسان را از آرزوهايش مىكند و جرقههاى پندپذيرى و تنفّر ( از گناه ) را در وجود او روشن مىسازد » و از شگفتترين فرازهاى اين خطبه اين است : « آگاه باشيد كه امروز روز تمرين و فردا روز مسابقه است ، جايزه برندگان ، بهشت و سرانجام بازندگان آتش جهنّم است . » در اين سخن گرانقدر علاوه بر شكوه لفظ و عظمت معنا و درست مجسّم كردن مطلب و تشبيهاى واقعى رازى شگفت و معنايى ظريف نهفته است آنجا كه مىفرمايد : و السّبقة الجنّة و الغاية النّار امام ( ع ) در اين دو جمله ، راجع به نتيجه مسابقه كه دو معناى مختلف دارد دو لفظ متفاوت آورده است و چنانكه در مورد بردن و پيروزى به جمله : السبقة الجنّة تعبير فرموده ، در مورد باختن به : و السبقة النّار تعبير نكرده است زيرا معمولا سبقت گرفتن ، نسبت به امور دوست داشتنى است ، و اين ، صفت بهشت است و در دوزخ و آتش آن اين معنا ، وجود ندارد و از آن به خدا پناه مىبريم ، بنابر اين ، چنين تعبيرى درست نبوده است ، پس به اين علت امام ( ع ) مىفرمايد : و الغاية النّار زيرا غاية كه به معناى مطلق پايان است چيزى است كه آدمى ناگريز به آن مىرسد . بنابر اين ،
[ 90 ]
تعبير به « غايت » بر خلاف « سبقت » در هر دو مورد صحيح است و غايت در اين مورد مثل كلمه مصير و مآل است كه به معناى سرانجام و مقصد مىباشد كه خداوند متعال در قرآن مىفرمايد : قُلْ تَمَتَّعُوا فَاِنّ مَصيرَكُمْ اِلىَ النّار [ 2 ] و در اين جا درست نيست كه گفته شود : سبقتكم الى النّار « سرانجام مسابقه شما آتش است » .
اكنون ، در اين خطبه خوب دقت كنيد كه باطنش شگفتآور و ظريف و مضامين آن بسيار عميق است و بيشتر سخنان امام ( ع ) چنين است . و در پايان معرفى اين خطبه بيان مىدارد كه در برخى ديگر از نسخههاى نهج البلاغه چنين آمده است : و السّبقة الجنّة به ضمّ سين ، و « سبقه » در لغت به معناى جايزه است خواه ثروت و مال يا آبرو و مقام باشد . هر دو كلمه از نظر معنا به همديگر نزديكند ،
زيرا هر دو به معناى چيزى است كه در برابر كار پسنديده نصيب انسان مىشود .
( در پايان اظهار نظر سيد رضى شارح مىگويد ) اين قسمت خطبه مستقلى نيست ، بلكه بخشى از خطبهاى است كه بعد به شرح آن خواهيم رسيد كه با اين جملهها آغاز مىشود : الحمد للّه غير مقنوط من رحمته : « ستايش پروردگارى را كه نااميدى از رحمتش وجود ندارد » 3 و علت تقدم اين قسمت از خطبه همان است كه سيد رضى در خطبه اول كتاب تذكر داده كه در تنظيم خطبهها ترتيب را رعايت نمىكند .
اين فصل از سخنان امام ( ع ) يازده مطلب آموزنده را در بر دارد :
مطلب اول آن كه انسان نبايد دلبستگى به دنيا داشته باشد
و اين مطلب از جمله ألا [ 4 ] و انّ
[ 2 ] سوره ابراهيم ( 14 ) آيه ( 3 ) : بگو : بهره بگيريد زيرا بازگشت شما به آتش جهنم است .
----------- ( 3 ) خطبه 44 از همين جلد .
[ 4 ] آنجا كه متن خطبه را آورده چنين است : امّا بعد فانّ الدنيا ، ظاهرا اينجا توجهى به اصل لفظ سخن امام نشده است .
[ 91 ]
الدّنيا قد ادبرت و آذنت بوداع ، استنباط مىشود . امام ( ع ) در اين فراز از سخنان خود اشاره دارند ، به اين كه تمام حالات خوشى كه در دنيا براى هر كس پيدا مىشود از قبيل تندرستى ، جوانى ، مقام و ثروت ، همه از بين رفتنى است و صرفا در اين جهان همراه انسانند ( و نه در آخرت ) و چون هميشه اين حالات در تغيير و فناپذيرى هستند از آنها به « إدبار » تعبير شده است . دنيا در اين سخن به جاندارى تشبيه شده است كه در حال روگرداندن مىباشد ، زيرا معمولا هر گاه براى انسان حالت خير يا شرّى فرض شود ، مرحله نخست روآوردن و مرحله پايان آن روگرداندن ناميده مىشود . مثلا ، اگر انسان در اوّل جوانى باشد ، گفته مىشود جوانى به او رو آورده است و اگر در مراحل پايانى عمر باشد گويند جوانى از او روى برتافته است . چنان كه در كلمه ادبار و دنيا استعاره و تشبيه به كار رفته كلمه « وداع » نيز به طريق استعارى آورده شده است ، زيرا تغيير امور دنيا مستلزم جدايى ، و جدايى دنيا باعث تأسّف انسان براى دنياست . اين نوع برخورد مانند رفتار آدمى است كه هنگام خداحافظى با دوستش ، غمگين مىشود و به گريه و زارى مىپردازد .
بنابر اين كاربرد كلمه « وداع » استعاره است . اين كه فرمود : « دنيا خود خبر از جدايى مىدهد » كنايه از احساسى است كه براى انسان پيدا مىشود ، هنگامى كه مىبيند بتدريج و اندك اندك دارد از دنيا مىرود . و محتمل است كه اعلام دنيا استعاره تشبيه نباشد ، بلكه به صورت زبان حال آمده باشد .
مطلب دوم توجّه به سراى آخرت و بيدارى از لحاظ آمادگى براى آن است .
چنين معنايى از اين فراز سخن امام بزرگوار كه : ألا و انّ الآخرة قد اقبلت و اشرفت باطّلاع ، معلوم مىشود .
و چون آخرت سرايى است كه خصوصيات وجودى انسان پس از مرگ از قبيل خوشبختى و بدبختى و درد و لذّت را داراست و گذشت عمر انسان را براى رسيدن به آن سرا و دستيابى بر محتوياتش از خير و شرّ نزديك مىكند ، به اين
[ 92 ]
سبب آوردن لفظ « اقبال » براى رو آوردن ، به طور مجاز براى دنيا مناسب است .
آنگاه امام ( ع ) آخرت را كه در حال رو آوردن است به دليل شرافتش بر دنيا ، مانند موجود بلند مرتبهايى نسبت به موجود پستى دانسته است و به همين مناسبت لفظ « اشراف » را براى آن به كار برده و به خاطر مغبوط بودن كارهاى آخرت آن را تشبيه به شخص آگاهى كرده است كه از بالا به پايين مىنگرد و لفظ « اطلاع » را براى آن استعاره آورده است .
ممكن است منظور از اشراف و اطّلاع داشتن آخرت ، اشراف و اطلاع داشتن خداوند باشد ، و به خاطر جلال و عظمت خداوند به طور كنايه ، به آخرت تعبير شده است چنان كه از شخص فاضل و دانشمند به پيشگاه و محضر تعبير مىشود . در اين صورت صفت آگاهى و اطّلاع قرينه براى اين معناست .
مطلب سومى كه از اين خطبه فهميده مىشود
اين است كه امام ( ع ) با ذكر كلماتى نظير « سباق » « جنّت » و « نار » لزوم آمادگى انسان را مورد توجه قرار داده و اين مطلب از عبارت : و إنّ اليوم المضمار تا و الغاية النّار ، معلوم مىشود .
كلمه « يوم » در اين جا كنايه از باقيمانده عمر انسان و خبر آن « مضمار » است . و اعراب اين كلمات به اين گونه است كه دو كلمه « مضمار » و « سباق » هم به رفع و هم به نصب خوانده شده است ، رفعشان به اين دليل است كه خبر « انّ » مىباشند و در اين صورت ، « يوم » اسم « انّ » است . شارح در توجيه معنوى مضمار چنين مىفرمايد : به دليل مشابهتى كه ميان باقى مانده عمر و مدّت آمادگى براى مسابقه وجود دارد آن را « مضمار » گفتهاند زيرا انسان در مدّت باقيمانده عمر ، با انجام كارهاى نيك ، رياضت مىكشد و با كسب كردن تقوا آمادگى براى رسيدن به كمال معنوى پيدا مىكند ، تا از پيشروان به سوى ديدار پروردگار و مقربان درگاه او باشد ، همچنان كه اسب به واسطه رژيم لاغرى آماده شركت در مسابقه مىشود .
[ 93 ]
منصوب بودن « مضمار » را گر چه مورد شكّ مىداند ولى اشكالى را كه بر آن وارد است پاسخ مىدهد . اشكال اين است : در صورت منصوب بودن مضمار كه اسم انّ و يوم خبر آن باشد ، حمل زمان بر زمان لازم آمده و اين محال است [ 5 ] .
جواب آن است كه : چنين محالى لازم نمىآيد ، زيرا اين موضوع رايج است كه گاهى براى برخى از اجزاى زمان ، خود زمان را خبر قرار مىدهند ، به معناى اين كه مبتدا جزئى از خبر است نه اين كه زمان در زمان باشد ، البته در صورتى خبر دادن از زمان به زمان درست است كه زمان اول به يك صفتى مقيد و مشخص شده باشد ، مانند : انّ مصطبح القوم اليوم [ 6 ] و « مضمار » هم چون زمانى است كه مشتمل بر صفت تضمير و آمادگى براى مسابقه است صحيح است كه خبر آن « يوم » باشد .
درباره اعراب « سباق » شارح نصب آن را به اين دليل درست مىداند كه اسم « انّ » است و خبر آن كلمه « غدا » مىباشد از كلمه « غدا » زمان پس از مرگ اراده شده است ، ولى براى رفع سباق دليلى جز مبتدا بودن آن كه خبرش غدا باشد نمىبيند . در اين صورت اسم « انّ » ضمير شأن خواهد بود .
شارح مىگويد : كه بعضى از شارحان نهج البلاغه روا دانستهاند كه « سباق » خبر « انّ » باشد در نظر من ( شارح ) نادرستى آن روشن است زيرا رابطه ميان مبتدا و خبر به دو صورت قابل فرض است :
1 رابطه اين همانى كه دانشمندان علم منطق به حمل مواطاة تعبير مىكنند .
2 مبتدا داراى صفت خبر و صاحب آن باشد مثلا وقتى مىگوييم :
الجسم ابيض در اين مثال جسم مبتدا و داراى صفت سفيدى است . و اين
[ 5 ] مثل : امروز امروز است .
[ 6 ] اين جمله اصطلاحى است كه عرب در مورد روز مباركى را شروع كردن به كار مىبرد م .
[ 94 ]
صورت را حمل استحقاقى گويند و هيچ كدام از اين دو صورت در مورد جمله :
« و غدا السباق » درست نيست مگر آن كه حذف و تقديرى در كار باشد بدين سان كه تقدير جمله : و انّ غدا وقت السّباق ، در نظر گرفته شود . ولى باز هم ، در حقيقت سباق نخواهد بود .
پس در صورتى كه سباق را مصدر فرض كنيم ، معنا و تقدير جمله چنين مىشود : ضمّروا انفسكم اليوم فانّكم غدا تستبقون ، « امروز خود را لاغر سازيد كه در آينده مىخواهيد در مسابقه شركت كنيد » . شرح مطلب اين كه انسان هر چه در جهت فكرى و عملى نيرومندتر باشد به همان نسبت پيش از كسى كه در اين مورد از او ضعيفتر است به پيشگاه حضرت پروردگار بار خواهد يافت ، چون سرچشمه نقصان در فكر و عمل ، دوستى غير خدا و پيروى هواهاى نفسانى و تمايل به لذّتهاى فناپذير دنياست كه نتيجه آن روگرداندن از قبله حقيقى مىباشد .
و از طرفى سرچشمه كمال در فكر و عمل ، روگرداندن از غير خدا و توجه كامل به اوست ، و چون مردم در محبّت دنيا و دورى كردن از آن و كسب كمال به وسيله اطاعت پروردگار از نظر درجات متفاوتند ، بنابر اين مضمار بودن امروز و سباق بودن فردا امرى بسيار روشن است ، زيرا كسى كه آمادگى او بيشتر و بى علاقگى قلبى او به دنيا زيادتر باشد ، پس از مرگ ، چيزى كه او را از وصول به پيشگاه حق تعالى و جنّت و ثواب باز دارد وجود نخواهد داشت ، بلكه سبكبار و خالى از سنگينى گناه خواهد بود چنان كه پيامبر اكرم مىفرمايد : نجا المخفّفون سبكباران اهل نجاتند . امام على ( ع ) هم در سخنان گذشته خود چنين فرمود :
تخففوا تلحقوا « بارتان را سبك كنيد تا به مقصد رسيد » پس چنين كسى پس از مرگ از شخصى كه در جهت كمال نفسانى عقب مانده ، و عقربهاى فساد جسمانى و خويهاى پست ، دل او را به نيشهاى زهرآگين خود گزيدهاند و بار گناهان پشت او را خم كرده ، و در نتيجه باعث نرسيدن او به مقام پيشروان
[ 95 ]
نخستين شده جلوتر است و بدين سان شخصى كه داراى عمل صالح است بر كسى كه دل او وابسته به دنياست و آمادگى او براى دل كندن از آن كمتر است ،
تقدّم مىيابد . پس اگر كلمه « سباق » را مصدر بگيريم و استعاره از مسابقه مشهور ميان عرب ، باشد معنايش چنان كه بيان شد واضح و روشن خواهد بود .
در صورتى كه سباق را جمع سبقه فرض كنيم كه به معناى جايزه است ،
نيز درست است زيرا برنده جايزه ، آن را ، پس از انجام مسابقه دريافت مىكند .
گر چه اقدام براى دريافت آن دو حالت دارد يعنى ممكن است پيش از انجام مسابقه باشد و ممكن است بعد از آن واقع شود .
اقدام به دريافت جايزه قبل از جدايى كوشش دريافتهاى نفسانى و اعمال نيك است چنان كه در قرآن فرموده : سابِقُوا اِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّكُم وَ جَنة عَرْضُها كَعَرضِ السَّماءِ وَ الأَرضِ اُعِدَّت لِلَّذينَ آمنوا [ 7 ] ، و باز فرموده است : فاسَتَبِقُوا الخَيرات [ 8 ] و پس از پايان مسابقه ، چنان كه بدان اشاره شد ، مضمون گفته حضرت است كه فرمودهاند : السبقة الجنّة « جايزه برنده به طور يقين و مشخّص بهشت است . » اين گفته حضرت تفصيل مطلبى است كه قبلا به اجمال بيان كرده بودند .
( در مورد جمله : و الغاية النّار ، شارح به آنچه سيّد رضى بيان كرده اكتفا كرده و آن را پسنديده ، و نيازى به شرح نديده است . ) مطلب ديگرى را كه شارح اشاره به آن را لازم دانسته ، اين است كه « غاية » در كلام حضرت به چه معنى است ؟ آيا غايت حقيقى منظور است ؟ يا لازمه غايت است ؟ و در توضيح اين مطلب « غاية » را بر اقسامى تقسيم كرده و به طريق
[ 7 ] سوره حديد ( 57 ) آيه ( 20 ) : به سوى آمرزش پروردگارتان بهشتابيد و به سوى بهشتى كه پهناى آن به قدر پهناى آسمان و زمين است .
[ 8 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 48 ) : يعنى پس در نيكيها از يكديگر سبقت بگيريد .
[ 96 ]
زير بيان داشته است :
1 نتيجه طبيعى : يعنى زمينه كار چنان است كه به طور طبيعى اين نتيجه حاصل مىگردد . و اين خود به دو صورت است .
الف : نتيجه ذاتى : مانند استقرار يافتن جنگ در محلّى كه پس از حركت طبيعى كه ذاتا انجام داده صورت پذيرفته است .
ب : نتيجه عرضى كه تابع همان نتيجه ذاتى است مانند آن كه سنگ از اين كه شىء در محل خودش استقرار يابد ، مانع باشد .
2 نتيجه ارادى : آن نيز مانند نتيجه طبيعى به دو صورت قابل فرض است .
الف : نتيجهاى كه شخص پس از اراده بدان دسترسى يابد ، مانند مقصدى كه انسان در مسير حركت بدان مىرسد .
ب : غايتى كه لازمه نتيجه ذاتى اراده شخص است . مانند روشنايى گرفتن از چراغى كه همسايه افروخته و يا مانند مردن پرنده در دام شكارچى از جهت علاقهاى كه به چيدن دانه داشته است .
شارح بعد از بيان چهار نوع غايت و فايده مىفرمايد : « غاية » در عبارت حضرت به همين معناى چهارم است .
با اين توضيح كه محبّت دنيا و فرورفتن در خوشيهاى آن ناگزير لازمهاش رسيدن به آتش است ، چنان كه خداوند مىفرمايد : مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنيا نؤتِهِ مِنها وَ مالَه فِى الآخِرَةِ مِنْ نَصيبٍ [ 9 ] آيه شريفه ، دنيا خواه را از نعمتهاى بهشت بىبهره مىداند مگر لطف خداوند شامل حال او شود .
در اين جا هر چند مقصود نخستين انسان ، رسيدن به خوشيهاى حاضر
[ 9 ] سوره شورى ( 42 ) آيه ( 19 ) : كسى كه همّش دنيا باشد به او دنيا مىدهيم ولى از آخرت بهرهاى ندارد .
[ 97 ]
دنياست ولى چون از لوازم رسيدن ، و توجه به اين لذتها ، دخول در آتش جهنم است ، آتش غايت عرضى خواهد بود .
مطلب چهارم توجه دادن به توبه پيش از فرا رسيدن مرگ است : افلا تائب من خطيئته قبل منيّته
« آيا كسى نيست كه بخواهد پيش از فرا رسيدن مرگ از گناهان ، خود توبه كند ؟ » بدون شك بايد توبه مقدم بر اعمال باشد ، زيرا چنان كه دانسته شد [ 10 ] . توبه بازداشتن خود از پيروى كردن نفس امّاره به انگيزهاى الهى است . و نفس آدمى با وجود اين انگيزه به قبح پيروى از شياطين نفسانى پى مىبرد و اين توبه از جمله مقامات زهد و وارستگى است و در بحث چگونگى مراحل سلوك الى اللّه بيان شد ، كه مقام وارستگى ( تخلّى تخليه ) مقدم بر مقام آراستگى ( تحلّى تحليه ) است پس امر به توبه نيز مقدم بر امر به ساير عبادات است .
مطلب پنجم اشاره به عذاب پس از مرگ و توجه دادن نفس به عمل پيش از روز گرفتارى و مرگ است
كه مىتوان اين عذاب را واكنش كمبود نفس دانست كه برخاسته از كوتاهى در انجام اعمال است زيرا كسى كه هنگام مرگ دستش از عمل خالى باشد اسير دست شيطانهاى نفس است ، و پيش از اين دانستيم كه اسير شيطان بودن ، خود ، دخول در آتش و محروم ماندن ، از لقاى پروردگار متعال است و چون عمل انسان ، شيطان را مغلوب كرده و باعث نجات انسان از دست او مىشود ، امام ( ع ) در بيان خويش نخست توجه به عمل داده و سپس زمانى را كه انجام دادن عمل در آن امكانپذير است ذكر فرموده است . يعنى روزهايى كه اميد انجام عمل در آن بوده و با آمدن اجل ، آن نيز از دست رفته است و در پايان ، ارزش عمل در اين مدت را بيان مىفرمايد كه ثواب آخرت را تحصيل
[ 10 ] در جلد اوّل شارح توبه را معنا كرده است .
[ 98 ]
مىكند و فرا رسيدن مرگ هم زيانى به آن نمىرساند و توضيح داده است كه نتيجه كوتاهى در عمل به هنگام فرصت ، سبب خسران ، و فرا رسيدن اجل ، موجب زيان است .
درباره محسّنات بديعى اين جملات ، شارح مىفرمايد كه امام ( ع ) در اين عبارت لفظ « خسران » را براى از دست رفتن عمل به طريق استعاره آورده است ، توضيح آن كه : زيان در داد و ستد به دو صورت است : يا چيزى از سرمايه كم مىشود و يا تمام آن از بين مىرود . عمل براى انسان به مثابه سرمايهاى است كه با آن كسب كمال و سعادت اخروى مىشود . بنابر اين استعاره آوردن لفظ « خسران » براى نبودن عمل ، استعارهاى بسيار نيكو و بجا است . اين امرى روشن است كه با انجام دادن كار شايسته و بردن سود ، مرگ بدان زيانى نمىرساند و با عدم كار شايسته و تحمل زيان مرگ موجب ضرر مىشود زيرا كسى كه از ناحيه دو نيروى عقيده و عمل كامل باشد از متاع دنيا رو گردان و به آن بىتوجّه است . و پس از جدايى از دنيا توجّه و علاقهاى به آن ندارد ، لذا به خاطر آن ناراحتى احساس نمىكند و زيانى نمىبيند . ولى كسى كه از جهت اين دو نيز دچار كمبود باشد ، به طور طبيعى دلبسته به خوشيهاى محسوس دنياست و دستش از عمل نيك خالى است . پس فرا رسيدن اجل براى او زيان فراوانى دارد زيرا ميان او و معشوقش يعنى لذّتهاى دنيوى فاصله به وجود آورده است .
مطلب ششم : حضرت توجه مىدهند ، كه انسان نبايد در انجام دادن اعمال نيك حالت خوشى او ، با حالت ناخوشىاش فرق داشته باشد ،
و امام ( ع ) گويا در اين فراز كسى را كه در حال خوشى و لذّت از ياد خدا غافل و از عبادت او روگردان است ، و در هنگام ناخوشى و گرفتارى به درگاه او مىنالد و به او پناه مىبرد ، مورد سرزنش قرار داده است ، زيرا اين ، صفت بندگى خدا نيست و
[ 99 ]
در قرآن نيز خداوند به چنين سرزنشى اشاره فرموده است : وَ اذا مَسَّكُمُ الضُرَّ فِى البَحْرِ ضَلَّ عَنْ تَدعُونَ اِلاّ اِيّاهُ فَلَمّا نجّيكُمْ اِلَى البّرِّ اَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الاِنسانُ كَفُوراً [ 11 ] و جز اين از آيات ديگر بلكه شأن بنده خاصّ خدا آن است كه در حال سختى و رفاه خدا را يكسان عبادت كند ، به طورى كه در مقابل شدّت ، صبر و در برابر رفاه و خوشى شكرگزار خداوند باشد و عبادت او را نه از روى ترس انجام دهد و نه براى طمع ، بلكه در هر دو حالت او را يكسان بپرستد .
مطلب هفتم : عبارت امام ( ع ) الا و انّى لم ار كالجنّة نام طالبها و لا كالنّار نام هاربها ،
« بدانيد كه من هرگز جوينده نعمتى را نديدم كه مانند خواهان بهشت در خواب غفلت باشد و نه فردى فرارى از رنج و گرفتارى را كه مانند ، فرار كننده از دوزخ ، غفلت ورزد . » شارح در مقام شرح اين سخن مىفرمايد : ضمير « ها » در « طالبها » و « هاربها » به مفعول اوّل نعمت و نقمت بر مىگردد كه در هر دو مورد مشبّه محذوف است و تقدير عبارت چنين است : . . . لم ار نعمة كالجنّة نام طالبها و لا نقمة كالنّار نام هاربها و فعل « نام » در محل نصب و مفعول دوّم است نتيجه گفتار اين است كه امام ( ع ) در اين عبارت علم به وجود چيزى شبيه به بهشت و دوزخ را كه خواهان آن به خواب غفلت فرو رفته و فرارى و دچار بىخبرى باشد از خود نفى فرموده است ، ولى آگاهى خود را نسبت به خود تشبيه و جهت آن نفى نكردهاند . و با ذكر مفعول دوم « نام . . . » كه در هر دو مورد وجه شبه صفتى جارى بر غير موصوف مىباشد به دو نكته دقيق اشاره شده است :
نكته اول : معتقدان به بهشت و دوزخ را كه در خوابگاه طبيعت خفتهاند آگاه فرموده كه بيدار شوند و خود را براى به جا آوردن اعمال ، در جهت سرانجام
[ 11 ] سوره بنى اسرائيل ( 17 ) آيه ( 66 ) : و چون در دريا به شما خوف و خطرى رسد به جز خدا همه را فراموش مىكنيد ، آنگاه كه شما را از خطر نجات داد باز از خدا روى مىگردانيد و انسان ناسپاس است .
[ 100 ]
خوش يا ناخوش آينده آماده كنند .
نكته دوم : گويا امام ( ع ) از كسى كه يقين به وجود بهشت و نعمتهاى بىپايان آن دارد و با اين حال از انجام كارهايى كه او را به آن نعمتها برساند سرباز مىزند ، اظهار شگفتى مىفرمايد و نيز كسى كه دوزخ را پيش روى خويش مىبيند و غفلت مىكند و وسيله نجات خود را از آن فراهم نمىسازد به ديده اعجاب مىنگرد .
مطلب هشتم : الا و انّه من لم ينفعه الحقّ يضرّه الباطل :
« كسى را كه حقّ سود ندهد دچار زيان باطل خواهد شد . » ضمير در « انّه » ضمير شان است . امام ( ع ) از به كار بردن كلمه « حق » رو آوردن به خدا ، همراه با اعمال شايسته را كه بر وفق عقايد صحيح اسلامى باشد ، اراده فرموده است . و از كلمه « باطل » پشت كردن به خدا و توجه به غير او را از چيزهايى كه براى آخرت سودى ندارد قصد كرده است و اين ، هشدارى است بر اين كه هرگاه از سوى حقّ سود و منفعتى نباشد زيان باطل حتمى است . به صورت قضيه شرطيه متصله بيان شده و اين ملازمه بسيار روشن است ، زيرا نفس وجود حق ، سود را به همراه دارد . پس نبودن سود آن ، باعث نبودن خود حق است .
آنجا كه حق وجود نداشته باشد باطل ظهور مىيابد ، به علت اين كه اعتقاد و عمل مكلّف ، هرگاه مطابق دستورهاى الهى باشد حق و گرنه باطل است . پس با نبودن حق ، باطل امرى است مسلّم و يقينى و با وجود باطل زيان آن حتمى است .
با اين بيان روشن شد كه نبودن سود حق ، مستلزم وجود سود باطل است . بنابر اين مراد امام ( ع ) از دستور به همراه بودن با حق ، چيزى است كه سود آن را با خود دارد و منظور از نفى باطل هم نفى ضرر آن است ، زيرا فرمانبردارى از اوامر الهى و توجه به او ، وسيله باريافتن به جوار قدس اوست و بر عكس توجّه به غير او كه از آن به باطل تعبير مىشود باعث نقصانى مىشود ، كه انسان را از همراهى با
[ 101 ]
پيشگامان باز مىدارد و به ژرفاى درّه هلاكتزا سرازير مىكند ، و اين خود ، عين زيان و ضرر است با اين توضيح سرّ فرمايش امام ( ع ) از جمله : من لم ينفعه الحقّ يضرّه الباطل روشن و آشكار مىشود .
عقيده منكران عالم آخرت : برخى از مدعيان علم و دانش كه از درك اين ملازمه غافل بودهاند ، گفتهاند : وعيدهايى كه در كتب آسمانى آمده صرفا براى ترساندن مردم است نه اين كه حقيقة در آن عالم براى بدكاران بدبختى و شقاوتى باشد ، و براى اين عقيده خود به يك سلسله تمثيلات [ 12 ] خطابى استدلال كردهاند كه گرچه در مرحله نخست از مشهورات [ 13 ] مىنمايد ولى وقتى كه خوب دقت شود از مشهورات نيست .
مطلب نهم : و من لا يستقيم [ 14 ] به الهدى يجرّبه الضّلال الى الرّدى
« كسى كه هدايت او را به راه راست نكشاند گمراهى به پستىاش مىكشاند . » در توضيح اين جمله شارح مىگويد : از كلمه « هدى » روشنايى دانش و ايمان و از كلمه « ضلال » نادانى و خروج از فرمان الهى اراده شده است و معناى عبارت چنين است : هر كس را كه نور علم و ايمان و به فرمان عقل به راه خدا رهبرى نكند و او را به راه راست نكشاند ، ناچار جهل و بىايمانى او را از راه صحيح به سوى افراط يا تفريط منحرف مىكند و ملازمه اين قضيه شرطيه نيز روشن است زيرا چون لازمه وجود هدايت ، استقامت و پايدارى انسان در راه راست است ، پس نبودن استقامت به وسيله هدايت لازمهاش نبودن اصل هدايت است و چون هدايت نباشد ضلالت و گمراهى جايگزين آن مىشود و وجود
[ 12 ] تمثيل در اصطلاح منطق به قضايايى گفته مىشود كه صرفا تشبيه فردى بفردى سبب حكم گردد .
مانند فلانى در شب راه مىرود و هر كه در شب راه رود دزد است پس فلانى دزد است .
[ 13 ] مشهورات : قضايايى است كه زبانزد همه است ولى حقيقت ندارد .
[ 14 ] در متن خطبه عبارت چنين است : و من لم يستقم بدون ( ى ) دوم .
[ 102 ]
ضلالت هم انسان را به سياهچالهاى پستى مىكشاند و به دوزخ سرازير مىكند .
مطلب دهم : فرموده امام : الا و انّكم قد امرتم بالظّعن و دللتم على الزّاد
« آگاه باشيد كه به شما فرمان كوچ داده شده و به توشه گرفتن براى سفر راهنمايى شدهايد » اين قسمت از سخن امام ( ع ) هشدارى است در مورد دستورهايى كه حاوى كوچ كردن و رفتن از اين جهان است . چنان كه پروردگار متعال مىفرمايد :
فَفِرّوا اِلى اللَّه اِنّى لَكُمْ مِنْهُ نذيرُ مبينُّ [ 15 ] و جاى ديگر مىفرمايد : سابقوا الى مغفرة من ربّكم [ 16 ] ، و نيز دستورهايى كه درباره توشه گرفتن براى سفر آخرت است ، مانند :
وَ تَزَوِّدُوا فَاِنّ خَيرَ الزّادِ التّقوى [ 17 ] . شارح پس از توضيح معناى عبارت به نكتهاى ادبى كه در اين قسمت از سخنان امام ( ع ) است مىپردازد و مىگويد كه امام ( ع ) با استعاره آوردن كلمه « ظعن » براى سفر به سوى خدا و كلمه « زاد » براى چيزى كه باعث نزديك شدن به اوست ، كلام را زيبا كرده است و بيان حكمتى كه در استعاره نخست به نظر مىآيد اين است : همچنان كه ظعن پيمودن راه با قدمهاى جسمانى يا با مركبى مانند شتر و غير اينهاست ، سفر به سوى خدا نيز طىّ مراحل معنوى با پاى عقل مىباشد و سرّى كه در استعاره دوم نهفته است اين است : همان طور كه در سفر دنيا انسان براى تقويت نيروى حركت بدنى نيازمند به زاد و توشه است ،
كارهايى هم كه باعث نزديك شدن به ساحت قرب الهى است روح انسان را براى رسيدن به پيشگاه ربوبى نيرو مىبخشد . تشبيهى كه در اين عبارت به كار رفته از بهترين تشبيهاتى است كه ميان دو چيز وحدت و يگانگى ايجاد مىكند و به همان اندازه كه مشابهت قوى است استعاره نيز زيباست .
[ 15 ] سوره الذاريات ( 51 ) آيه ( 49 ) : پس بسوى خدا بگريزيد كه من از جانب او با بيانى روشن شما را از قهر او مىترسانم .
[ 16 ] سوره حديد ( 57 ) آيه ( 20 ) : به سوى آمرزش پروردگارتان بشتابيد .
[ 17 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 196 ) : توشه ( آخرت ) برگيريد كه بهترين توشه تقوى است .
[ 103 ]
مطلب يازدهم امام ( ع ) هشدارى است بر ترسناكترين امورى كه بايد از آن بر حذر بود
تا بتوان از آن در امان بود و آن جمع ميان پيروى از هوا و هوس و آرزوى دراز است و همين سخن را امام ( ع ) در جاى ديگر با ذكر دليل اين دو بيان مىفرمايد كه ما معنى اين قسمت را نيز به آن جا واگذار مىكنيم و در اين جا كافى است كه به يك مطلب اشاره شود كه امام ( ع ) پس از توجه دادن به رفتن از اين جهان و دستور برداشتن توشه سفر ، امر به حذر كردن از اين دو فرموده است ، زيرا اجتماع اين دو صفت وسيله دور شدن از آخرت است ، كه اين خود موجب عدم آمادگى براى سفر و برنگرفتن توشه آخرت مىشود . پس انسانها را از اين دو بر حذر داشته است تا از آنها دورى كنند و با دورى كردن از آنها توجّه به برداشتن توشه سفر و آمادگى براى رفتن از جهان دنيا حاصل شود . با اين دليل ، امام ( ع ) پس از بر حذر داشتن از آن دو دستور توشه گرفتن را صادر فرموده است .
« من الدنيا . . . » در اين عبارت : « از دنيا در دنيا » نوعى لطف و زيبايى نهفته است . و آن اين است : توشهاى كه انسان را به مقام قرب الهى مىرساند ، يا علم است و يا عمل ، و هر دو از دنيا به دست مىآيد ، چرا ؟ زيرا بدون شك ، عمل حركات و سكناتى است كه با هيأتهاى ويژهاى با همين بدن مادّى صورت مىپذيرد و تمام اينها از دنيا و در دنيا حاصل مىشود و امّا اين كه علم از دنياست ، به واسطه اين است كه استكمال آن نيز منوط به همين بدن است كه يا از طريق حواسّ ظاهرى ( حواس پنجگانه ) و باطنى ( خيال ، واهمه و . . . ) و يا به واسطه توجّه عقل به موارد اشتراك و اختلاف امور محسوس به دست مىآيد .
پر واضح است كه اينها نيز از امور دنيوى است و در همين دنيا حاصل مىشود .
در بيان اين عبارت : ما تحرزون انفسكم به غدا امام ( ع ) اشاره فرموده است به اين كه هر گونه توشهاى كه انسان به آن وسيله خود را آماده وصول به جوار رحمت الهى كند باعث كاهش عذاب او مىشود و در روز قيامت كه حتّى اموال و اولاد به درد
[ 104 ]
انسان نمىخورند وسيله نجات او خواهد بود .
اين فصل از سخنان امام در لطافت و ظرافت سخن مراتب و مراحلى را طى كرده است كه انسان را به نحو احسن تحت تأثير اوامر و نواهى الهى قرار مىدهد و اگر در روش سخنان آن حضرت دقت كنيم و عظمت الفاظ آن را بسنجيم و استحكام معانى آن را كه مطابق براهين عقلى است در نظر بگيريم و به زيبايى استعارهها و تشبيها و موقعيّتهاى آنها را توجّه كنيم بخوبى در خواهيم يافت كه اين سخنان جز از سرچشمه علم لدنّى و منابع فيض ربّانى صادر نشده است ،
و اين دقت و تأمّل آن فرصت را به ما خواهد داد كه فرق ميان سخن امام ( ع ) و ديگر سخنان را به آسانى دريابيم . و باللّه العصمة و التّوفيق .