جستجو

عاصم افندی
ابوالکمال احمد. از مشاهیر علما و مولفان قرن سیزدهم هجری است . وی در ادبیات و لغات عربی و فارسی و ترکی بصیرتی داشت و در اسلامبول تدریس میکرد: از آثار اوست : الاقیانوس البسیط در ترجمه قاموس المحیط. (ترجمه قاموس اللغه فیروزآبادی به ترکی ) - ترجمه برهان قاطع به ترکی - وقایع سلیمة. وی به سال 1235 ه' . ق./1819 م . در اسلامبول درگذشت . (از ریحانة الادب ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
عاطن
شتران سیراب فروخفته درخوابگاه . ج ، عَواطن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عاق
ناخوش دارنده . (منتهی الارب ).
  • آزاردهنده پدرو مادر و نافرمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرکش بامادر و پدر. (غیاث اللغات ). ج ، عاقون و عَقَقه و اَعقّه و این نادر است . (از اقرب الموارد):
    فرزند عاق ریش پدر گیرد ابتدا
    فحل نبهره دست به مادر برد نخست .

    خاقانی .

  • عاشقانه
    عاشقوار. از روی عشق. از کمال محبت . با نهایت میل:
    دعوت عاشقانه میکردم
    بخت درهای آسمان بگشاد.

    خاقانی .

    عاشقی
    عمل عاشق. شیفتگی . دلدادگی . عشق ورزیدن:
    عاشقی پیداست از زاری دل
    نیست بیماری چو بیماری دل .

    مولوی .

    عاصمة
    1 ـ مؤنث عاصم . 2 ـ پایتخت کشور، قاعده مملکت ....
    عاقب
    نائب مهتر و قائم مقام آن بعد از وی . (منتهی الارب ).
  • نائب و خلیفه پیشینیان در امر نیکو، و منه قول النبی (ص ) و انا العاقب ; ای آخر الانبیاء. کسی که جانشین بزرگی شود و رتبت او بعد از آن است ، و منه جاءالسید و العاقب . (اقرب الموارد).
  • (اِ) هر چیز که جانشین شی پیشین خود شود. (منتهی الارب ).
  • شتر ماده که بقیه گیاه خورد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
  • عاشق اصفهانی
    مولف مجمع الفصحاء آرد: نام او آقامحمد و شغل وی خیاطت و حالتش قناعت طبعش عالی و اشعارش حالی در شیوه غزل سرایی طرزی دلپسند دارد. معاصر هاتف و آذر بوده است و او راست : دیوان غزلیات . گویند اشعار او به ده هزار رسیده است در غزلیات مضامین عاشقانه دارد از آن جمله است :
    تاجر عشقم به کف مایه و سودم وفا
    تا که شود مشتری تا چه دهد در بها
    ما و دل بی نصیب هر دو فقیر و غریب
    تا که شود مهربان تا که شود آشنا.
    وفات وی به سال 1181 ه' . ق. اتفاق افتاده است . (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 346). و رجوع به الذریعه ج 9 ص 672 شود.
    عاشقیت
    عاشقشدن و اظهار دوستی و دلبستگی کردن . (ناظم الاطباء).
    عاصمی
    احمدبن محمدبن عاصم بن عبداللّه . اصل او از کوفه و مسکن وی بغداد بود. از ثقات و معتمدان محدثان امامیه و خواهرزاده یا برادرزاده علی بن عاصم محدث و استاد کلینی است . (ریحانة الادب ج 3 ص 49). و رجوع به امل الاًّمل و هدیة الاحباب ص 197 شود.
    عاطوس
    آنچه بدان عطسه دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • جانوری است که بدان فال بد گیرند. (منتهی الارب ).
  • عاقبت
    عاقبة. پایان هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فرجام . سرانجام: وی هشیار بودو سوی عاقبت نیکو نگاه کردی . (تاریخ بیهقی ص 157).
    بد نسگالد به خلق بد نبود هرگزش
    وانکه بدی کرد هست عاقبتش بر ندم .

    منوچهری .

    عاشقبا
    نام طعامی است ترش:
    پیش از آن دم که مزعفر شکفد همچون گل
    داغ او چون حبشی بر رخ عاشقبا بود.

    بسحاق اطعمه (دیوان ص 51).

    عاشم
    یک نوع درخت است . (از ناظم الاطباء). و صاحب اقرب الموارد ذیل عُشُم آرد: درختی است ، یکی آن عاشم و عَشِم . (از اقرب الموارد).
  • (اِخ ) نام ریگ توده ای . (ناظم الاطباء).
  • عاطوف
    مصیدة که چوب کج داشته باشد. (منتهی الارب ).
    عاقبت اندیش
    دوراندیش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آخربین . مآل اندیش . آنکه از آغاز، پایان کار را نگرد:
    بباید عاقبت اندیش بودن
    برون از خویش و هم با خویش بودن .

    ناصرخسرو.

    عاشقباره
    عاشقدوست . هواخواه عاشق خود:
    چون سبو تا هست غم از زندگی در پیکرت
    دستگیری کن می آشامان عاشقباره را.

    صائب .

    عاشور
    عاشور و عاشوراء و عاشوری و عشوری : دهم محرم و به قولی نهم آن و مشهور آن است که عاشوراء دهم و تاسوعاء نهم محرم است . (از اقرب الموارد). رجوع به عاشورا شود.
    عاصی
    گناهکار و نافرمان . ج ، عُصاة. (آنندراج ) (غیاث اللغات ):
    بدانسته بودم همه پیش ازین
    که عاصی بخواهد شد او همچنین .

    فردوسی .

    عاطی
    گیرنده . و در مثل است که عاطٍ بغیرانواط; ای یتناول ما لامطمع فیه و لامتناول ; یعنی کاری میکند که فائده ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).