جستجو

طاسات
ج ِ طاس ، به معنی آوند. رجوع به طاس شود.
طابستان
معرب تابستان . از آلات ارباب کیمیاست .
طاربند
موضعی است که در شعر مومّل بن اَمیل محاربی ذکر آن آمده است . (معجم البلدان ).
طارم چارم
طارم چهارم . فلک چارم . فلک چهارم .
طاس افلاک
کنایه از قبه آسمان است .
طاب طاب
طبطاب: و بگذشته شدن او توان گفت که سواری و چوگان و طاب طاب و دیگر آداب این کار مدروس شد. (تاریخ بیهقی ). رجوع به طبطاب شود.
طاحون
آسیا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به طاحونه شود:
بر در یاران تهیدست آمدن
هست بی گندم سوی طاحون شدن .

مولوی .

طارد
راننده : وَ ما اَنا بطارد الّذین آمنوا. (قرآن 11/29). و ما انا بطارد المومنین . (قرآن 26/114). سخت راننده . رادع .
-طاردالریاح ; بادکُش . بادشکن . کاسرالریاح .
طارم فیروزه
به معنی طارم اخضر است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ):
خرامید بر تخت فیروزه بختی
چو خورشید بر تخت فیروزه طارم .

؟ (از جهانگشای جوینی ).

طاسباز
در ولایت طایفه ای اند که از زیر خرقه طاسها برآرند و گاهی طاس را در هوا افکنند و بر سر چوب بگیرند، از عالم شیشه باز، و بازیهای عجیب و غریب دیگر نیز کنند، از عالم بهان متی هندوستان . (آنندراج ) (بهار عجم ):
ز کشتی چو کردیم هنگامه ساز
بگوئیم حرفی هم از طاسباز
خورد چرخ از چرخ آن دلربا
بمن حال گردید چون آسیا.

میرزا طاهر وحید.

طابع
اخلاقی که در مردم پیدا و ترکیب یافته باشد از مطعم و مشرب و غیر آن که دفعش ناممکن بود. سرشت .
  • مُهرزن . (منتهی الارب ).
  • چاپچی .
  • طاردالدب
    (اصطلاح نجوم ) ستاره عوّاء. بقّار. بورطیس حارس . راعی الشاء. حارس الشمال . حارس السماء. فارسی آن گاوچران است . رجوع به بقّار شود.
    طارم نیلگون
    به معنی طارم فیروزه است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ). رجوع به طارم اخضر و طارم فیروزه شود.
    طاسبازی
    نوعی از بازی بازیگران ;و آن چنان باشد که طاس را بهوا انداخته بر سر چوبی یا نیی میگیرند و بر آن می گردانند.
  • به معنی شعبده بازی نیز آمده . (غیاث اللغات ):
    لباس خضر بپوشید و طاسبازی کرد
    ز بچگان مشعبد نشان دهد نرگس .

    محمد عرفی .

  • طاحون هواء
    طاحون هوائی .
    طاردالنوم
    سنگی سفید است که بسیاهی زند و آن گران وزن و خشن بود و باشد که سبز بود بقدر ده حبه به هر که درآویزند خواب نکند و چشم برهم نزند و بقدر نیمدانگ جذام ببرد. (نزهة القلوب ).
    طاس بقچه
    مجموع اسباب حمام مردی یا زنی .
    طابقالنعل بالنعل
    به معنی مطابقکننده کفش بر کفش . یعنی قدم نهنده بر قدم پیشروندگان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (بفتح باء موحدة و فتح قاف و ضم ّ لام در کلمه نعل اول ) به معنی آنکه مطابق آمد کفش با کفش . و به این معنی در جائی استعمال کنند که این چیز با آن چیز مطابق آید. مگر دربهار دانش وجه اول است که سابق مذکور شد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
  • کاملاً یکسان و برابر.
  • طاحون هوائی
    آسیای بادی . آسیائی که با باد گردش کند. آسیائی که باد آن را گرداند.
    طاردة البرد
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طاردة البرد در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.