جستجو

طاشکندی
محمد. او راست : شرح باب الصرف از کتاب میزان الادب ، تالیف عصام الدین اسفراینی . این شرح ، با اصل کتاب باب الصرف به سال 1290 ه' . ق. در وادی النیل مصر به طبع رسیده است . شرح دیگری هم بر کتاب میزان الادب نوشته که با اصل میزان الادب به سال 1286 در اسلامبول طبع شده است . (معجم المطبوعات ج 2 ص 1222).
طاعت پیشه
طاعت ور. (آنندراج ). عابد.
طاعون فتیات
آن را طاعون اشراف نیز گویند، در زمان حجاج بروز کرد. و از آن رو بدین دو نام خوانده شده است که بسیاری از دوشیزگان و اشراف بدان هلاک شدند.
طاق
سقف محدب . آسمانه . درونسو یا جانب انسی سقف . سقفی چون خرپشته کرده . عقد (طاق بنا). (منتهی الارب ):
به یک دست ایوان یکی طاق دید
ز دیده بلندی او ناپدید.

فردوسی .

طاس طاوس
حمای ربع. تب سه یک . تب که یک روز آید و سه روز نیاید.
طاش گدوک
موضعی است در جنوب تخت بنواحی شمالی بورد لیسک .
طاعتدار
مطیع. حاضرفرمان: پسر را بدرگاه عالی فرستد و بنده و طاعتدار باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 399).
طاعون گاو
رجوع به گاومرگی شود.
طاق آبفام
کنایه از آسمان است:
آب محیط روز کرامات کرده پل
بگذشته ز آتشین پل این طاق آبفام .

خاقانی .

طاسک
مصغر طاس است . (آنندراج ). طاس خرد. (شمس اللغات ). رجوع به طاسچه شود.
  • در بازی نرد کعب ، کعبة، هر دو طاس نرد. کعبتین . رجوع به طاس شود:
    نقش از طاسک زر چون همه شش می آید
    از چه معنی است فرومانده به ششدر نرگس .

    سلمان ساوجی .

  • طاشی
    اسم فاعل از ماده طشاء. مبتلا به زکام .
    طاعتداری
    مواظبت و مراقبت در امر فرمانبرداری: توان دانست که اعتقاد وی در دوستی و طاعتداری تا کدام جایگاه باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82). تا علی برادرش حسن بوئی را پیش او فرستاد به نوا، و طاعتداری نمود. (مجمل التواریخ و القصص ). معتضد (خلیفه ) را عظیم خوش آمد آن طاعت داری . (مجمل التواریخ و القصص ). ابرهه رسول فرستاد، و عذر خواست ، و بندگی و طاعت داری پیدا کرد. (مجمل التواریخ و القصص ). و در کتاب سیر گفته است که گشتاسب او را طاعت داری کرد تا بگذشت . (مجمل التواریخ و القصص ).
    طاعونی
    طاعونیة. منسوب به طاعون ; هوای طاعونی . خیارک ِ طاعونی .
    طاقات
    ج ِ طاقت و طاقة. رجوع به طاقة شود. تارها. لاها. قُوی . (یعنی تارها).
  • ج ِ طاق به معنی درختان بی فرع و شاخه : و اذا شرب منه نحو اربع طاقات بالماء اَبراءَ من المغص . (ابن البیطار ج 1 ص 124 س 3) و له (دلبوث ) بصلة بیضاء علیها لیف لیس له طاقات . (ابن بیطار): و درختان جوز چون ایشان را فروع و شاخ نباشد و آن درختان را به اصطلاح طاقات گویند و بهر هشت طاق درهمی لازم شود... فاما درخت شفتالو و آلوچه در حساب طاقات اند. (تاریخ قم ص 110). طاقات از درختهای بری به هر طاق درخت پنج درم . (تاریخ قم ص 113). و در هر سی و شش طاقات فستق و زیتون یک درهم و ما یاد کردیم که مراد بطاقات از درخت درختهائی اند که ایشان را شاخ نباشد. (تاریخ قم ص 112).
  • طاس کباب
    نوعی خوراک کثیرالاستعمال مرکب از گوشت و روغن و پیاز و برخی مواد و ادویه .
    طاعت داشتن
    فرمان بردن . گوش بر فرمان داشتن: بیکدیگر مشغول شوند، و همگان طاعت تو دارند. (فارسنامه ابن البلخی ).
    طاعیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طاعیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    طاقات ابی سوید
    موضعی است دربغداد، بانی آن ابی سوید الجارود است این موضع در وسط کوهستانهای باب الشام واقع شده ، قطیعه سوید در آنجاست و ربض آن در جانب غربی میباشد. (معجم البلدان ).
    طاسک پرچم
    رجوع به طاس پرچم شود:
    ای ظفر مرکب ترا همراه
    طاسک پرچم تو قبه ماه .

    سیف اسفرنگ.

    طاطائوچای
    سیمین رود. رودی است که از جنوب به دریاچه ارومیه میریزد.پیشتر آن را طاطائوچای میگفتند. (لغات فرهنگستان ).