جستجو

دائره متفقه
یکی از دوائر عروضی . رجوع به دوائر عروضی و دایره عروضی و نیز رجوع به متفقه شود.
دائره مجتلبه
یکی از دوائر عروضی . رجوع به دوائر عروضی و دایره عروضی و رجوع به مجتلبه شود.
دائم التزاید
که پیوسته فزونی گیرد. روزافزون .
دائن
قرض دهنده . (آنندراج ). وام ده . غریم . فام ده .
  • وام خواه . فام خواه . غریم . مدیون . وام دار. وام گیرنده . رجل دائن ; مرد وامدار. (منتهی الارب ).
  • داباهانتن
    به لغت زند و پازند به معنی خندیدن باشد. (برهان ). این کلمه هزوارش و صحیح آن داباهونستن است . (حاشیه برهان قاطع چ معین ).
    دابوغه
    هندوانه . دابوقه .
    دائره محیا
    دائره موضع انفراق گوشت زیر ناصیه . (اقرب الموارد). من الدوائر التی تکون فی الخیل . فقد عد ها العرب ثمانی عشرة دائرة. بعضها مستحب و بعضها مکروه . الاولی دائرةالمحیّا و هو الوجه ، و هی لاحقة باسفل الناصیة. (صبح الاعشی ج 2 ص 29).
    دائم الحیاة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی دائم الحیاة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    دائنین
    ج ِدائن . وامخواهان .
  • وامداران . مدیونین .
  • داب المیزان
    دهی شش فرسنگ مشرقی فلاحی یادورق قدیم . (فارسنامه ناصری ص 239).
    دابوق
    سریشم که از آن مرغان را شکار کنند. (منتهی الارب ).
    دائره مختلفه
    یکی از دوائر عروضی . و نیز رجوع به مختلفه شود.
    دائم الحیض
    پیوسته بی نماز (زن ). که همه وقت عادت ببیند. که عادت از وی منفک نشود.
    دائوا
    در زبان زند اوستا به معنی دیو است که اهریمن و شیطان باشد. دئوا. دئو. رجوع به دئو [ دَ ءِ وَ ] و دیو شود.
    دابة
    نام قصبه ای در حدود جنوبی نوبه بساحل نیل ، کاروانیان که به سودان روند از آنجا رفتن آغازند. (قاموس الاعلام ترکی ).
    دابوقه
    بطیخ هندی . دابوغه .
    دائره مشتبهه
    یکی از دوائر عروضی . رجوع به دوائر عروضی ، دایره عروضی و نیز رجوع به مشتبهه شود.
    دائم الخمر
    سکیر. همیشه مست . سکور. که پیوسته شراب خورد. مستلج . مدمن . آنکه همیشه شراب ومِی نوشد. (آنندراج ). خِمّیر; که پیوسته مست باشد.
    دائوخوس
    نام یکی از صاحب منصبان کورش کبیر. (ایران باستان ج 1 ص 352).
    دابةالارض
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی دابةالارض در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.