جستجو

تارتوف
مَثَل ریا و مکر در کمدی مشهور «مولیر» . تارتوف وارد خانه مرد سرمایه داری بنام «ارگون » می شود و در عین حال که مترصد است با دختر «ارگون » ازدواج کند، سعی دارد زن وی را اغوا کرده از راه بدر برد و ثروت «ارگون » را تصاحب نماید. اکنون این نام در اروپا در مورد مردی عابدنما و محیل و ناپاک استعمال شود. کمدی تارتوف منظوم است در پنج پرده و در شمار بزرگترین آثار مولیر قرار دارد و اولین بار در پنجم اوت 1667 م . بمعرض نمایش قرار داده شد.
تار
چیز دراز بسیار باریک مثل موی و لای ابریشم و رشته پنبه و تنیده عنکبوت . (فرهنگ نظام ). تانه بافندگان که نقیض پود است . (برهان ) (انجمن آرا). ریسمان جامه که بهندی تانا گویند. (غیاث اللغات ). ریسمان پارچه که در طول واقع شده است ، و آنکه در عرض واقع میشودپود است . (فرهنگ نظام ). رشته و ریسمان و نخ . (آنندراج ). تار پود را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). تار و تاره و تان و تانه ، ضد پود. (فرهنگ رشیدی ). تنسته جامه که ضد پود است و آنرا تان و تاره و فرت نیز گویند. (شرفنامه منیری ): سدی ; تار جامه . سدات ; تار جامه . حابل ، تار و نابل ، پود بود. (منتهی الارب ):
ز یزدان و از ما بر آنکس درود
که تارش خرد باشد و داد پود.

فردوسی .

تاراجگاه
جای غارت . (آنندراج ). جای تاراج:
گوزن جوان را بیفکند شیر
بتاراجگاهش درآمد دلیر.

نظامی (از آنندراج ).

تاراگونا
اسپانیولیها تاراگون را چنین تلفظ کنند. رجوع به تاراگون شود.
تارپیه
تارپیا. رجوع به تارپیا شود.
تارتینی
ویولن زن ایتالیائی و صاحب نظر در اصول موسیقی .وی در سال 1692 م . در «پیرانو» متولد شد و در 1770 در «پادو» درگذشت . او با یکی از اقوام کاردینال - اسقف «ژرژ کرنارو» مخفیانه ازدواج کرد و به اتهام اغوا مورد تعقیب قرار گرفت و به دیری در «آسیز» پناه برد و مدت دو سال در آن دیر بسر برد، سپس به «پادو»بازگشت و بریاست هیئت موزیک کلیسای «سنت آنتوان » برگزیده شد (1721 م .). در «پادو» مدرسه ویولن تاسیس کرد. آثاری باارزش در موسیقی از وی باقی مانده است .
تارآباد
دهی از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد در 9000گزی شمال بوکان و 1500 گزی باختر شوسه بوکان به میاندوآب . جلگه ، معتدل و مالاریائی است . 120 تن سکنه دارد. آب آن از سیمین رود، محصول آنجا غلات ، توتون ، چغندر، حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی جاجیم بافی است . راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تاراج گر
غارتگر. (آنندراج ). یغماگر. چپوچی . تاراج کننده:
ز کچلول دریوزه تا جام زر
ببردند ترکان تاراج گر.

هاتفی (از آنندراج ).

تاران
تیره و تاریک . (برهان ). منسوب به تار بمعنی تاریک . (فرهنگ نظام ). تاریک . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ). در لفظ مذکور الف و نون علامت نسبت است .(فرهنگ نظام ). مرکب است از تار، ضد روشن و الف و نون که افاده معنی فاعلیت کند مانند خندان و شادان ، و چنانچه در لغت عرب اسم فاعل لازم آید چون قاصر بمعنی کوتاه نه کوتاه کننده ، همچنین در فارسی تاران بمعنی تاریک است نه تاریک کننده ... (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا):
اگرچه مرا روز تاران شود
ز فرمان اویست هرچ آن شود.

فردوسی (از آنندراج ).

تارت
رجوع به تارة شود.
تار جامه
ریسمان جامه . تانه بافندگان که نقیض پود است . ریسمان جامه که در طول واقع شده است ، و آنکه در عرض قرار گیرد پود است : سَتا، سدی ، اُسْدی ّ، سداة، اُستی ; تار جامه . (منتهی الارب ). رجوع به تار شود.
تارآوا
این کلمه را فرهنگستان بجای طناب صوتی انتخاب کرده است .
تاراج گری
تاراج کردن . چپاول کردن . رجوع به تاراج شود.
تارانت
یکی از خلیج های بحر روم است در اروپا. (فرهنگ نظام ). خلیجی است در جنوب ایتالیا که بوسیله دریای «ایونیه » تشکیل شده است و شهر تارانت در کنار آن قرار دارد. نام آن در لاتین تارانتوم است . رجوع بماده بعد شود.
تارتار
ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ذره ذره کردن و ریزریز ساختن . (شرفنامه منیری ). پاره پاره شده مثل تارهای مو و ابریشم . (فرهنگ نظام ):
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
نیزه هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تارتار .

سنایی .

تارجه
طُرّاز. شهری است به اسپانیا (غرناطه ) (ایالت مالقه ) که 5000 تن سکنه و باغهای انگور بسیار نیکو دارد. تجارت آنجا مشروبات الکلی و میوه است و کارخانه های پارچه بافی دارد.
تارا
ستاره . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). به عربی کوکب خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ):
طلوع موکب سعدش خلایقرا کند روشن
فروغ طلعت عدلش بسوزد نحس تارا را.

عیشی شوشتری (آنندراج ).

تاراج نمودن
تاراج کردن . چپاول کردن . تاختن : استغاره ; تاراج نمودن و تاختن . (منتهی الارب ).
تارانتوم
تارانت . رجوع به تارانت و تارنته شود.
تارتارن
سه داستان بذله آمیز و توام با هجو مردم جنوب شرقی اروپا، اثر آلفونس دوده . امروزه این کلمه درمورد مردم گزافه گو و ساده جنوبی استعمال میشود. این سلسله داستانها عبارت از «تارتارن دو تاراسکن » ، «تارتارن سور لز آلپ » و «پرت تاراسکن » می باشند.